مصایب نبود قانون کپی‌رایت در ایران / چه‌کسی «قضیه مترانپاژ» را ترجمه کرد؟

این نکته هم بماند که به دلیل نبود قانون کپی‌رایت، همان مترجم هم برای ترجمه آن نمایشنامه خاص، نیازی به دریافت مجوز از نویسنده اصلی نمایشنامه ندارد و اغلب، نمایشنامه‌های خارجی بدون این مجوز، ترجمه می‌شوند.

کد خبر : 38196
تاریخ انتشار : شنبه 22 مهر 1396 - 6:16

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین”   ، مشکلات و مصایب نبود قانون کپی‌رایت در ایران، معضل دیروز و امروز کشور ما نیست و با روندی هم که در حال حاضر طی می‌شود، جامعه ما همچنان مبتلا به مشکلات ناشی از کمبود این قانون خواهد بود. هرچند مدتی است گام‌هایی برای پیوستن ایران به کپی‌رایت جهانی برداشته شده است اما از آنجاکه تحقق این امر، نیازمند تصویب و همراهی مراجع گوناگونی است، به نظر می‌رسد همچنان راهی طولانی در پیش داریم. اردیبهشت امسال در هفتمین همایش مالکیت معنوی اعلام شد که دولت، لایحه پیوستن ایران به کپی‌رایت جهانی را به مجلس شورای اسلامی ارایه کرده و وزرای گوناگونی که در این همایش حضور داشتند، ابراز امیدواری کردند هرچه زودتر این لایحه در مجلس به تصویب برسد تا پس از تاخیری چندین ساله، حقوق مالکان و خالقان آثار هنری در کشور ما به رسمیت شناخته شود. اما در بلبشویی که به دلیل نبود این قانون در کشور ما وجود دارد، جای هیچ شگفتی نیست که مدام شنونده گله و شکایت نویسندگان و خالقان آثار هنری و ادبی، مترجمان، ناشران و… باشیم. در این میان وضعیت ترجمه، شرایط پیچیده‌تری دارد و اینگونه است که در ایران ما امری طبیعی است اگر از یک کتاب چندین و چند ترجمه وجود داشته باشد که از سوی ناشران مختلفی به چاپ رسیده‌اند. وقتی بدون اجازه نویسنده اصلی می‌توان اثرش را ترجمه کرد، طبیعی است هر مترجمی که به هر دلیلی، کوچک‌ترین میلی به ترجمه آن اثر داشته باشد، دست به قلم شود. اما وقتی پای اجرای نمایشنامه‌های خارجی به میان می‌آید، شرایط باز هم پیچیده‌تر از این می‌شود. بر اساس قوانین مرکز هنرهای نمایشی، اجرای هر نمایشنامه خارجی توسط گروه‌های نمایشی، نیازمند ارایه مجوز مترجم است. به این معنی که گروه‌ نمایشی، برای اجرای نمایشنامه خارجی، باید مجوز مترجم آن نمایشنامه را ارایه دهد. این مجوز حق و حقوق مادی ناچیزی را هم برای مترجم به همراه دارد و در سیستم فعلی تئاتر ما که همه‌چیز بر اساس روابط اخلاقی و دوستانه اتفاق می‌افتد و چندان رسمی نیست، چه بسیار پیش آمده که حق مترجم هم مصداق مهریه‌ای است که از قدیم گفته‌اند «کی داده، کی گرفته؟!» و مترجمان هم چندان چشم‌شان به مختصر درآمد گروه‌های تئاتری نیست که بخواهند در پی دریافت آن دستمزد ناچیز باشند. این نکته هم بماند که به دلیل نبود قانون کپی‌رایت، همان مترجم هم برای ترجمه آن نمایشنامه خاص، نیازی به دریافت مجوز از نویسنده اصلی نمایشنامه ندارد و اغلب، نمایشنامه‌های خارجی بدون این مجوز، ترجمه می‌شوند. این مقدمه نسبتا طولانی برای ورود به این بحث است که چندی پیش با اعتراض یکی از مترجمان رو به رو شدیم و همین موضوع سبب شد تا بار دیگر نگاهی گذرا به پیامدهای نبود کپی‌رایت جهانی داشته باشیم. و اما درباره این نمایشنامه خاص، چندی پیش نمایشنامه « قضیه مترانپاژ» به کارگردانی حسن معجونی در تماشاخانه «پالیز» روی صحنه رفت. متن این نمایش نوشته یک نویسنده روسی به نام «الکساندر وامپیلوف» است که پیش‌تر با ترجمه مژگان صمدی از سوی نشر «مرکز » منتشر شده است. بعد از پایان اجرای این نمایش، به واسطه دوستی تئاتری، دریافتیم که مژگان صمدی که در حال حاضر در خارج از کشور زندگی می‌کند و نمایش را ندیده است، معتقد است اجرایی که حسن معجونی از این نمایشنامه داشته، بر اساس ترجمه او بوده است و حال آنکه در بروشور این نمایش، نام مترجم کیوان سررشته قید شده است. این مترجم بعد از یکی دو گفت‌وگوی مجازی، متن یادداشت اعتراضی خود را به روزنامه «اعتماد» ارایه کرد. به دنبال این اعتراض و بر اساس قانون مطبوعات، با روابط گروه تئاتر «لیو» تماس گرفتیم و آنان را در جریان این اعتراض قرار دادیم تا آنان نیز پاسخ خود را اعلام کنند. قصد ما از بازتاب اعتراض این مترجم و پاسخ گروه اجراکننده، جانبداری از هیچ از یک طرفین دعوی نیست چراکه خود را در جایگاه و مسند داوری نمی‌بینیم و آنچه مطرح شد، تنها شرح ماوقع است. اما شاید تنها کورسوی امید این باشد که وقایعی از این دست سبب شود تا برای هزارمین بار ضرورت‌های پیوستن به قانون کپی‌رایت جهانی مشخص شود و پس از سال‌ها سهل‌انگاری و کم‌کاری در این زمینه، یک بار برای همیشه تکلیف خود را مشخص کنیم و با قوانین جهانی همراه شویم. از سوی دیگر شاید بتوان این موضوع را فتح بابی دانست برای تشکیل انجمنی به نام «انجمن ناشران تئاتری» در خانه تئاتر که در حال حاضر تنها تشکیلات صنفی تئاتر ما است تا با تحقق این امر، ارتباط میان گروه‌های نمایشی، نمایشنامه‌نویسان و به ویژه مترجمان، به شکل ساده‌تری رخ دهد و کمتر شاهد مشکلات و اعتراض‌ها در این زمینه باشیم. در ادامه این مطلب، ابتدا یادداشت اعتراضی مژگان صمدی را از نظر می‌گذرانیم و بعد از آن نیز پاسخ روابط عمومی گروه تئاتر «لیو» را می‌خوانیم:
آیا تئاتر از ترجمه حرفه‌ای بی‌نیاز است؟
مطلع شدم که چندی پیش حسن معجونی نمایشنامه «قضیه مترانپاژ» را به روی صحنه برده است. وی با نادیده گرفتن تمام حقوق معنوی که این اثر (با ترجمه مژگان صمدی) در سال‌های اخیر به دست آورده، مترجم نمایشنامه را کیوان سررشته معرفی کرده است. این یادداشت به بازگویی داستان زندگی ترجمه فارسی «قضیه مترانپاژ» می‌پردازد؛ اثری زیبا از الکساندر وامپیلوف، نمایشنامه‌نویس معروف شوروی که در سال ۱۳۸۹ برای نخستین بار از سوی نشر «مرکز» وارد بازار شد. نادیده گرفتن هویت یک اثر ادبی و حقوق مترجم آن مختص این نمایشنامه نیست؛ سرنوشتی است که در این سال‌ها گریبانگیر آثار متفاوت هنری شده است. به نظر می‌رسد که نحوه درک مفاهیم و اصطلاحات ادبی با میزان سودجویی شخصی ارتباط مستقیمی پیدا کرده است. بنابراین عجیب نیست اگر برداشت عده‌ای از «هنرمندان فرهیخته»‌ ما از «تئوری مرگ مولف» و استقلال اثر ادبی از پدیده آورنده آن هیچ سنخیتی با مفهوم مورد نظر بارت نداشته و در واقع به معنی بی‌صاحب پنداشتن اثر باشد! من به عنوان مترجم «قضیه مترانپاژ» اقدام آقایان معجونی و سررشته را مصداق بارز نقض مواد ۳، ۴ و ۵ «قانون حمایت حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان» وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌دانم، در زیر دلایل این ادعا را مطرح کرده و قضاوت را به جامعه هنری ایران واگذار می‌کنم.
من در سال ۱۳۸۶ مقطع کارشناسی ارشد را در رشته نقد ادبی از دانشکده ادبیات گورکی مسکو تمام کردم. موضوع تزم نقدی بر آثار الکساندر وامپیلوف (۱۹۷۲-۱۹۳۷) نمایشنامه‌نویس بنام شوروی بود. با راهنمایی‌های بی‌دریغ اساتید و علاقه خاصی که به ادبیات روسی داشتم این مقطع با بالاترین نمره به پایان رسید؛ موفقیتی که سال‌ها بعد، یعنی زمانی که از ادامه کار ترجمه در ایران کاملا ناامید شده بودم، زمینه‌ای شد برای دریافت بورس تحصیلی در مقطع دکترا از دانشگاه منچستر انگلیس.
دوره کارشناسی ارشد فرصت مناسبی شد برای آشنایی بیشتر با ادبیات شوروی که دلایل و چگونگی فراز و فرود نظام ایدئولوژیکی شوروی را به زیبایی می‌نمایاند. این آشنایی مرا بیش از پیش متوجه این واقعیت می‌کرد که سیستم‌های مبتنی بر ایدئولوژی مشترکات فراوان و سرنوشتی مشابه دارند و اینکه کار جدی و سیستماتیک بر ادبیات شوروی از ضروریات جامعه امروز ایران است. پروژه‌ای برای خودم تعریف کردم که هدف آن ترجمه مجموعه‌ای از آثار ادبی روسی دوران شوروی به فارسی بود. علاقه و اشتیاق من به این کار با راهنمایی‌های دقیق همسر روسم (دکتر دنیس ولکوف) که تسلط کاملی به زبان فارسی داشت زمینه‌ای شد برای ترجمه آثار ادبی متفاوت از جمله پنج نمایشنامه از وامپیلوف، چند نمایشنامه از بولگاکوف، اربوزوف، رُزُف و والودین.
اگر چه به خوبی می‌دانستم که نمایشنامه در بازار کتاب ایران مخاطب فراوانی ندارد، اما به دو دلیل به کارم ادامه می‌دادم: از یک طرف، جای نمایشنامه‌های روسی (خصوصا آثار نوشته شده در نیمه دوم قرن بیستم و بعد از مرگ استالین) را در زبان فارسی بسیار خالی می‌دیدم و از طرف دیگر معتقد بودم که نمایشنامه به دلیل کوتاهی، زنده بودن زبان و کمرنگی حضور مستقیم مولف، اگر به درستی ترجمه شود، می‌تواند با خواننده به خوبی ارتباط برقرار کند. به‌یاد دارم که چگونه دقت و وسواس در درک درست مفاهیم و حس و حال موردنظر نمایشنامه‌نویس و یافتن مناسب‌ترین واژه‌ها و ساختار در زبان فارسی برای انتقال آن مفاهیم و در عین حال حفظ زنده بودن زبان اثر گاهی اوقات به گفت‌وگوهای چند ساعته با همسرم منجر می‌شد. با این حال بعدها وقتی از دفتر یک نشر به دفتر نشر دیگری می‌رفتم و با اشتیاق از اهمیت این پروژه صحبت می‌کردم تا برای ترجمه‌ها ناشر معتبری پیدا کنم، متوجه شدم که دشواری یافتن ناشر کمتر از سختی کار ترجمه نیست. ناشرین غالبا ادبیات شوروی را تاریخ مصرف گذشته تلقی می‌کردند و بی‌اعتنا به هدف پروژه دلسوزانه پیشنهاد می‌دادند که بهتر است به ترجمه ادبیات معاصر روسی (بعد از فروپاشی) رو بیاورم خصوصا ترجمه آن دسته از آثاری که جایزه‌های ادبی جهانی را دریافت کرده‌اند. اگر چه توجه به مشکلات عجیب و غریب و طاقت فرسایی که مترجمان متعهد به موازین ترجمه و اخلاق در ایران با آن روبه‌رو هستند، بسیار اهمیت دارد، اما پرداختن به تجربیات تلخ من موضوع این یادداشت نیست. در نهایت نه دشواری کار ترجمه و نه سختی یافتن ناشر، بلکه مشکلات متعدد و دست و پاگیر در حوزه ممیزی کتاب، عدم صدور مجوز نشر و اصرار مسوولان بر سانسور و تغییر متون به توقف پروژه من منجر شد. به عنوان مثال معروف‌ترین نمایشنامه الکساندر وامپیلوف «شکار مرغابی» که در تئاتر روسی جایگاه خاصی دارد، در سطح جهانی مورد استقبال قرار گرفته و به زبان‌های متعددی ترجمه شده است، بعد از هفت سال هنوز در انتظار دریافت مجوز نشر است. اما خوشبختانه سه نمایشنامه از آثار او یعنی «قضیه مترانپاژ»، «برادر بزرگ» و «والنتینا: تابستان گذشته در چولیمسک» در اواخر سال ۱۳۸۹ توسط نشر مرکز وارد بازار شده به خوبی معرفی شدند و از همان ابتدا هر سه نمایشنامه، خصوصا «قضیه مترانپاژ»، مورد توجه و استقبال جامعه هنری قرار گرفتند. در این جا به ذکر تنها چند نمونه از موفقیت‌های نمایشنامه «قضیه مترانپاژ» اکتفا می‌کنم. در بهمن و اسفند ۱۳۹۱ خبر مربوط به جلسه نمایشنامه‌خوانی «قضیه مترانپاژ» با هدف کمک به زلزله‌زدگان خراسان‌جنوبی با هنرمندی و حضور تعدادی از دست‌اندرکاران مطرح عرصه تئاتر در سایت‌های مختلف (حتی غیرهنری) به‌طور وسیع به چشم می‌خورد. به‌عنوان نمونه دنیای اقتصاد در ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ در یادداشتی با عنوان «رویا تیموریان‌، مسعود رایگان‌ و هانیه توسلی به کمک زلزله‌زدگان خراسان جنوبی می‌شتابند» به موضوع این نمایشنامه‌خوانی پرداخت.
سایت‌های خبری متعدد از جمله خانه تئاتر و ایلنا در ۲ اسفند ۱۳۹۱ اعلام کردند: «الهام پاوه‌نژاد بازیگر سینما و تلویزیون برای کمک به زلزله‌زدگان خراسان جنوبی نمایشنامه «قضیه مترانپاژ» نوشته الکساندر وامپیلوف را نمایشنامه‌خوانی می‌کند.»سایت سینماخبر در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۹۱ نوشت: «الهام پاوه‌نژاد نمایشنامه «قضیه مترانپاژ» را با نقش‌خوانی حسن پورشیرازی، سیروس ابراهیم‌زاده‌، پریزاد سیف‌، کامبیز بنان‌، مهدی عبادتی‌ و پدرام خیرابی‌ نمایشنامه‌خوانی می‌کند.»
این جلسه نمایشنامه‌خوانی که با استقبال مردم و هنرمندان روبه‌رو شده خبر آن در سایت‌های مختلف به‌طور وسیع منعکس شد و «قضیه مترانپاژ» را به جامعه هنری معرفی کرد. بعد از موفقیت جلسه نمایشنامه خوانی قرار بود «قضیه‌مترانپاژ» طی ماه‌های بعدی با کارگردانی خانم پاوه نژاد به روی صحنه رود که اخبار مربوط به آن روی خروجی سایت‌های خبری دیده می‌شد. به عنوان مثال تئاتر آنلاین در تاریخ ۱۴ مهر۱۳۹۲ از قول سپیده گلچین نوشت: «در «قضیه مترانپاژ» ایفای نقش می‌کنم.» لازم به ذکر است که توجه به نمایشنامه «قضیه مترانپاژ» به تهران خلاصه نمی‌شد و اخباری درباره روخوانی این نمایشنامه در استان‌هایی مانند مازندران هم در سایت‌ها منتشر شد. نمایشنامه‌خوانی «قضیه مترانپاژ» در سال‌های بعدی هم ادامه داشت. به‌عنوان نمونه گروه «هیچ» در آذر ۱۳۹۵ اعلام کرد: «اجرای مجدد نمایشنامه‌خوانی «قضیه مترانپاژ» توسط گروه «هیچ». در خرداد ۱۳۹۶ سایت‌های مختلف خبری از موفقیت دیگر «قضیه مترانپاژ» این‌بار در دوازدهمین دوره جشنواره استانی تئاتر دانشجویی پودس خبر دادند. به عنوان مثال تئاتر آنلاین نوشت: «نفرات و آثار برتر جشنواره پودس در تبریز معرفی شدند… در بخش نمایشنامه‌نویسی از محمدرمضانی، نادر ساعی‌ور و علی پوریان تجلیل و حسین سعیدی با نمایش «قضیه مترانپاژ» مقام برتر بخش توضیح خوان شد… .»
این چند نمونه به خوبی بیانگر این واقعیت است که «قضیه مترانپاژ» از همان ابتدا مورد استقبال قرار گرفته و طی هفت سال گذشته نه تنها در تهران بلکه در شهرهای دیگر به خوبی شناخته شده و صاحب حقوق معنوی شده است. حال سوال این است که اگر یک نمایشنامه با دقت و وسواس از زبان اول ترجمه شده، مورد استقبال قرار گرفته و به خوبی شناخته شده است چرا کارگردانی برای به صحنه بردن آن ادعا می‌کند از ترجمه دیگری (از زبان دوم یا سوم) استفاده کرده است؟
من از آنچه در فضای هنری ایران می‌گذرد بی‌خبر نیستم و خوب می‌دانم این نخستین‌بار نیست که چنین آشکارا حقی نادیده گرفته می‌شود. خیلی وقت است عده‌ای از دست‌اندرکاران تئاتر و سینما که مرثیه‌خوانی‌شان برای حقوق پایمال شده هنرمندان گوش فلک را کر می‌کند، خود به راحتی حقوق مترجمان، نویسندگان، فیلمنامه‌نویسان و… را زیر پا می‌گذارند. سفره‌ای پهن می‌کنند، غنیمت بادآورده‌ای را در وسط می‌گذارند، دوستان را گردش جمع می‌کنند و با اعتماد به نفس کامل، کار به یغما رفته را به نام خود به جامعه معرفی می‌کنند. بله، همه ما خوب می‌دانیم که نادیده گرفتن هویت و حقوق مادی و معنوی آثار هنری به «قضیه مترانپاژ» خلاصه نمی‌شود. چنانچه آقای حمید امجد در یادداشتی در فضای مجازی به وضوح به همین معضل می‌پردازد: «… در اینجا شرایط ناسالم در محیط‌های حرفه‌ای تئاتر و همین‌طور نشر و ادبیات و غیره بیداد می‌کند. کمترین مساله این است که متنی از زبانِ دوم یا سوم ترجمه شود و به اجرا هم برسد. مسائل جدی‌تری هم هست که نشان از پیچیدگی و فسادِ غلیظ‌تر شرایط دارند. مثلا خیلی از این ترجمه‌های ثانوی اصلا وجود خارجی ندارند. کسانی متنِ ترجمه شده و چاپ شده را برای اجرا انتخاب می‌کنند، اما چون نمی‌خواهند اجازه بگیرند و حقوقِ مترجم یا ناشر را بپردازند، همان متن را با کمی دستکاری یا حذف، یک ترجمه دیگر معرفی می‌کنند […] این بلایی است که بارها بر سر نمایشنامه‌های منتشر شده انتشارات نیلا آمده، و حتی وقتی شکایت کرده‌ایم و با بررسی و تطبیقِ ترجمه‌ها، ثابت شده که ترجمه دوم وجود ندارد و ترجمه چاپ‌شده عینا به نامی جعلی عرضه شده، به خاطر زد و بندها و روابط صنفی، هر مجازاتی تعلیق به محال شده است. این فساد اصلا به موارد ترجمه محدود نمی‌شود. حتی نمایشنامه‌های خود من بارها بی‌اجازه اجرا شده‌اند و شکایت من به جایی نرسیده است…» به نظر می‌رسد که به همت عده‌ای سود‌جو تئاتر ما دیگر به ترجمه حرفه‌ای نیازی ندارد.
در حالی که ترجمه‌های ادبی دقیق، روان و جذاب از زبان‌های مبدا از ضروریات جامعه است، مترجمان حرفه‌ای ما با انواع و اقسام مشکلات روبه‌رو هستند. در بسیاری از موارد مترجمین با سواد و متعهدی که کمتر شناخته شده‌اند برای نشر آثار خود مجبورند از بخشی ازحقوق خود چشم‌پوشی کنند و بعضا حتی به حداقل حق (حفظ نام مترجم) اکتفا می‌کنند. حال اگر قرار باشد حقوق مترجم صددرصد نادیده گرفته شده و حتی نامی از او بر جا نماند دیگر چه انگیزه و دلیلی برای ادامه کار ترجمه باقی می‌ماند؟ نادیده گرفتن هویت یک اثر ترجمه شده و حقوق مترجم آن موضوعی شخصی نیست، بلکه مساله‌ای اجتماعی و یک معضل جدی فرهنگی است که به دلسردی و کناره‌گیری مترجمان حرفه‌ای و متعهد از کار ترجمه و رشد قارچ‌مانند ترجمه‌های غیرحرفه‌ای در جامعه منجر می‌شود.
و اما بعد از درمیان گذاشتن این اعتراض با گروه تئاتر لیو، روابط عمومی این گروه پاسخی را به شرح زیر به روزنامه اعتماد ارایه کرد:
«روزنامه محترم اعتماد
با سلام و درود
در پاسخ به ادعای سرکار خانم «مژگان صمدی» مبنی بر استفاده بدون مجوز «گروه تئاتر لیو» از متن ترجمه شده ایشان از نمایشنامه «ماجرای مترانپاژ» نوشته «الکساندر وامپیلوف» متاسفانه به نظر می‌رسد خانم صمدی در این زمینه دچار سوءتفاهم شده‌اند یا شاید اجرای «گروه تئاتر لیو» از این نمایشنامه را ندیده‌اند.
به منظور روشن شدن افکار عمومی همچنین ایشان، لازم به تاکید است – برخلاف فرمایش سرکار خانم صمدی – متن نمایشنامه «ماجرای مترانپاژ» برای اجرای« گروه تئاتر لیو» و به سفارش این گروه، توسط جناب آقای «کیوان سررشته» مستقیما از متن انگلیسی این نمایشنامه
ALEKSANDR VAMPILOV – THE MAJOR PLAYS – TRANSLATED&EDITED BY ALMA LAW – PUBLISHED BY ROUTLEDGE
ترجمه شده است و جهت رعایت حقوق مادی و معنوی مترجم، نام آقای «سررشته» به عنوان مترجم اثر در بروشور اجرا ثبت شده است (متن انگلیسی نمایشنامه و ترجمه فارسی آن به قلم آقای «کیوان سررشته»، پیشاپیش به منظور مقایسه و اطلاع برای روزنامه‌‌ «اعتماد» ارسال شده است.) در پایان ضمن ادای احترام به اصحاب قلم و مترجمین محترم متون نمایشی، آرزومندیم پس از این، همگان پیش از قضاوت ناصحیح و طرح صحبت‌هایی مبتنی بر پیش فرض‌های نادرست در رسانه‌های عمومی، ابتدا به بررسی دقیق‌تر موضوع بپردازیم و بر مبنای سوءتفاهم‌ها و تصورات شخصی با یکدیگر مواجه نشویم. »

 

 


 

telegram.me/jajinnews

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.