۱۰۸ پله با خوشحالی فاصله داریم!

  به گزارش پایگاه خبری “ججین“، در سال ۲۰۱۷ در «گزارش جهانی شادترین کشورهای جهان»، ایران رتبه ۱۰۸ را در شاخص خوشحالی کسب کرد؛ یعنی سه پله سقوط در مقایسه با سال گذشته! در این رتبه‌بندی، کشورهایی چون نروژ، دانمارک، ایسلند، سوئیس، فنلاند، هلند، کانادا، نیوزیلند، سوئد و استرالیا به ترتیب ۱۰ رتبه برتر را به

کد خبر : 49525
تاریخ انتشار : چهارشنبه 27 دی 1396 - 15:52

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین“، در سال ۲۰۱۷ در «گزارش جهانی شادترین کشورهای جهان»، ایران رتبه ۱۰۸ را در شاخص خوشحالی کسب کرد؛ یعنی سه پله سقوط در مقایسه با سال گذشته! در این رتبه‌بندی، کشورهایی چون نروژ، دانمارک، ایسلند، سوئیس، فنلاند، هلند، کانادا، نیوزیلند، سوئد و استرالیا به ترتیب ۱۰ رتبه برتر را به خود اختصاص دادند. گفتنی است «اعتماد متقابل»، «هدف مشترک»، «سخاوت» و «حکومتداری خوب» از جمله معیارها و سنجه‌های میزان خوشحالی در این مطالعه بوده است. به لحاظ جامعه‌شناختی جای تدقیق و مداقه دارد که آیا چنین آمار و معیارهایی اساساً می‌تواند بازگوکننده شادی یک جامعه یا معیار سنجش خوشحالی افراد یک جامعه باشد؟ شادی و خوشحالی ما چقدر به معیارهای اجتماعی برمی‌گردد و چقدر در گرو نوع جهان‌بینی و نظام معنایی فردی هر یک از ما است؟

۱. بین «خوشبختی» و «خوشحالی» تمایز بنیادینی وجود دارد. خوشبختی ابعادی اگزیستانسیالیستی دارد؛ یعنی، ماشین مدل بالا، خانه‌ خوب، وسایل رفاهی و… تضمین‌کننده خوشبختی به صورتی اتوماتیک‌وار نیست. اینها ممکن است مایه‌ رفاه شود اما مایه‌ خوشبختی نیست.
این در حالی است که شادی و خوشحالی بیشتر به ساختارهای کمی و کیفی و چارچوب‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… ربط پیدا می‌کند. اگر این تمایز را میان «خوشبختی» و «شادی» قائل نشویم، بسیاری از شاخص‌هایی که در جهان در خصوص خوشبختی ارائه می‌شود، همچون این آمار که ایران رتبه‌ ۱۰۸ را در شاخص خوشبختی کسب کرده است و دیگر آمارهایی از این دست نمی‌تواند بازنمایی درستی از میزان خوشبختی در این جوامع باشد. همچنین اگر معیارهایی که برای سنجش کیفیت و کمیت جامعه یا وضعیت اجتماعی، فرهنگی به‌کار گرفته می‌شود، معیارهای سنجیده‌‌ای نباشد، آمارهایی که بر مبنای این معیارها استخراج می‌شود نیز تا حدی سوگیرانه خواهد بود. در عین حال، باید توجه کرد که در چه جایی قرار است این شاخص‌ها به‌کار گرفته شود؛ در روستا، در عشایر، در شهرها، در کلانشهرها یا در کل ایران؟به‌عنوان مثال، امریکا در مقایسه با سوئد واقعاً یک قاره است. کل جمعیت سوئد ۱۰ میلیون نفر هم نمی‌شود. اگر کل جمعیت سوئد، نروژ، دانمارک، سوئیس و… را جمع کنیم شاید مجموع آنها با جمعیت و وسعت یکی از ایالت‌های امریکا هم برابری نکند. بر این اساس، اگر بخواهیم در مورد امریکا و شاخص‌های کمی و کیفی زندگی یا «احساس شادی» در این کشور صحبت کنیم به جای امریکا باید بگوییم شهر واشنگتن، یا مثلاً بگوییم نیویورک‌سیتی. وگرنه اگر بیاییم کل امریکا را به مثابه یک کشور در قیاس با کشوری مثل سوئیس قرار دهیم، نه تنها این مقایسه عملی نیست بلکه از اساس اشتباه است.

۲. سعادت و خوشبختی را دولت‌ها و حاکمیت‌ها نمی‌توانند برای انسان تعیین  تکلیف کنند، چون اساساً سعادت و خوشبختی ربط وثیقی با دنیای درون انسان دارد و هر انسانی باید با حقیقت یا با واقعیات استعلایی خود روبه‌رو شود و بیشتر مسأله‌ای فردی است تا مسأله‌ای‌ حکومتی و حاکمیتی.اینجاست که این سؤال مطرح می‌شود که آیا اساساً خوشبختی سنجیدنی است؟ واقعاً واحد اندازه‌گیری خوشبختی چیست؟ واحد اندازه‌گیری خوشحالی ممکن است از رفتن به یک کافه تریای شیک، رفتن به کنسرت، سینما و جشن و میهمانی هم حاصل شود اما اگرچه اینها ممکن است کمک کند به اینکه انسان احساس خوشحالی داشته باشد اما واحد اندازه‌گیری خوشبختی مسأله‌ بسیار پیچیده‌ای است.از دیدگاه جامعه‌شناسان و تحلیلگران اجتماعی، خوشبختی از پیچیده‌ترین مؤلفه‌های زندگی است که از اساس با برداشتی که ما از «معنای زندگی» داریم، ارتباط وثیقی دارد. از این منظر، بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته که از قضا با به‌کارگیری کمیت زندگی در کنار کیفیت بالای زندگی به شکلی توأمان برای ساختن شهری انسان‌محور تلاش می‌کنند نیز از منظر معنایی دچار چالش‌های فراوانی هستند. به‌عنوان مثال، در سوئد بزر‌گ‌ترین پرسش در برابر یک انسان سوئدی این نیست که چرا شغل ندارم یا مسکن ندارم یا غذا ندارم یا آینده‌ فرزندم چه می‌شود؛ بلکه بزرگ‌ترین پرسش او این است که اصلاً زندگی من در «فردا» چه معنایی پیدا می‌کند؟ اساساً «فردا» یعنی چه؟ چرا «فردا» زندگی کنم؟ البته این به این معنا نیست که انسان ایرانی مشکل پوچی و پوچ‌گرایی ندارد اما شاید یکی از اساسی‌ترین دغدغه‌های ما ایرانیان ارتقای کیفیت زندگی شهری‌مان باشد.

۳. اما با همه اینها باید پرسید ایران در حوزه‌ بیمه، خدمات اجتماعی، مدیریت محرومیت و فقر، ایجاد عدالت اجتماعی، امکانات آموزش و پرورش، خدمات آموزشی و… چه جایگاهی دارد؟ واقعیت این است که اگر اینها را کنار هم بگذاریم ایران رتبه خوبی پیدا نمی‌کند. آنچه ما رفاه اجتماعی یا خدمات اجتماعی می‌نامیم، متأسفانه پاشنه‌های آشیل نظام مدیریتی کشور ماست. این در حالی است که «کیفیت زندگی» می‌تواند زمینه‌های خوشحالی را در جامعه ایجاد کند که با سیاستگذاری درست می‌توان به آن جامه عمل پوشاند. در جامعه‌ معاصر تمام ابعاد زندگی انسان تحت تأثیر مدرنیته، تکنولوژی و فناوری‌های جدید قرار گرفته است و توجه به شاخص‌های کیفی، کمی و انسانی اهمیت بسیار یافته است. در این فضا، زندگی فردی انسان‌ها و دنیای درون آنان در جامعه‌ای مثل جامعه ما که با معضلات اجتماعی همچون بیکاری، عدم توزیع درآمد، شکاف عمیق طبقاتی، وضعیت نابسامان شهری و… مواجه است، دچار تلاطم و آشفتگی می‌شود و خود این نابسامانی‌ها می‌تواند نوع دیگری از نهیلیسم را که در مبنا با نهیلیسم سوئدی یا اروپایی متفاوت است، رقم بزند.امروزه جامعه‌ ما از درون با نوعی مرگ ارزش‌ها یا وارونگی ارزش‌ها مواجه‌ شده است که این امر، خود می‌تواند به نوعی از نابسامانی و پوچگرایی بینجامد که بی‌شک عدم احساس خوشبختی و کم‌رنگ شدن خوشحالی در جامعه را به‌دنبال خواهد داشت.

دکتر سیدجواد میری
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم‌انسانی

 

 


 

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.