نبض تپنده هنرهای تجسمی

بوق و کرناى به ظاهر پرجوش و خروش اطرافمان را به‌حق به چیزى نمى‌گیریم، که چه آشکار و یکسره جعلى و پرت و خالى و جلف و پوک مى‌نماید. و نمى‌نماید… که هست.

کد خبر : 44215
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 آبان 1396 - 7:25

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین”   ، گالری سیحون در کوچه چهارم خیابان وزرا بود. هنوز هم هست؛ در کوچه اى با شیب تند که در سال هاى جوانى به همان راحتى در آن سرازیر مى‌شدى که وقت بازگشتن از آن بالا مى‌آمدى. سمت راست و در وسط‌هاى کوچه، در چوبى ضخیمى با کوبه‌هاى فلزى به سالن کوچکى باز مى‌شد، با نقاشى‌هاى آویخته بر دیوار، با ویترینى رو به کوچه، با کفى فرش‌شده از کاشى‌هاى مستطیلى براق قهوه‌اى‌رنگ، با میز شیشه‌اى بزرگى با پایه‌هاى تراشیده‌شده از سرستون‌هاى سنگى و ظرف‌هاى ظریف شیرینى خشک و خوشمزه چیده شده بر آن.

 

 

در پشت این سالن اتاق کوچکى بود-اتاق نه، که تختگاه خانم معصومه سیحون-آراسته با خوش‌سلیقگى محض و بى‌خودنمایى یا تفاخرى، یادآور درون درخشان صاحبش. با نیمکت‌هایى براى نشستن و از هر درى سخن در میان آوردن، رو به میز و قفسه چوبى ظریفى با صندلى چرخان مقابلش، با دسته گلى- و اغلب شاخه ماگنولیاى شکفته و هوش‌ربایى – در گلدان. و خانم معصومه سیحون- یا معصومه نوشین، یا منیر سیحون- ملکه‌اى بود نشسته بر سریر بر حقش؛ مانند پوران‌دخت و آذرمیدخت ساسانى، که هرازگاه با هرکسى به زبانى سخن مى‌گفت و در هر لحظه متغیر: از تلخ‌تلخ تا شیرین‌شیرین… زبان و لحن و کلام و ستایش و نفرینى داشت که به‌همراهش رفت و بى‌جایگزین باقى ماند. حالش که خوش بود، دریغى از مهربانى نداشت و زائرانش را به لقبى و یا عنوانى مى نواخت- و وقت هایى مرا هم! اما خشمش که مشتعل مى‌شد، بهتر بود دورتر مى‌ایستادى و ظاهرا مشغول مى‌شدى به تماشاى نقاشى هاى روى دیوار که اگر هم درست نمى‌دیدى‌شان، اما امن‌تر مى‌ماندى!

 

هنر معاصر ایران را چه خوب مى شناخت-که مادرخوانده آن بود و باهم و درهم زیسته بودند-و چه شم و شعور و سلیقه و انتخاب بى‌مانندى داشت. اتاق کوچکش میقات هنرمندان مطرح و مهم و مشهور عصر بود: از بهمن محصص و رضا مافى و محمد احصایى تا افجه‌اى و سهراب سپهرى-که بیشتر دوست داشت بر روى کاشى کف گالرى بنشیند و ولو شود-و صدها تن دیگر، تا تقریبا هرکسى که کسى بود و یا قرار بود به یمن لطف او کسى شود. گالری سیحون نبض تپنده هنرهاى تجسمى معاصر ایران بود و حضور معصومه‌خانم، دلگرمى و پشتوانه‌اى مستدام. سخت کار کرد و کوشید و درخت تناورى کاشت و نشاند که هنوز و همچنان دارد ثمر مى‌دهد و زیر سایه گسترده‌اش اهل معنا آرام مى‌گیرند. تاریخ هنر معاصر ایران را بى‌ذکر جایگاه بلند و تعیین‌کننده او نمى شود نوشت و چنین است که هرکدام از ما به‌نوعى و در ایامى کوتاه یا بلند، وامدار او مانده‌ایم و سال‌هاى مشخص و متمایزى از عمرمان با یاد و یا در حضور او گذشته است.

 

ما جوانان آن روزگار امروز به این ناهنجارى فرتوت‌شده، چه تنها و بى‌جر و جوش مانده‌ایم بى او، و چه تند و اما تا مغز استخوان حس‌شده، بوق و کرناى به ظاهر پرجوش و خروش اطرافمان را به‌حق به چیزى نمى‌گیریم، که چه آشکار و یکسره جعلى و پرت و خالى و جلف و پوک مى‌نماید. و نمى‌نماید… که هست.

 

 

آیدین آغداشلو

 

 


telegram.me/jajinnews

 

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

هفت + 3 =