روزی که مشروطه فاتح طهران شد

مشروطه‌خواهان گیلانی و بختیاری در چنین روزی (۲۲ تیرماه) از سال ۱۲۸۸ شمسی وارد تهران شدند و پایتخت را فتح کردند. به همین مناسبت با رجوع به منابع تاریخی حوادث این روز مهم تاریخی را مرور کردیم.

کد خبر : 20838
تاریخ انتشار : پنجشنبه 22 تیر 1396 - 6:26

انقلاب مشروطه یکی از مهمترین و حساس‌ترین برهه‌های تاریخ ایران و سرمنشأ تحولات عظیمی در تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین است. روایت برهه‌هایی از تاریخ مشروطه، سرشار از لحظاتی است که ملت ایران برای حفظ دستاوردهای خود مبارزه کرده و در راه آزادی سرزمین اجدادی‌شان تا پای جان مبارزه کردند. فتح تهران توسط نیروهای مشروطه‌خواه گیلانی و بختیاری یکی از برهه‌های مهم تاریخ مشروطه است که در این گزارش با استناد بر دو کتاب «تاریخ هجده ساله آذربایجان» احمد کسروی و «ایران در دوره سلطنت قاجار» علی‌اصغر شمیم به روایت آن می‌پردازیم.

هزار سوار بختیاری در راه تهران

زنده‌یاد شمیم در کتاب خود داستان فتح را اینگونه آغاز می‌کند: «علاوه بر نهضت و قیام مجاهدانه تبریز، در اصفهان و بختیاری و گیلان و بسیاری از شهرستان‌های ایران، جنب و جوش و فعالیت برای بسیج نیروهای مبارز از افراد طبقه سوم کشور آغاز گردیده و این کوشش‌ها، مقدمه به هم پیوستن نیروهای انقلاب بزرگ و برای ریشه کن کردن دستگاه استبداد محمدعلی شاه بود.

پایگاه خبر ججین

نخستین دسته از مجاهدین که به قصد تسخیر پایتخت از قرارگاه خود خارج شدند، هزار سوار بختیاری بودند که به سرداری حاجی علیقلی خان، سردار اسعد در آغاز ماه جمادیالثانی ۱۳۲۷ از راه جوشقان و قم عازم تهران شدند و نیروی دولتی را که در کاشان متمرکز شده بودند، پشت سر گذاشتند و در همان حال سران دیگر بختیاری در تدارک نیرو و بسیج افراد برای حرکت به سوی پایتخت بودند. وصول خبر حرکت سردار اسعد به تهران چنان رعب و هراسی در دل درباریان و رجال دستگان استبداد که کلیه وزرا، غیر از اسعدالدوله، از شغل خود کناره‌گیری کردند و از پیرامون محمدعلی‌شاه پراکنده شدند.»

ترس درباریان و برگشتن به آغوش مشروطه

کسروی در «تاریخ هجده ساله آذربایجان» درباره برخی از درباریان که از ترس حرکت نیروهای مشروطه به سمت تهران به مشروطه‌خواهان پیوستند چنین می‌نویسد: «جز اسعدالدوله کسی با محمدعلی‌شاه نماند. ما از این مرد نکوهش نوشته‌ایم و در اینجا از ستایش بازنمی‌ایستیم. این کار او مردانه و دلیرانه بود ولی دیگران را هرچه نکوهش کنیم، رواست اینان آن کسانی‌اند که همیشه در پیرامون محمدعلی میرزا و پدر بر پدر از درباریان بودند و بیشتر ایشان در زمانی که محمدعلی میرزا مجلس را به توپ بست و رشته‌ کارهای کشور به دست لیاخوف و شاپشال افتاد، عنوان وزارت داشتند. هرروز در باغ‌شاه آن بیدادگری‌های لیاخوف را با دیده دیدند و کالبدهای پیروان میرزا جهانگیرخان و ملک‌‌المتکلمین را که در راه آزادی‌خواهی جان باخته بودند، تماشا نمودند و این اندازه مردی از خود نشان ندادند که به آن بیدادگری‌ها ایراد گیرند ولی اکنون بی‌درنگ از کار کناره جستند و این از بهر آن کردند که رو به سوی مشروطه بیاورند و دیگر از دسته درباریان بیرون باشند.»

پیشروی مشروطه‌خواهان به سمت تهران

شمیم با اشاره به پیشروی مشروطه‌خواهان به سمت تهران می‌نویسد: «نیروی زیر فرماندهی سردار اسعد در قم با رسیدن نیروهای جدید از بختیاری و مجاهدین داوطلب اصفهان و فارس تقویت شدند. مقارن این اوقات، قزوین به تصرف نیروی مجاهدین گیلان درآمد که فرماندهی آنان با محمد ولی خان نصرالسلطنه سپهدار بود.

حرکت این نیرو از قزوین به سوی تهران تا کرج بدون خونریزی صورت گرفت و اولین برخورد این نیرو با دسته‌ای از قزاقان به فرماندهی بلینف در کنار پل کرج روی داد. یفرم خان به همراهی دوست و همکار خود ابراهام خان، که هر دو اعضای برجسته حزب « اتحاد و اتفاق» یا داشناک ارامنه تابع ایران بودند، با یک حمله نیروی قزاق را درهم شکستند.

کمی بعد بین نیروهای سپهدار و سردار اسعد که اولی در کرج و دومی در رباط کریم موضع گرفته بودند، ارتباط برقرار شد. در این موقع نمایندگان سیاسی انگلستان از جانب سفارت انگلیس در تهران با دو سردار ملیون تماس گرفتند و گفتگو کردند، شاید آنان را از حرکت به سوی تهران باز دارند ولی نتیجه‌ای به دست نیاوردند، جز آن که مشاهدات خود را یادداشت کردند که بعدا در کتاب آبی، نشریه رسمی وزارت خارجه بریتانیا، درج گردید.

او ادامه می‌دهد: «مجاهدین گیلان و اصفهان و بختیاری طبق قراری که بین فرماندهان آن دو نیرو گذاشته شده بود، به سمت تهران پیش راندند. در این آرایش یفرم خان و سربازان ورزیده و جنگ دیده او در مقدمه و بختیاری‌ها در جناح راست و مجاهدین گیلان در جناح چپ پیش می‌رفتند. نبرد با نیروهای دولتی که از تهران تا کاروانسرا سنگی جلو آمده بودند، سه روز طول کشید و نیروی دولتی شکسته شد. آنگاه برای تصرف تمام نقاط حساس پایتخت نیز، سه روز جنگ در داخل شهر ادامه یافت تا آنکه روز ۲۷ جمادی‌الثانی ۱۳۲۷ قمری محمدعلی شاه از تاج و تخت و مقام سلطنت دست کشید و به کعبه آمال خود یعنی سفارت روس پناهنده شد و بدین ترتیب عمر حکومت استبدادی سیزده ماه پادشاهی که فریب وسوسه‌های شیطانی اطرافیان را خورده و زمام امور کشور را به دست بیگانه سپرده و ملت خود را به خاک و خون کشیده بود، با نکبت و تلخ‌کامی به پایان رسید.

روز تاریخی جمعه ۲۷ جمادی‌الثانی، روز پیروزی نهایی نیروی ملی بر دشمنان آزادی، تهران غرق در جوش و خروش بود. به ویژه، هنگامی که خبر پناهنده شدن لیاخوف به بهارستان در میان مردم منتشر شد، آزادی‌خواهان از شادی در پوست نمی‌گنجیدند.

سکانس نهایی فتح تهران

و اینک دنباله این ماجرا از زبان کسروی: «سردار اسعد و سپهدار، بهارستان را نشیمنگاه گرفته و مردم دسته دسته به آنجا می‌شتافتند. خیابان سراسر پر از مردم بود. در این میان یک تماشای بسیار پربهایی بهره تهرانیان گردید و آن زبونی و خواری لیاخوف بود، که در میان آن شور و خروش از بانک شاهی بیرون آمده، با امیر مجاهد در درشکه نشستند و راه خیابان پیش گرفتند. کجا می‌رود این بدترین دشمن آزادی؟ به بهارستان، آری به بهارستان. همان‌جایی که با توپ ویران ساخته بود. می‌رود تا از سران آزادی زینهار  خواهد و بر جان خود ایمن گردد و چون بیچاره شده و زبون گردیده از مردم می‌ترسد که بر سرش ریزند و خواستار شده، امیر مجاهد برای بردن او تا بانک شاهنشاهی آمده است.

پایگاه خبر ججین

این سفیر روس خواستار شده بود که لیاخوف به بهارستان آمده، خود را به سرداران آزادی سپارد، زینهار خواهد و آنان زینهارش بخشند و راه دهند از ایران بیرون رود و خواهش کرده بود یکی از سران آزادی تا بانک شاهنشاهی که نزدیک‌ترین جا به میدان توپخانه و قزاقخانه بود، آمده او را بدرقه نماید. بدین‌سان کشنده میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین از ایران بیرون رفت و کیفر خود را ندید. ولی پس از چندی در قفقاز به دست گرجیان کشته گردید.»

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.