«بی جان مریم»؛ به یاد محمد نوری

یک خانه کوچک در خیابان سرباز، یک پیانوی قدیمی و یک کتابخانه بزرگ، اینها تمام میراث مادی محمد نوری است؛ اما تا دل تان بخواهد او میراث معنوی از خود به جای گذاشته است؛ مثلا ۳۰۰ قطعه آوازی طی پنج دهه فعالیت، بسیاری از آثارش از جمله «نازنین جان مریم»، «شالیزار»، «واسونک»، «جمعه بازار» که سال های متوالی است که توسط نسل های مختلف زمزمه می شوند و همچنین «ایران» اش که به سرود ملی مان بدل شده است.

کد خبر : 28611
تاریخ انتشار : جمعه 8 دی 1396 - 4:56
به گزارش پایگاه خبری “ججین“، یک خانه کوچک در خیابان سرباز، یک پیانوی قدیمی و یک کتابخانه بزرگ، اینها تمام میراث مادی محمد نوری است؛ اما تا دل تان بخواهد او میراث معنوی از خود به جای گذاشته است؛ مثلا ۳۰۰ قطعه آوازی طی پنج دهه فعالیت، بسیاری از آثارش از جمله «نازنین جان مریم»، «شالیزار»، «واسونک»، «جمعه بازار» که سال های متوالی است که توسط نسل های مختلف زمزمه می شوند و همچنین «ایران» اش که به سرود ملی مان بدل شده است.
او موسیقی را زبانی جهانی می دانست؛ اگرچه آوازش از مبانی موسیقی کلاسیک بهره داشت و همچنین از موسیقی سنتی و نواحی ایران؛ اما می توان او را خواننده ای پاپیولار دانست. آثار او بسیار متنوع هستند و از موسیقی کلاسیک و موسیقی ملی تا حتی موسیقی مربوط به عروسی در آنها شنیده می شود.
برای مثال «بیا بار سفر بندیم از این دشت» یک موسیقی کاملا ملی در مایه دشتی است که توسط یک ارکستر کوچک با سازهای غیر ایرانی اجرا شده است؛ اگرچه او در تمام آثارش استیل مربوط به آواز کلاسیک را تا حد زیادی حفظ کرده است و همین دلیل موفقیت او میان مخاطبان از طیف های مختلف است. همان طور که بسیاری از کارهای آوازی پاپیولار در غرب برگرفته از تم یک قطعه کلاسیک مثل یک موومان از کنسرتو است که این روش ها باعث بیشتر شنیده شدن و در نهایت ورود اقشار مختلف به جریان موسیقی جدی می شود.
 «بی جان مریم»؛ به یاد محمد نوری

او برنده جایزه «خورشید طلایی» (۵۰ سال صدای متفاوت و ماندگار) در سال ۷۸ از جشنواره مهر و دارای مدرک درجه یک هنری خوانندگی از شورای عالی ارزیابی کشور و وزارت ارشاد است. محمد نوری در جوانی آواز را نزد خانم اولین باغچه بان فرا گرفت. اولین از بنیانگذاران اپرای تهران و از پیشگامان هنر آواز دسته جمعی (گروه کر) در ایران و استاد پیانو بود و همین باعث شد تا ریشه های اپرا همواره در آثار نوری دیده شود.فاخره صبا نیز یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان ایران در زمینه آواز کلاسیک بود؛ او سال ها غیر از اجرای آثار موسیقی کلاسیک، به تعلیم هنرمندان بسیاری در زمینه آواز پرداخت که از نام آورترین شاگردان او می توان علاوه بر نوری به منصوره قصری نیز اشاره کرد. درگذشت این هنرمند در فراموشی کامل اهالی موسیقی در سال ۱۳۸۶ اتفاق افتاد.

«نوری» اما تئوری موسیقی را نزد سیروس شهردار و فریدون فرزانه، اساتید هنرستان عالی موسیقی، فرا گرفت و خودش شیوه آواز خود را متأثر از اساتیدی چون حسین اصلانی و ناصر حسینی می دانست. محمد نوری در دهه ۲۰ با خواندن اشعار نوینی که روی نغمه های روز مغرب زمین و برخی قطعات کلاسیک آوازی سروده شده بود، کار خوانندگی را آغاز کرد.

نوری کنار تحصیل در رشته ادبیات زبان انگلیسی و رشته نمایش، آواز ایرانی را نزد اسماعیل مهرتاش آموخت. مدتی هم به بازیگری تئاتر سرگرم بود که از جمله آنها ایفای نقشی در نمایش «بلبل سرگشته» علی نصیریان در سال ۱۳۳۹ بود. بعد از آن به نزد اساتید هنرستان عالی موسیقی «سیروس شهردار»  و «فریدون فرزانه» و «مصطفی پورتراب» رفت و از آنها تئوری موسیقی، سلفژ و نوازندگی پیانو را فرا گرفت.

«محمد نوری» سرانجام پس از سال ها مبارزه با بیماری سرطان مغز استخوان و وخامت وضعیت جسمانی در شامگاه ۹ مرداد ۱۳۸۹ در بیمارستان جم تهران درگذشت.

با تورج شعبانخانی به یاد خواننده جان مریم و ایران

محمد نوری یک استثنا در موسیقی ماستمخاطب موسیقی کلاسیک نباشید، می توانید حتی موسیقی پاپ را دوست نداشته باشید اما بسیار دور از ذهن است که با «نازنین مریم» لبخند شیرینی نزنید یا با «ما برای آن که ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایمن» احساس غرور نکنید. محمد نوری – آوازخوان – را «پدر پاپ ایران» می دانند، هر چند سبکش تلفیقی از موسیقی کلاسیک و سنتی است؛ اما مخاطب پاپ هم دارد.

 «بی جان مریم»؛ به یاد محمد نوری

۹ مرداد هفتمین سالروز درگذشت محمد نوری بود؛ روزی تلخ برای شاگردان، همراهان و دوستدارانش، تورج شعبانخانی یکی از یاران نزدیک او بود که هر چند هیچ گاه اثر مشترکی را تولید نکرده اند اما دوستی بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند. این آهنگساز برجسته و خالق آثاری چون «پروانه من»، «آدمک» و «هنوزم چشمای تو» به نیکی و البته با شور و شعف از محمد نوری یاد می کند. البته حسرت یک شب نشینی مشترک به یاد گذشته، گیتاری در دست گرفتن از او و آواز خواندن از محمد نوری بر دلش مانده است. گفتگوی ما با تورج شعبانخانی را در ادامه می خوانید:

درباره محمد نوری، خواننده ای که بیشتر مخاطبان او را با «جان مریم چشماتو وا کن» می شناسند…

– نام این نابغه موسیقی ایران با این کار گره خورده است. درست یا غلط خیلی وقت ها هنرمندان می گویند ممکن است ۱۰ کارم را دوست داشته باشم یا همه کارهایم را دوست داشته باشم یا از این مثال استفاده می کنند که کارها مثل بچه آدم می مانند ولی آنچه که بر دل مردم می نشیند، ممکن است چیز دیگری باشد.

با توجه به دوستی دیرینه تان با محمد نوری، درباره ایشان و اهمیت شان در موسیقی می گویید؟

– آقای محمد نوری یک استثنا در موسیقی ماست. زندگی او به کل در خدمت هنرش بود. یعنی با اینکه سالیان سال جای دیگری کار کرد و رفت و آمد ارتباطش با موزیسین ها ناگسستنی بود. تمام دوستانش، همکاران هنری او بودند. آدمی بود که همیشه برای خودش راه مثبت درست می کرد. یعنی اگر من یک بار او را می دیدم، چنان اثری روی من می گذاشت که هر کاری دلش می خواست، برای او انجام می دادم. از بس که به زندگی و آدم ها مثبت نگاه می کرد. واقعا از آن دست آدم هایی بود که سر سفره پدر و مادر بزرگ شده بود. ما به او افتخار می کنیم، به این دلیل که این آدم سبکی استثنایی داشت.

اگر در جایی، مناسبتی بود و می خواستند کاری انجام دهند، محمد نوری تنها صدایی بود که مردم از کار مناسبتی او لذت می بردند. کار هر کسی نیست که کاری مناسبتی را اجرا کند ولی مردم از اثرش لذت ببرند و مثل «ترانه» به آن نگاه کنند. صدای محمد نوری برای مردم این حالت را داشت. او در سال های قبل از مرگش نهایت سعی خود را کرد که بتواند موسیقی را از جایی به جای دیگر بکشاند، ولی متاسفانه به آرزویش نرسید و دعایش مستجاب شد ولی امیدوارم که در آینده آرزویش محقق شود چون دلش می خواست موسیقی آزاد باشد و هر کسی هر کاری دلش می خواهد در موسیقی انجام دهد.
او می خواست فقط شعرها را مثل گذشته ها به تصویب برسانند. آن هم فقط به خاطر کار سیاسی. «نوری» برای کارش خیلی ارزش قائل بود. مثلا اگر آهنگساز به او یک ملودی می داد، همان شب به آهنگساز زنگ می زد و می گفت «کار را حفظ کردم.» می گفت: «اینجای قطعه را بلدم ولی اینجا را نمی دانم.» با یک سوال کوچک، به آن هدفش که می خواست انجام دهد می رسید و به نحو احسن هم این کار را می کرد.
«بی جان مریم»؛ به یاد محمد نوری

محمد نوری شرایط را به گونه ای ایجاد کرد که خیلی از خوانندگان جوان از او الگوبرداری کردند. خیلی ها محمد نوری را به عنوان استاد مسلم موسیقی قبول دارند. تصنیف هایی که خوانده و ترانه هایی که به یادگار گذاشته، کلاس های موسیقی که برگزار کرده و جاهایی که به آنها رفت و آمد داشته و ارتباط نزدیکی که با مردم داشته زبانزد خاص و عام بوده است. اگر یک نفر در خیابان با محمد نوری سلام و علیک می کرد و می گفت: «آقای نوری، یک عکس با هم بگیریم؟» لبخند می زد و می گفت: «خواهش می کنم.» خیلی افتاده و متواضع بود. من همیشه از او چنین رفتاری را دیدم. هیچ گاه ندیدم که ترش رو باشد، خودش را بگیرد، ناراحت باشد. همیشه خوش رو و خندان بود.

در سال های قبل از مرگ شان هم ارتباطتان به نزدیکی دهه های قبل بود؟

– در سالیان اخیر همدیگر را کمتر می دیدیم. البته هم من ایشان را خیلی دوست داشتم و هم او به من محبت داشت. همیشه حتی دورادور، یار غار بودیم. حتی اگر در وزارت ارشاد او را می دیدم انگار دنیا را به من می دادند. او هم همین طور بود و از دیدن من خوشحال می شد. خدا او را رحمت کند و امیدوارم نور به قبرش ببارد. حسن نیت داشت و امیدوارم یادگارهایش برای نسل های بعد هم بماند. او واقعا به گردن اکثر مردم حق داشت. به این دلیل که کارهایی خواند و آثاری در پرونده اش داشت که همه دارای شأن و منزلت بودند. شعرهای کارهایش ارزش زیادی داشتند. او یا از موسیقی فولکلور استفاده می کرد یا از موسیقی هایی بهره می برد که با موسیقی کلاسیک خودش عجین بود. یعنی کار پست و سطح پایین هیچ وقت نمی خواند که بخواهد به شخصیتش بر بخورد.

این پرستیژ را همیشه برای خودش حفظ می کرد. من نمی توانم از این موضوع بگذرم به این دلیل که خواننده ها اصولا بالا و پایین دارند. مثلا خواننده ای که می بینید کارش روی استیج به آن صورت نمی گیرد، خیلی زود کار تند می خواند تا به وسیله آن استیج را بگرداند، یا به سراغ سبک هایی می رود که بتواند به اصطلاح برنامه اش را پر کند. آقای نوری، تنها آدمی بود که فقط به آن موسیقی هایی نگاه می کرد که ریشه و بار سنتی داشتند و از گذشته ها آمده بودند و در ردیف مبتذل قرار نمی گرفتند.

یعنی از نظر ریتم، فرم تنظیم و شکل کار نسبتا رسمی از آب در می آمدند. .محمد نوری خیلی حیف شود. نبود ایشان برای موسیقی ایران یک ضایعه محسوب می شود و همیشه جای او خالی است چون فکر نمی کنم کسی بتواند جای ایشان را بگیرد. البته دعا می کنیم نسل جوان در آینده بتواند جای او را پر کند.

اگر به سراغ خواننده هایی برویم که به صورت آکادمیک، کلاسیک تعریف می شوند، ممکن است به صورت نام و تمام نتوانیم محمد نوری را یک خواننده کلاسیک بدانیم. از طرف دیگر در زمینه پاپ هم همین قصه وجود دارد. انگار او به بیانِ خودش رسیده بود.

– و بیان مردمی. محمد نوری خاص بود. نمی توانیم دسته برای او درست کنیم چون نوری همین یک نفر بود. ما دیگر چه کسی را در موسیقی ایران داشته ایم که مانند نوری باشد؟ اگر بخواهیم مثالی بزنیم، می توانیم از کوروس سرهنگ زاده نام ببریم اما آیا واقعا می توان او را با نوری مقایسه کرد؟ یا آقای قره باغی کارهای مناسبتی زیادی خوانده اند اما هیچ وقت نوری نمی شوند. رشید وطن دوست هم مثال خوبی است.

«بی جان مریم»؛ به یاد محمد نوری

از ایشان چه چیزی در ذهن شما مانده است؟

– آقای نوری اگر امروز شما را می دید، می گفت: «امروز چهار شاگرد دارم که بچه های خوبی هستند و صدای خوبی دارند اما نمی دانم چرا یکی از آنها مشکل دارد. امیدوارم که بتوانم مشکل او را حل کنم.» این جمله ها در دل آدم می ماند. وقتی یک استاد می گوید: «یکی از آنها مشکل دارد ولی امیدوارم مشکل او به دست من حل شود.» حس وصف ناشدنی و لذت بخشی به شما می دهد. این کار در حال حاضر میان بچه های موسیقی ما مرسوم نیست. البته دلیلش این است که خودشان لنگ هستند ولی آقای نوری حتی اگر شده می رفت قرض می کرد و به آن بچه می داد. اصلا راهی را می رفت که استغفرالله راه پیغمبری بود.

«نازنین مریم» در این سال ها به یکی از پرمخاطب ترین و هیت ترین قطعات بدل شده و برای نسل های مختلف محبوب است؛ فکر می کنید زیست هنری ترانه سرا و آهنگساز و خواننده در کنار هم، یکی از رموز موفقیت این کارها بوده یا خیر؟

– بله، قبول دارم. این اتفاق احتمالا حاصل یک رابطه میان هنرمندانی است که خالق آن اثر هستند. مثلا اردلان سرفراز شاعر برخی از کارهای من بود. ما دو سال شب و روز با هم بودیم. در آن دو سال من خیلی چیزها را فهمیدم که اردلان، خودش هم نمی دانست و ما با همدیگر به آن نتایج رسیدیم. وقتی یک هنرمند کنار تو نشسته، کار همدیگر را کامل می کنید. شما مطمئن باشید کارتان سریع تر هم پیش می رود، احساس تان سریع تر پیش می آید و آن چیزهایی که باید اتفاق بیفتد هم سریع تر رخ می دهد.

اگر ترانه ای مثل «مرغ سحر» از کار در می آید، همه مسائل به درستی کنار یکدیگر قرار گرفته اند. یعنی نی داوود و ملک الشعرای بهار کنار هم نشسته بودند و یکی ملودی می زد و دیگری شعر می گفت. قدیم ها این گونه بود که شاعر یک «مِر» می گفت و بعد درستش می کرد. با «مِر» وزن و قافیه و ریتم را می گرفت و بعد کلمات را عوض و درست می کرد اما همه چیز فی البداهه دست میداد.

در مورد «نازنین مریم» محمد نوری چنین اتفاقی افتاد؟

– الان مثلا در موسیقی خودمان و حتی ژانر سنتی که خیلی ها به آن می بالند، یک سری کارها داریم که هیت می شود ولی نهایتا برای یکی، دو ماه مصرف دارد؛ بعد به گورستان تاریخ می رود و فراموش می شود. شاید بیست سال بعد این کار باز شنیده شود که آن هم به خاطر ویژگی «خاطره بازی» است که مورد توجه قرار می گیرد، نه ویژگی موسیقایی. در عین حال یک سری کارها داریم که هم زمانی که شنیده می شود نو است و هم برای نسل های آینده می تواند به روز باشد. این مسئله به چند عامل بستگی دارد.

یکی سیاست آن آهنگساز و ترانه سرا است، یعنی اگر آهنگسازی وجود داشته باشد که تجربه کافی داشته باشد، می تواند یک کار و یک ملودی را در عین حال که پرمحتوا است، شیرین هم بکند. یعنی همه چیز تماما به سبک کار و سیاست گذاری آن آهنگساز بستگی دارد؛ اما محمد نوری یک خواننده باسواد بود. خواننده باسواد یعنی خواننده ای که سلفژ بداند. آدم یک دوره ای به تلویزیون که وارد می شد، باید دوره های تخصصی را پشت سر می گذاشت. مثلا خود من دو سال دوره سلفژ را زیر نظر آقای مرتضی حنانه سپری کردم. وقتی خواننده برود سواد خواند را یاد بگیرد، سلفژ و نت بداند و با گروه موسیقیدان های حرفه ای کار کرده باشد، تمام این موارد به دانش او اضافه می کنند.
ما خواننده های زیادی داریم که حرفه ای هم هستند ولی وقتی با آنها به استودیو می روی، گریه ات می گیرد. آنها معروف هم هستند ولی قطعه را از ضرب می اندازند. آقای نوری از جمله خوانندگان باسوادی بود که حتی در تدریسش هم شگردش را به شاگردانش یاد می داد. ما این که من چهار آدم دیده ام که یکی از آنها انگار خود محمد نوری است؛ اصلا صدا کاراکتر و شخصیتش مثل آقای نوری است. او دارای دیدی جهانشمول بود.
«بی جان مریم»؛ به یاد محمد نوری

شما سابقه همکاری با محمد نوری را داشتید؟

– همکاری به آن معنا نه شاید شب ها در جایی جمع بوده ایم و او خوانده و من هم خوانده ام ولی به صورت نواری، همکاری نکرده ایم. من کلا آهنگی نداده ام که آقای نوری بخواند ولی همیشه رفیق بودیم. این اواخر که به ارشاد می رفتم، محمد نوری به من می گفت: «خیلی وقت است همدیگر را ندیده ایم، شبی با هم بنشینیم و تو ساز بزن و من بخوانم و تو هم بخوان.» به من می گفت: «خیلی دلم برای با هم نشستن ها تنگ شده است.» خدا رحمتش کند. هر بار او را می دیدم حالم خوب می شد.

منتظر فرصتی بودم که موقعیتی فراهم شود تا با هم بنشینیم و مانند گذشته ها دور هم باشیم. دو، سه سال قبل از مرگش این فرصت فراهم نشد که همدیگر را ببینیم و با هم بنشینیم. فقط او را در ارشاد می دیدم یا در برنامه هایی که ارشاد برگزار می کرد و از ما دعوت می شد. او را ملاقات می کردم.

آقای نوری در بدنه ارشاد و فعالیت شان برای هنرمندان سودمند بود یا خیر؟

– خیلی سودمند بود. چون خیلی ها را نجات داد. گاهی اوقات برخی هنرمندان سالیان سال در یک سبک به اشتباه رفته بودند. اما او سبک صحیح را نشان شان داد. آقای نوری دلسوز این کار بود. ایشان پشت این کار گریه می کرد. بغض در گلویش بود که چرا نمی تواند آن کاری را که دلش می خواهد انجام دهد؟ همه ما این چنین هستیم. در حال حاضر کسی مثل او به موسیقی نگاه نمی کند.

به قدری شرایط از نظر زندگی سخت شده است که موسیقی داد. فقط می خواهد اموراتش بگذرد؛ در حالی که شرایط باید مناسب تر از چیزی باشد که هست. ما هشت سال جنگ و مشکلات مختلف را از سر گذراندیم و الان هم با معضلاتی مانند بی آبی روبرو هستیم. هنرمند باید با مردم باشد. به خدا ما برای بی آبی مردم سرزمین مان غصه می خوریم که چرا فلان زمین یا دریاچه خشک شده است. ما عرق ایرانی داریم. آقای نوری هم عرق ایرانی داشت و یک ایرانی واقعی بود.

خاطره ای از ایشان در ذهن دارید که برای ما بازگو کنید؟

– یک شب به خانه یکی از دوستان رفته بودیم که این دوست ما هنرپیشه سینما بود. این اتفاق مربوط به ۱۰، ۱۵ سال پیش است. ایشان یکی از کارهای خودشان را خواندند. زنده خواندن ایشان باعث می شد احساس متفاوتی داشته باشید. آن روز آقای نوری با صدایش ما را به جای دیگری بود. آن شب را هیچ وقت فراموش نمی کنم.


ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.