احمدشاملو / برای ۹۲ سالگی احمد شاملو

مردی که از مرگ نمی‌هراسید

کد خبر : 49274
تاریخ انتشار : سه شنبه 21 آذر 1396 - 8:16

 

نتیجه تصویری برای شاملو

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین”  به نقل از روزنامه همدلی  ،  امروز شاملو ۹۲ ساله شد. ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. بر اساس نوشته ها در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه. گرچه ۱۷سال درگذشت، ولی نمی شود در روز تولدش ۹۲ شمع را کنار هم قرار نداد و آنها را روشن نکرد و بعد منتظر نبود که احمد شاملو بیاید و همه آن شمع ها را فوت کند. از «الف. صبح تا الف. بامداد» همه گویایی این بود که این شاعر به دنبال روشنی وصبح است. شاعری تمام ایرانی که با وجود نسب پدری به کابل و نسب مادری به عراق، چنان به زبان و فرهنگ ایران خو گرفته بود که روح ایرانی در سطر سطر شعرهای او موج می زند.
در فضای جنگ و جدال و جدل دهه ۲۰ و اختناق و بگیر و ببندها و سر برآوردن نحله ها و گروه های مختلف سیاسی و مضاف بر این راهی را که نیما یوشیج پیش پای هم نسلان او قرار داد، باعث شد که یک شاعر در میانه سیاهی ها به سوی نور فریاد بکشد و در ۲۲سالگی پای به وادی شعر بگذارد و مهر حضور خود را با «آهنگ های فراموش شده» بر تاریخ شعر و ادبیات ایران حک کند و شاید همین دفترها بود که نیما را سر شوق می آورد و می گفت که یک شاگرد فقط حرف های او را می فهمید و آن هم شاملو بود و حتی شعرهای او را با عشق و شوق می خواند و برایش نامه می نوشت تا آنجا که نیما در نامه‌ای به شاملو نوشت: «تا شکوفه‌ی سرخ یک پیرهن» شما به بسیاری از رموز واقف هستید. قطعه‌ی «تا شکوفه‌ی سرخ یک پیرهن» از بهترین قطعات شاعرانه‌ی شما در ظرف این چند سال اخیر است. این قدرت حماسی را در هرجا به کار برده‌اید، قدرت نفوذ شعر را به حد اعلا بالا برده اید. احساسات را در هیچگونه لباسی نمی توان با نظر تحقیر برآورد کرد. زیرا زندگی‌ست و شعر خوب باید حاکی از زندگی باشد. شعر خوبتر آن‌ست که این حکایت را با جان تر بیان کند. چنانکه ما هم همین قصد را داریم. در قطعه‌ی «سرود مردی که خودش را کشته است» با تمایلاتی نسبت به زندگی خود و مردم به این قطعه ارزش
داده اید.»
سر پر شور، ذهن پویا و گستره واژگانی بسیار، به همراه کوشش و تلاش بی مثالش، بیانگر این بود که صاحب این دفتر حتما آهنگ های دیگری را برای مردم خود خواهد خواند. نه زندان رفتن ها و نه ملامت ها و طعنه زدن ها، این شاعر رمانتیک را از راهی که آغاز کرده بود باز نداشت. او در عرصه های مختلفی قلم زد. فقط در گوشه ای ننشست و شعر نسرود. روزنامه نگاری، قصه نویسی، مترجمی و تصحیح دیوان اشعار شاعرانی چون حافظ و باباطاهر، فیلمنامه‌نویسی و حتی بازیگری از جمله هنرهای این شاعر بی‌بدیل بود. شاملو بدیلی نداشت، شاملو شاملو بود.
**
هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد.
جُستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پی‌افکندن ــ
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشد
حاشا، حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.

 


 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.