یادداشتی درباره کتاب «در راه» جک کرواک «شروع سفرمان رازآمیز بود و همراه با نمنم باران. میتوانستم ببینم این سفر حماسه بزرگ مهآلودی از کار در خواهد آمد. دین فریاد کشید یوهووو! بالاخره اومدیم! و قوز کرد روی فرمان و ماشین را تازاند، دوباره برگشته بود به ذاتش، همه ملتفت شده بودند.