۱۱۵ سال قبل پیکرهای بیجان دو روزنامهنگار پشت دروازههای طهران رها شد؛ اشخاصی که این روزها از آنها با عنوان «شهدای قلم مشروطه» یاد میشود، اما هنوز کمتر کسی میداند کسانی که تلاش کردند با روایتهایشان جریان استبداد و پیروزی بر آن را به نسلهای بعد منتقل کنند حالا در مقبرهای بینام و نشان، در یکی از شلوغ ترین نقاط تهرانِ امروزی و کنج حیاط خانهای که دیگر نیست، آرمیدهاند.
تاریخ مشروطه به خوبی گویای بی وفایی و تزویر و اسلحه کشیدن و شلیک یاران به همرزمان و همفکران قدیم خود پس از نشستن بر خر مُراد و صندلی قدرت است. میرزا حسن مستوفیالممالک، علیقلیخان سردار اسعد، عبدالحسین فرمانفرمائیان و یپرمخان ارمنی، یاران کینه توز و تندرویی که ستارخان و باقرخان را از تبریز به تهران دعوت کردند و پس از برپایی جشن و پایکوبی و گرامیداشت رشادتهای دلیرانه آنان و پذیرایی ۴۰ روزه از آنان به ناگاه آنان را در باغ اتابک محاصره کردند و به گلوله بستند و این شجاع ترین سربازان آذربایجان را به خاک انداختند و آنان را به زور سرنیزه مجبور به خلع سلاح کردند.
«ستارخان در تمامی مراحل زندگی یک لوطی بود. او چه آن زمان که دور از سیاست بود و چه روزگاری که مرد اول سیاست ایران شد و چشمهای کهنهکاران عرصه سیاست به اقدامات او در دفاع از مشروطه دوخته شده بود یک لوطی باقی ماند. او در تمامی این مراحل آداب و مسلک لوطیگری فرو ننهاد. هر چند بعضی از این آداب و سلوک مورد اعتراض و تقبیح بعضی از اهالی سیاست مانند سیدحسن تقیزاده قرار میگرفت. آن چه اما در نظر ستارخان اهمیت داشت، صداقت و یکرنگی لوطیانه بود.»
ستارخان به عنوان قهرمانی ملی ایران و یکی از سرشناسترین مبارزان انقلاب مشروطه در سراسر کشور شناخته میشود. مدارس، خیابانها، مناطق شهری و حتی رستورانها به نام او نامگذاری شدهاند که همه اینها به همراه افسانههای بلندهمتی او در حمایت از فقرا و افراد ناتوان او را به قهرمان ایده آل ملی تبدیل کرده است.