«کیمیایی را باید اینگونه دید. بعد از ۵۰ سال، هنوز با موی سفید و پشت خم و هزار درد و مرض باز… هر سال… بر خاک گود میایستد. اگر چه خسته و رنجور و دلشکسته. اما برای بار دهم و بیستم و سیام و پنجاهم آماده است که با پهلوانانی جوانتر، پنجه در پنجه اندازد. مسعود کیمیایی را با غیرت کارکردنش قضاوت کنیم؛ با ایستادن ۵۰سالهاش در گود. در بیتوقعیاش از این سینما که هر دستی به توقعی (صواب یا ناصواب) به گوشهای از آن چنگ زده است. قضاوتش کنیم که نه خان شد و نه از نمدی که هزاران نفر بر سر آن دعوا داشتند، کلاهی برای خود دوخت.»