پروین بهمنی با ذکر خاطرهای درباره علاقه زندهیاد نورعلی برومند به خودش میگوید: آن زمان که به اتفاق خانواده در شیراز زندگی میکردیم، زندهیاد نورعلی خان برومند که از دوستان پدربزرگم بود به ایل میآمدند. با آنکه ایشان چشمهایشان مشکل داشت و نابینا بودند، اما از میان بچههای هم سن و سالم، مرا انتخاب کردند. ایشان که فرزندی نداشت تا آن حد به من علاقه نشان میداد که از پدرم خواست مرا به عنوان بچهاش به او بسپارد تا همراهش به تهران بروم، اما خانوادهام نپذیرفتند.