کتاب روزنامه خاطرات یک آدم ناقابل

من زود لباس پوشیدم چون ممکن بود مهمان‌ها دقیقا سر ساعت هشت برسند، اما اوقاتم بدجوری تلخ شد، چون شلواری که برایم دوخته‌اند خیلی کوتاه شد. لوپین هم خیلی دور برداشته، ایراد گرفت چرا برای مهمانی کفش پایم نکرده‌ام.