در این شرایط اسفناک برای پزشکان…. چارهای نبود که پزشکان در مقابل این وقایع یا تقصیر را به گردن منجمان و طالعبینان انداخته و نحس بودن جلوس پادشاه را علل بیماری اعلام کنند یا درصدد دخالت در انتخاب پادشاه متوفی برآیند و با گزینش شاهزاده دلخواه خویش به شاهی، از خطر بگریزند که طبق گزارش شاردن دو پزشک نامدار صاحب نفوذ دربار میرزا صاحب و برادرش میرزا کوچک با مشاهده مرگ شاه عباس دوم «برای رهایی یافتن از بلا تصمیم گرفتند به جانشینی پسر دوم شاه متوفی چندان که توانند، بکوشند.» به شهادت شاردن «در ایران سلامت پزشکان دربار به تندرستی پادشاه بسته است و اگر وی بمیرد طبیبان معالجش را به جرم عدم توانایی در معالجت اگر نکشند دستکم تبعید و داراییشان را مصادره میکنند و تنها به قدر گذران روزانه چیزی به ایشان میدهند.»
از دیگر معضلاتی که باعث زمینه حضور افراد غیر متخصص در حوزه پزشکی در این زمان میشد، اعتقاد به سحر و جادو نزد مردم و کارکرد خرافات در گروههای مختلف جامعه بود. بهدلیل ذهنیت خرافاتی اکثریت توده مردم گرایش و همسویی با درمانگران خرافاتی بهوجود میآمد و در نتیجه پزشکان شایسته از جامعه طرد و در حاشیه قرار میگرفتند تا جایی که بسیاری از آنها نتوانستند به فعالیت خود ادامه بدهند و به دربار مغولان در هند رفتند و به پزشکی در آن سامان پرداختند. حتی شاهان صفوی همچون توده جامعه، طالعبینی را در بیماری و عدم سلامت دخیل دانسته و برای درمان و غلبه بر امراض دست به دامن رمالان و فالگیران میشدند و این گرایش به خرافات تا جایی بود که دامن پزشکان معروف عصر صفوی را نیز گرفته بود و برخی از این پزشکان به رویکردی مطلوب به این خرافات در درمان خود دست یافته بودند تا این حد که زمانی پزشکان شاه صفی، از درمان وی به دلیل ازدیاد و افراط وی در میگساری ناتوان شدند، سر پزشک شاه از ترس جان یا اعتقادش، تمام تقصیرها را بر گردن ستارگان انداخت و گفت: «اگر شاه گرفتار ضعف و سستی شده به سبب این است که مراسم تاجگذاری را در ساعت سعد و میمون انجام نداده است.»
شاردن در این خصوص آورده است: «… طبیب چون از علاج کردن پادشاه درمانده و ناامید شد، برای خلاص عذری اندیشید که طبیبان هوشمند اروپا به همه ظرافت طبع و نیروی ابتکار، آفریدن دستاویزی را نمیتوانند و در کتابهای بقراط و جالینوس نیز مشابه چنین دستور درج نشده است. حکیمباشی، گناه را به گردن منجمباشی انداخت و گفت مقصر حقیقی منجمباشی است که برای تاجگذاری ساعت سعد انتخاب نکرده است.» ایشان درباره خرافاتی بودن برخی شاهان صفوی مینویسد: «شاه سلیمان پس از تاجگذاری دوباره در همان روز به نام جدیدش برای حکام بزرگ و معاونان آنان و صاحب منصبان مهم سراسر کشور رقم و خلعت فرستاد، گفتی پادشاهی نو به تخت سلطنت برآمده است.»
از جمله تاثیرپذیری پزشکان دربار از خرافات میتوان به درمانهای ذیل اشاره کرد: برای درمان جوشهای چرکی بدن، وقتی ماه در محاق است بدن طفل را با پارچه پاک کرده و در همان موقع این جمله را تکرار کنند: «ای ماه همچنان که تو رو به زوال میروی این جوشها را هم زایل کن.» همچنین برای درمان تب مالاریا یک روش جادویی پیشنهاد میکند که نیازمند استفاده از یک بره (گوسفند)، ریسمان و یک دوشیزه در یک چهارشنبه است و از این دست درمانهای خرافی در بین پزشکان عصر صفوی خصوصا نیمه دوم آن، بیشتر بود. به عبارت دیگر اگرچه دوره صفویه با تجدید حیات علمی و هنری مقارن شد و پزشکی نیز دستاوردهایی داشت؛ اما این افتخارات اندک بود و پزشکان ایرانی ناآگاه از پیشرفت اروپاییها، هنوز خود را همچون پزشکان سدههای سوم و چهارم هجری میدیدند.
در این باره الگود به نقل از فرایر در باب وضع طبابت در ایران در اثر خود مینویسد: «اینها (پزشکان) عادت ندارند با مطالعات و تحقیقات جدید، پیشرفتهای تازه بهدست آورند و از این جهت با همان تعصبی که به مقدسات متمسکند به اصول طب عرب چسبیدهاند، در نتیجه شیمی و بیماریشناسی کمتر طرف توجه واقع شده و تصور میکنند کارد جراح مفیدتر است.» فرایر، درباره شیوه درمان پزشکان این دوره میآورد: «شیوه و روش عربی برای آنها به اندازه حرمت به تثلیث نزد ما ارزش دارد و در آن علمشیمی جایگاهی ندارد. برای آنها نه آسیب شناسی محلی از اعراب دارد و نه چاقوی تشریحی نفعی، چون شرع، آن را حتی از تشریح کرکس مرده منع کرده است و بنابراین در تشریح کارشان ناقص و معیوب و نظریات آنها به سان وراجی یک طوطی سخنگوی است. آنها در هنر و فن جراحی کامل نیستند و به حجامت متوسل میشوند.»
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰