میدانستیم شاه میرود و برنمیگردد
سر جان گراهام، دو هفته پیش از پیروزی انقلاب در قامت سفیر جدید بریتانیا به تهران وارد شد و تا اواخر بهار سال ۵۹ در تهران به کشور متبوعش خدمت کرد. سفارت بریتانیا تابستان همان سال تعطیل شد و سفارت سوئد بهعنوان حافظ منافع بریتانیا در تهران معرفی شد. او در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» خاطراتش از آن دوران را روایت کرده است که بخشی از آن را میخوانید:
به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، سر گراهام، شما در بحبوحه انقلاب ایران و چند ماه پیش از روی کار آمدن دولت خانم تاچر بهعنوان سفیر جدید بریتانیا در تهران منصوب شدید. در آن زمان نگاه بریتانیا به ناآرامیهای ایران چگونه بود؟ در واقع ماموریت اصلی شما بهعنوان سفیر بریتانیا در یک کشور انقلابی چه سرفصلهایی داشت؟
در نوامبر یا اوایل دسامبر ۱۹۷۸ برای دولت بریتانیا آشکار بود که شاه باید ایران را ترک میکرد و احتمالا هرگز باز نمیگشت. زمانی که من در تاریخ ۳۱ ژانویه ۱۹۷۹ وارد ایران شدم، او کشور را ترک کرده بود. ما در رخدادهایی که درحال وقوع بود مداخلهای نداشتیم و ماموریت من فقط در این خلاصه شده بود که با هر دولتی که در تهران روی کار بیاید روابط عادی یا حسنه برقرار کنم. وقتی من وارد تهران شدم، بختیار نخستوزیر ظاهری وقت بود و من برحسب وظیفه با وی تماس گرفتم. همچنین به دفتر مهندس بازرگان واقع در طبقه فوقانی هواپیمایی ایرفرانس ـ دقیقا در روز چهارشنبه هفتم فوریه ۱۹۷۹ که او توسط آیتالله خمینی بهعنوان نخستوزیر برگزیده شده بود ـ زنگ زدم.
اولویت سیاسی خاص بریتانیا در مواجهه با نظام جدید در ایران چه بود؟ آیا بریتانیا برای برقراری رابطه حسنه با نظام انقلابی در انتظار دولتی موجه ـ از دیدگاه لندن ـ بود؟
در سال ۱۹۷۹ مساله عمده میان ما فسخ چند قرارداد دفاعی شامل تامین انواع سلاح و تجهیزات نظامی بود. در ششم فوریه (۱۷بهمن، ۵ روز قبلاز پیروزی انقلاب) ما توسط دولت بختیار مطلع شدیم که آنها میخواهند این قراردادهای دفاعی به روشی منظم و بیسر و صدا فسخ شود. چنانچه گفتم ما قصد داشتیم تا با هر دولتی که سر کار بیاید رابطهای خوب برقرار کنیم.
گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی تاثیری در سطح روابط تهران – لندن نگذاشت؟
اشغال سفارت آمریکا باعث شد که تمام سفارتهای غربی سطح تماسهایشان را با دولت ایران کاهش دهند. خصوصا مذاکرات در مورد قراردادهای دفاعی به حالت تعلیق درآمد. بهرغم تظاهرات گسترده علیه دولت ایران بر سر ماجرای گروگانگیری، واضح بود که بدون موافقت آیتالله خمینی خاتمه بحران غیرممکن است.
یکی از حوادث مهم سال ۱۹۸۰ که شما نیز به آن اشاره کردید، حادثه گروگانگیری در سفارت ایران در لندن بود که با عملیات نجات خونبار اما موفقیتآمیز نیروهای امنیتیبریتانیا همراه شد. آیا نجات گروگانهای ایرانی باعث نشد تا روابط تهران و لندن بهبود یابد؟ دستکم بهنظر تشکر تهران از لندن و همچنین ابراز تاسف و تسلیت بریتانیا باعث میشد تا احتمال حمله انقلابیون به سفارت بریتانیا بسیار کاهش یابد که حتی گفته میشود وزارت خارجه خواستار افزایش کارکنان سفارت بریتانیا در تهران شد. با این اوصاف چرا شما سرانجام اواخر بهار برای همیشه تهران را ترک کردید و سپتامبر آن سال نیز کل سفارت تعطیل شد؟
من تهران را در اوایل ژوئن ۱۹۸۰ در یک روال عادی برای گرفتن پست جدیدی در لندن ترک کردم. طبق سنت دیپلماتیک نام سفیر بعدی را به وزیر امور خارجه وقت ایران اعلام کردم. در آگوست ۱۹۸۰، تظاهرات خشونتباری در لندن توسط دانشجویان ایرانی علیه سفارت آمریکا برگزار شد. پلیس بریتانیا حدود هشتاد نفر را دستگیر کرد، آنها در دادگاه همه اسامیشان را «محمد» یا «احمد» اعلام کردند. به علاوه شروع به اعتصاب غذا کردند. تظاهراتی علیه سفارت ما در تهران به وقوع پیوست و قطبزاده، وزیر امورخارجه به ما گفت که دولت ایران قادر نیست که از سفارت محافظت کند. احتمال این خطر وجود داشت که یکی ازدانشجویان ایران که در اعتصاب غذا بود جان خود را از دست بدهد که قطعا باعث اعمال خشونت علیه کارمندان سفارت ما در تهران میشد که من به کابینه بریتانیا پیشنهاد دادم باید دانشجویان ایرانی را آزاد کنیم و موقتا حفاظت از منافعمان را به سفارتسوئد بسپاریم. پس از آزادی دانشجویان تمام قصد ما بازگرداندن وضعیت به حالت عادی بود. در آن رخداد هیچکس جانش را از دست نداد و پس از حضور در دادگاه آنها آزاد شدند. دولت ایران براساس دلایل خودش، آن واقعه و واکنش ما را نقشهای خبیثانه دانست و به همین سبب نهتنها شخصی را که من بهعنوان جایگزین خود معرفی کرده بودم نپذیرفت، بلکه به کارمندان سفارت ما هم امکان بازگشت نداد. این یک مشکل جدی برای یک رابطه عادی بود.
در آن زمان بریتانیا چه دیدگاهی نسبت به تصرف سفارتخانهها در لندن داشت؟
همچنان که در عملیات نجات کارکنان سفارت ایران در لندن دیدیم، این وظیفه دولت میزبان است که از سفارتخانههایی که به رسمیت شناخته، محافظت کند. در رخدادهایی که سفارتخانهها در معرض یک مورد حمله یا بیشتر قرار میگیرند، برداشتن چنین قدمهایی ضروری است تا سفارتخانهها بازگردانده شوند و امنیت کارکنان تامین شود. چنین عملیاتهای نجاتی هرگز بدون خطر نیستند و مطمئنا بسیار تاسفبار و حزنانگیز بود که یکی از دیپلماتها در جریان عملیات نجات کشته شد. این شکست دولت ایران بود که در سال ۱۹۷۹ نتوانست از سفارت آمریکا محافظت کند و بهطور قطع مورد اخیر حمله به سفارت بریتانیا که در میان موارد دیگر، افسوسهای بیکران را به همراه دارد، باعث شد روابط میان ایران و بریتانیا – و دیگر کشورها – بهصورت ناگواری رو به زوال رود.
شما زمانی که در ایران بودید احتمال وقوع جنگ ایران با عراق را چقدر بالا میدانستید؟
اگرچه پر واضح بود که پس از انقلاب نگرانیهایی در بخش شیعهنشین جنوب عراق ایجاد شده بود، اما من فکر نمیکردم که حمله نظامی از جانب ایران علیه عراق انجام شود. تهاجم عراق به ایران بهطور واضح محتمل بود. به نظر من بهطور خاص تغییر در مرزهای بینالمللی تاریخی در امتداد ساحل اروند رودکه صدام حسین در سال ۱۹۷۵ مجبور به پذیرش آن شده بود، انگیزهای قوی برای این حمله ایجاد میکرد.
موضع بریتانیا در قبال جنگ چه بود؟ تاثیرات آن را بر روی منطقه چطور میدیدید؟
دولت بریتانیا در جریان جنگ ایران و عراق قویا موضعی بیطرفانه اتخاذ کرده بود. من در آن زمان در دفتر وزارت امورخارجه (FCO) مسوولیت داشتم و تا جایی که میدانم ما تامینکننده هیچ جنگافزار یا تجهیزات نظامی برای هیچکدام از طرفین مخاصمه نبودیم. بهخاطر میآورم که اعطای مجوز صادرات را به دفعات رد کردیم. ما درخواست ایران برای بازگشایی پروندههای قراردادهای دفاعی لغو شده را نپذیرفتیم، چرا که از نظر تجاری این کار بدون انجام مذاکرات مجدد غیرممکن بود. افزون بر آن بهعنوان یک کشور بیطرف این کار غیرقانونی تلقی میشد. شگفتانگیز است که من اصلا بهخاطر نمیآورم که آن جنگ تاثیر مستقیم بر رویکشورهای منطقه داشته باشد، البته به استثنای مشکلاتی که برای بازرگانی و بهخصوص تجارت نفت ایجاد شد. اگرچه فکر میکنم از اثرات غیرمستقیم آن جنگ، سوق داده شدن عراق به شروع جنگی دوباره با کویت در سال ۱۹۹۰ بود که منجر به اخراج عراق ازکویت در سال ۱۹۹۱ و نهایتا حمله نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ شد.
در سال ۱۹۸۰ با دیدن فضای انقلابی ایران، بهعنوان سفیر بریتانیا آیا این احساس را داشتید که آنچه به وقوع پیوسته میراثی از عملکرد دولت بریتانیا در سال ۱۹۵۳ در رابطه با دولت دموکراتیک مصدق است؟
خیر، اگرچه مطمئنم که خاطره سال ۱۹۵۳ الهامبخش بود و هنوز هم میتواند باعث آمادگی بسیاری در دولت ایران برای پذیرش و تصور توطئه باشد.
امروز ارزیابی کلیتان نسبت به دیپلماسی بریتانیا در قبال انقلاب ایران از فوریه ۱۹۷۹ تا سپتامبر ۱۹۸۰ چگونه است؟ تا چه اندازه آن را موفق میدانید؟ آیا امروز به این فکر میکنید که در طول خدمتتان در تهران باید کاری را انجام میدادید که ندادهاید یا برعکس تصمیمی گرفتهاید که احساس میکنید انجامش در آن برهه اشتباه بوده است؟
تمام تلاشهای بریتانیا برای ایجاد رابطه سیاسی معمولی و حتی خوب با ایران پس از اشغال سفارت آمریکا در چهارم نوامبر ۱۹۷۹ به حالت تعلیق درآمد. بهرغم آن، ما سخت تلاش کردیم تا از خدشهدار شدن رابطهمان با ایران جلوگیری کنیم و مقامات ایران را متقاعد سازیم که کارکنان سفارت آمریکا را آزاد کنند. پس از آن واقعه ما تلاش کردیم تا جریان انقلاب و چگونگی کارکرد نظام جدید را درک کنیم. خطای محاسبه من که اکنون از انجام آن افسوس میخورم، تصمیمی است که در آگوست ۱۹۸۰ گرفتم و طی آن سفارت را بهطور موقت تخلیه کردم. در آن زمان این خطر بهشدت احساس میشد که کارمندان ما به گروگان گرفته شوند، اما همواره تصمیم داشتیم در اسرع وقت بازگردیم، کاری که دولت ایران انجام آن را غیرممکن کرد.
برچسب ها :امام خمینی ، انقلاب ، ایران ، تاریخ ، ججین ، خروج شاه ازایران ، دستگیری ، محمدرضاشاه ، پهلوی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰