کربلا؛ ۱۳۷۸ سال بعد

کربلا، فقط یک بیابان بود اما از ۶۱ هجری قمری نامش با حسین علیه السلام و یارانش گره خورد و امروز پس از ۱۳۷۸ سال به ما رسیده است؛ با این تفاوت که در پیشاپیش روح سترگ خود، چهره عوض کرده و به هیبت مرکز استان کربلا درآمده است در منطقه مرکزی عراق.

کد خبر : 40402
تاریخ انتشار : پنجشنبه 4 آبان 1396 - 11:44

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین”، در برخی منابع گویند کربلا از «کربله» گرفته شده است به معنی رخوت، نرمی و سستی در گام‌ها به سبب نرمی خاک آنجا. پیش از آنکه وارد این شهر شوی، همین خاک، در حال پرواز روی دوش جریان های هوا، به استقبالت می آیند؛ گویی می خواهند با سر و روی خاک گرفته به حضور حسین و یارانش بشتابی و مفهوم «کرب و آل» یعنی حرم خدا و جایگاه مقدس خدایی را با همه وجود درک کنی.

اندکی که دقیق شوی، یاد زمین های گسترده اطراف شهر می افتی که با اندک درختانی پوشیده شده است و حتی نخلستان هایی که در گوشه و کنار این شهر سر برآورده اند نمی توانند مانع فرسایش بادی و جریان های گرد و خاک شوند.

بجز خودروهای ساخت ایران مانند پراید، ال۹۰، سمند و…، خودروهای مدل بالای آمریکایی، آلمانی، کره ای و… در خیابان ها و کوچه های کربلا با سرعت بسیار حرکت می کنند و گرد و خاک چرخ های خود را به سر و روی شهروندان ارزانی می کنند؛ به گونه ای که فروشندگان هر روز باید چند بار روی بساط خود را غبارروبی کنند و بسیاری از زایران غیرعراقی دچار سرفه های خلطی و آبریزش بینی شده اند.

غبار آنچنان با آسمان کربلا عجین شده است که کلاه های ماسک دار با زندگی روز و شب دستفروشان جاده های منتهی به این شهر!

هرچه هست باید علاج را درسرزمین هایی جست که دورتر از کربلا درمسیر بادهای غربی و شمالی قرار دارند… جایی که اکنون درگیر جنگ است با گروه تروریستی و داعشی.
ایستگاه های پی در پی بازرسی یا «تفتیش» نیز درهمین مساله ریشه دارند؛ از یک سو کلافه کننده اند و از سوی دیگر، ضروری و تامین کننده امنیت و همچنین پاتوق بسیاری از فروشندگان چای، آب و بیسکویت.

عبور خودروها از موانع سیمانی پیش از این ایستگاه ها ترافیک سنگینی در ورودی شهرها و مکان های اصلی ایجاد می کند. نیروهای امنیتی نیز با ردیاب های سیاه رنگ چهارگوش مواد منفجره که به آنتن فلزی مجهز است، خودروها را کنترل می کنند و از برخی رانندگان بویژه مسافرکش ها سوال هایی می پرسند. سخت گیری ها برای عبور خودروهای حامل زایران ایرانی کمتر است.

** ماجرای نهر علقمه و پیشنهادی برای بازسازی زیرساخت ها

طبیعی است وقتی کشوری سال ها درگیر جنگ داخلی و خارجی بوده و تصاویر بزرگ شهیدان وسط بزرگراه ها و ورودی کوچه ها نصب است و هر روز، جنازه شهیدان جنگ علیه داعش را در نجف اشرف، به حرم حضرت امیرالمومنین علی (ع) می برند و در کربلا معلی به حرم علمدار دشت نینواحضرت عباس (ع)… نباید انتظار زیرساخت های آنچنانی و خیابان کشی های منظم و نظافت شهری را داشت.

البته همه اینها شاید با یک همت عالی و تدبیر بودجه ای حل شود اما تا زمانی که شرایط جنگی، همه امور را زیر سایه خود برده است باز هم نمی توان نه از مسوولان بازخواست کرد و نه فرهنگ سازی عمومی و مشارکت مردمی را چشم داشت.

اینکه در این شهر از روی پلی رد شوی که از زیر آن جریان باریکی از آب همراه با زباله ها و فاضلاب شهری می گذرد و بعد، ناگهان بفهمی که اینجا، « نهر علقمه » است… چه حسی پیدا می کنی؟

آن همه شعرهای حماسی و مرثیه هایی که ازعلقمه در ذهن داری، العطش ها، عموجان، آب و عباس…، فرو می ریزد و جای آن روایت های اسطوره ای را تاسف می گیرد.

درست است که هنوز ساخت و ساز در حرم های شریف سیدو سالار شهیدان امام حسین (ع) و حضرت عباس(ع) پایان نیافته و صدای چکش کاری ونخاله های ناشی از تعمیر و بازسازی و آبخوری های نیمه کاره در گوشه و کنار دیده می شود اما شاید با تخصیص چند درصد از بودجه سالیانه کشور عراق، کمک های مردمی یا بهره گیری از درآمدهای حاصل از موقوفه ها بتوان برای طراحی و اجرای شبکه فاضلاب شهری آستین بالا زد… دستکم می شود گوشه ای از آن را کلید زد و برای آن افقی در نظر گرفت تا با پایان جنگ، پول به سوی زیرساخت اقتصادی و اجتماعی و بهداشتی روانه شود.
کمی جلوتر پس از مقام صاحب الزمان عج الله هنوز از شوک ادغام فاضلاب شهری با آب علقمه بیرون نیامده، فضاسازی تفریحی کنارساحل نهر با بوی جگر و کباب و سکوهای استراحت به چشم می خورد… و البته مکانی بی سنخیت با این شهر مذهبی… چندین سالن بیلیارد درحاشیه این نهر بر سر راه زایران حرم حسینی مملو از جمعیت جوانانی است که چوب به دست، به گوی های عمر خویش می زنند!

مرد میانسالی که راننده خودروهای انتقال زایران است، در واکنش به ابراز تعجب من می گوید: بنا برفتوای آیت الله سیستانی، بازی بیلیارد و ورق حرام است… اما چه می شود کرد؟ جوانند دیگر.
کمی آن سوتر در حیاط خانه ای که از میانه ویرانه های دیوار کاهگلی آن، می توان براحتی نخل ها و لباس های آویزان از بند رخت را دید، در کنار تلی از خاک دیش ماهواره خودنمایی می کند.
چند پسر بچه با سر و صدا از خیابان می گذرند؛ کتاب علوم مقطع ششم زیر بغل یکی از آنهاست. یکی از درس ها درباره خواص شیر گاو است و دختر بچه ای « سفیدپوست با موهای بلوند و چشمان آبی» در حال نوشیدن یک لیوان بزرگ شیر!

همه اینها را بگذاریم کنار شمار زیادی شبکه تلویزیونی ماهواره ای که شبانه روزی درعراق فعالیت می کنند اما نمی توان هیچیک از آنها را شبکه رسمی این کشور دانست.
حتی داخل حرم امام حسین(ع) و حضرت عباس (ع) صفحه های بزرگ نمایش وجود دارد و هر از گاه یک دوربین فیلمبرداری روی بازوی بلند هیدرولیکی ظاهر می شود و از روبروی چشمان زایران آفاق را می پیماید!

** زندگی؛ پس پرده بازارها

 

همانند بسیاری از شهرهای مذهبی، مغازه ها بین الحرمین را چون نگینی در برگرفته اند و هر یک به فراخور دوری و نزدیکی به مرکز و البته شمار ایستگاه های تفتیش که زایران باید از آنها بگذرند، رونق دارند.
البته برخی بازارها نیز به بهانه قرار گرفتن سر راه مرکزهای زیارتی مانند کهف العباس، مکان شهادت حضرت علی اکبر(ع) وعلی اصغر(ع)، باغ امام صادق علیه السلام، مقام صاحب الزمان و… شهره شده و کاروان های زیارتی به طور معمول به سبب ماهیت تجاری مسیرهای منتهی به این مکان ها و ازدحام بیش از اندازه جمعیت، حضور در آنها را به اختیار افراد گذاشته اند.
البته در این مکان ها نمی توان حتی یک خط درباره پیشینه یا وجه تسمیه آنها یافت و راهنمایان مستقر در آنجا نیز تمایلی به ارایه اطلاعات ندارند؛ امری که در قاموس صنعت گردشگری، یک نقص بزرگ است.
بررسی قیمت ها به سادگی نشان می دهد در بازارهایی که دورترند و رسیدن به آنها سخت تر، کالاها با قیمت کمتری عرضه می شود. نمی توان از دستفروشانی گذشت که براحتی در هر کوی و برزن بساط کرده اند و سایه به سایه زایران را تعقیب و آنان را به خرید تشویق می کنند.

همه فروشنده های عراقی، ریال ایران را همانند دینار عراقی می پذیرند؛ زمان خروج از ایران یک هزار دینار عراقی را می شد با ۲۹ هزار ریال خرید. این مبلغ در صرافی های عراق به ۳۲ هزار ریال می رسد و مغازه دارها ۳۰ هزار ریال را مبنا قرار می دهند.

البته ارزش گذاری ریال و نرخ تبدیل آن به دینار، به قیمت دلار بستگی دارد؛ به گونه ای که به محض رد شدن نرخ دلار در ایران از مرز ۴۰ هزار ریال، قیمت بسیاری از کالاها در بازار بین الحرمین و حتی فروشگاه های داخل حرم که از پارچه های بالای سر حرم و کفن و سنگ های مرمر قدیمی صحن تا جاسویچی و لیوان و ساعت با تصاویر مذهبی را می فروشند، ۲۰ هزار تا ۳۰ هزار ریال افزایش یافت.
برخی دستفروشان یا فروشندگان مغازه ها اگر نخواهی به هر دلیلی کالای چینی یا ترکیه ای آنها را بخری یا از آنها تخفیف بگیری، با گفتن اصطلاح «اصفهانی خسیس» به چشمانت خیره می شوند تا اثر سخن خود را ببنند. متاسفانه برخی ایرانیان سکوت می کنند و شماری دیگر، بدون درنظر گرفتن پیامدهای این موضوع برای شأن کشور و هموطنانمان می خندند و حتی خرید خود را انجام می دهند؛ امری که سبب اشاعه اینگونه انگ زنی های اجتماعی و سیاست هایی می شود که ریشه در نگاه های استعمارگرانه و تفرقه افکنانه دارد.

مهمانسراها و مسافرخانه های مجاور حرم نیز از رونق خاصی برخوردارند. خانمی که از کرمان برای زیارت آمده بود با حسرت از سفر پیشین یاد می کرد که با یکی از کاروان های آزاد (فاقد مجوز) آمده بود اما اقامتگاه آنان چنان بود که پابرهنه تا حرم می رفتند!

در کوچه های باریک و پر پیچ و خم منتهی به حرم، بوی فاضلاب برخی از این زایرسراها آنچنان است که حتی تا چند متر آن سوتر، این بو همچنان مشام را آزار می دهد.
با این همه، بازار آنها گرم است و به چراغ مغازه های اطراف خود فروغ بیشتری بخشیده اند؛ حالا می خواهد دکان هایی باشند که روی پیشخوان خود کنار مهر و تسبیح و جانماز، شال هایی با تصویر آیت الله خامنه ای و آیت الله سیستانی می فروشند یا قهوه خانه هایی که صبح ها با انواع ساندویچ ها، سوپ و آش و نوعی خوراک شبیه عدسی به نام « شاربه » از مردم پذیرایی می کنند.
برخی مغازه ها نیز به عرضه سیراب، شیردان و کله و پاچه اختصاص دارند؛ جالب اینکه لفظ پاچه را « باچه » می نویسند… مانند پنچرگیری که «بنچرچی».
غذای حضرتی نیز توزیع می شود؛ البته باید پیش از ساعت هشت صبح با در دست داشتن مدارک شناسایی عراقی یا گذرنامه به مکان های مشخصی اطراف حرم مراجعه شود.
لابلای مغازه ها بویژه در مسیرهای اصلی، هر جای خالی، پارکینگ یا ساختمان نیمه کاره را که می بینی که تا دیروز برای فروش گذاشته شده بودند، امروز در هیجان برپایی موکب ها، حسینیه ها و مضیف ها (مهمانسرا) برای روزهای اربعین فرو رفته اند.
چند جا ایستگاه های توزیع نذری، بساط گسترده اند که با سوپ و چای ترش از زایران پذیرایی می کنند. ظرف های گلی و دیگ های بزرگ را نیز کم کم زمین می گذارند. بوی غذای نذری به پا شده است.
یکی از محلی ها می گوید همه اینها دستگرمی است برای اربعین حسین بن علی (ع)؛ وقتی که اینجا غلغله می شود و جای سوزن انداختن نیست.

** در آستان جانان

 

همه اینها حاشیه است بر زیارت آقای مهربانی که معلوم نمی شود برای کدام عمل نیک یا دعای خیر زیارتش را نصیب ما می کند «الحمدلله الذی هدانا لهذا».
ازحرم علمدار دشت کربلا حضرت عباس علیه السلام تا بارگاه فرزند فاطمه سلام الله راه زیادی نیست اما سنگینی رخداد کربلا و غصه اهل بیت و کوتاهی های ما که شیعه آنان خوانده می شویم باری است برهرگامی که در بین الحرمین برداشته می شود «لقد عظمت الرزیه و جلت مصیبته بک علینا و علی جمیع اهل السموات و الارض».

پیمایش این مسیر آسان نیست؛ باید آرام رفت و نگریست به خیل عشاق… روحانی جوانی گوشه چادرسپید نوعروسش را به دست گرفته است و روبروی حرم حسینی عکس می گیرد… بانویی فرتوت به عصایش تکیه زده است و درکناری، چشم به بارگاه قمربنی هاشم اشک می ریزد… مرد میانسالی زمزمه می کند « بابی انت و امی» و تسبیح می چرخاند و بین نخل های چراغانی شده راه رفته را برمی گردد… دختر نوجوانی روی صندلی چرخدار رو به حرم عباس دارد و نگاه پرخواهش خود را به گوشه ضریح دوخته است که از حیاط دیده می شود.

محمدحسین ملکیان چه خوش سروده است «خاک، سردی با خودش می آورد اما چرا؛ خاک تو آتش به جان شیعیان انداخته؟»

دربین الحرمین دیگر نه گرد و خاک معنایی دارد، نه جست و جو برای خرید آب معدنی. از هیاهوی دستفروشان بازارهای مکاره نیز خبری نیست. اینجا همه عناصر، روحی دارند وراتر از آنچه به چشم می آید. همه انسان ها، سنگ ها، نورها، آهن ها و پارچه ها وجهه دیگری یافته اند بالاتر از جایگاه ناسوتی شان و زمزمه می کنند «اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود».

حسی، همه را می برد و می آورد. با هر نفس به درون ریه ها می رود و آنجا می ماند و پاک می کند و سبک. انگار دیگر هیچکدام از امور این دنیا هیچ هم نیست، آن هم در محضر بزرگانی که صحن بین الحرمین، عرصه نظاره آنان است و یک جهانِ درمانده، نیازمند پادرمیانی شان نزد باریتعالی. باز هم نمی دانی کجا بوده ای و چه فرصتی داشتی؛… وقتی می فهمی… که از کربلا دور می شوی و فقط حسرت می ماند که کاش بیشتر بین الحرمین را می بوییدی، بیشتر حضورشان را احترام می کردی و بیشتر از کرم و جودشان دلی صفا می دادی… فقط حسرت می ماند و زمزمه های آخرین که «لاجعله الله آخر العهد منی لزیارتک»… آرزوی دوباره خوب شدن و دعای خیری که لایقت کند برای با سر دویدن به آستان مهربانی جانان.

«سازگار» چه خوش می نالد که:

«به درد و غم و ابتلا می روم؛ دریغا که از کربلا می روم
اگرچه جدا گشتم از کوی یار؛ دل و جان من مانده در این دیار»

 


 

telegram.me/jajinnews

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

سیزده + ده =