نگاهی به رمان «چایت را من شیرین میکنم» اثر زهرا بلند دوست / اسلام علیه اسلام؟!
من دانشجوی پزشکی حالا به لطف شوهر بیغیرتم یه روسپی هرجایی شده بودم. بین مشتریهای اون شبم، یکیشون آشناترین نامرد زندگیام بود…برادر تو. دانیال!
به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، «اسلام علیه اسلام، مسلمانها دیوانه بودند و قطعاً خدایشان هم!»(ص ۳۴)
تازهترین اثر «کتابستان» به ویترین کتابفروشیها آمد. اثری که با ورود پرشور خود خلأ رمان «همهپسند ارزشی» را پر کرد. رمانی که در عین جذاب و خوشخوان بودن به «ارتقاء سطح سلیقه» در مخاطب خواهد انجامید. اگرچه پیشازاین رمان موفق «تکفیری» در موضوع «داعش» در چاپهای متعدد خود با استقبال مخاطبان روبرو شد، باری؛ به عقیدهی اهلفن نشر در زمینهی «رمان داعشی» گامی بلندتر برداشته است. «چایت را من شیرین میکنم.» سراسر تشکیکهای یک «کافر» دربارهی «ایران» و «اسلام» است.
اینکه چگونه میشود بااینهمه سؤال و ابهام به حقیقت دست پیدا کرد، مسئلهای است که رمان ما را میسازد. این قطعاً هنر نویسنده است که نهتنها از تشکیک واردکردن نمیهراسد، بلکه با واردکردن سؤالهای بیشتر ذهن مخاطب را بیشازپیش درگیر میکند و داستان را بیشتر به تلاطم میاندازد.
«داعش» در حقیقت اصلیترین موضوع داستان است، منتها با پرداختی بهشدت متفاوت. اگرچه اساساً این موضوع تازه و نوپدید است اما قطعاً میتوانست از آفت پرداختهای کلیشهای مصون نباشد. پرداختهای کلیشهای که پیشازاین به موضوعات دیگر شده بود.
داعش همانطوری که هست تعریف میشود و از «نون والضالین» تعریفش تشکیکها آغاز میشوند: «چون بهزودی یک دختر مبارز داعشی نام میگرفتم. مدام در سخنرانیهایشان شرکت داشتم: «مقابله با ظلم و اعتلای احکام پاک رسولالله. از بین بردن رافضیها و احکام و مقدسات دروغین و خرافهپرستیهایشان…برقراری حکومت واحد اسلامی…» مگر عقاید دیگر حق زندگی نداشتند؟ یعنی همه باید مسلمان آنهم به سبک داعش باشند؟»(ص ۳۴)
داستان در نه فصل روایت میشود. روایت سادهای از «منِ راوی» که مخاطب را بهزحمت نمیاندازد و همهفهم است. «منِ راوی» ما «سارا» از قلب بیرحم کشور «هیتلری» آلمان داستانش را شروع میکند. یک دختر بور که کمترین شباهت را به ایرانیها دارد و علیرغم میل باطنی ناچار به کنکاش و جستجو دربارهی «ایران»، «شیعه» و «داعش» میشود. سه کلیدواژهای که «ایدهی ناظر» داستان را میسازد.
همانطور که رفت داستان ما حول پاسخ به پرسشهایی که دربارهاش سخن گفتیم شکلگرفته است؛ اما این امر نتوانسته داستان را به رکود و کسالت و یکنواختی برساند. قطعاً تبحر نویسنده در ماجرا سازی است که داستان از این عیب سر سالم به درمیبرد. قصه هیچوقت گرفتار سکون نمیشود. نویسندهی جوان اثر با جسارت خرده ماجرا میآورد و مخاطب را از چنگال سؤالهای فلسفی عمیقی که ذهن را خسته میکند، برای کوتاه زمانی میرهاند و ساعاتی تنفس میدهد. تنفسی نشاطآور که باعث میشود، به موضوعات ریزتری پرداخته شود. مثل وقتیکه داستان «صوفی» بازشده و ذهن درگیر «چراییهای» ماجرای «داعشی شدن دانیال» است، آنوقت صوفی باخشم و کینه از «جهاد النکاح» میگوید: «صدای درگیری مردها سر نوبتشان واسه هرزگی، از پشت در اتاقها شنیده میشد. نمیفهمی چه حس کثیفیه وقتی با رفتن هر مرد، منتظر بعدی باشی. من دانشجوی پزشکی حالا به لطف شوهر بیغیرتم یه روسپی هرجایی شده بودم. بین مشتریهای اون شبم، یکیشون آشناترین نامرد زندگیام بود…برادر تو. دانیال!…»
در برخی بخشهای داستان این «از نگاه دیگری دیدن» آنقدر قوت مییابد که عادیترین تصاویر روزمره هم موردبازنگری قرار میگیرد و از این حیث هیجانانگیز است. مثلاً ماجرای پوششها در ایران که دیگر برای ما سؤالبرانگیز نیست: «هرچه به ایران نزدیکتر میشدیم، تپشهای قلبم کوبندهتر میکوبید. هنوز تصویر آن زنهای مشکی پوش و آن مردهای ریشدار را در برنامههای موردعلاقهی پدر به خاطر داشتم که چه طور انسانیت را زیر پا له میکردند… پسری جوان، تمسخروار از رعایت حجاب خواهران گفت و دوستانش خندیدند. تعداد زیادی از زنان یکبهیک، روسری و شال از کیفهایشان بیرون میآوردند و برخلاف میل باطنی با غر زدنهای زیر لبی آن را بر سر میکشیدند. چه قدر عقبماندگی بر این دیار حکم رانی میکرد.»(ص ۱۲۴)
باید بگوییم که نویسنده از بیان خللها ابایی ندارد و بهاصطلاح «لاف پوشانی» نمیکند. هرکجا «کژی» هست، درستش را نشان میدهد اما هرکجا هم پای حقیقتی نمایشان باشد که پاسخی برای کژتابیهایش نیست، پرونده را در ذهن مخاطب مفتوح رها میکند و برای خوشآیند اینوآن به شعاردادن نمیپردازد.
اینکه مطالعهی این رمان داستانخوانی صرف نیست خود یک امتیاز مهم است. داستان با تمرکز بر مسئلهی «داعش» در خلال روایتش اطلاعاتی را به مخاطب عرضه میکند که شاید اگر در غالب داستان نباشد، مخاطب به خواندن هزاران صفحه مطلب جدی که دراینباره وجود دارد، رغبتی پیدا نکند. چراکه مسئلهی داعش پیرامون جنگ و خونریزی و اعمال وحشیانه است. طبعی سردرآوردن از منطق «داعش» با تفاسیری که رفت برای هر مخاطبی دردناک است.
برای مثال ما در این اثر پیرامون دلایل حضور زنان در داعش میخوانیم: ««زندگی راحت برای زنان، استفاده از تخصص و دانش، داشتن مقام و مرتبه در حکومت واحد اسلامی، پرداخت حقوق، داشتن خانههای بزرگ بدون واریز حتی یک ریال، آب و برق و داروی رایگان…امنیت و آسایش…» همه و همه برای زنان در صورت پیوستن به داعش! چرا؟ اینهمه امکانات و تسهیلات در مقابل چه امتیازی؟ در ظاهر همهچیز عالی به نظر میآمد. بهترین امکانات و مبارزه برای آرمانهایی والا و انسان دوستانه، آزادی و مذهب.» اینجاست که متوجه میشویم چه شعارهایی توانسته زنان را هم جذب داعش کند.
قطعاً مخاطبی که این اثر را خوانده با مخاطبی که موفق به مطالعه نشده است، از جهت مطلع شدن از یکی از مسائل جدی روز فرق دارد. این اثر که کاری از نشر «کتابستان معرفت» است در تابستان ۱۳۹۶ با بهای ۲۲۵۰۰ تومان راهی کتابفروشیها شد.
telegram.me/jajinnews
برچسب ها :ججین ، داستان ، زهرا بلند دوست ، چایت را من شیرین میکنم ، کتاب
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰