چهگوارا؛ مسیح یا ماکیاولی؟
چهل و چهار سال پیش در اکتبر ۱۹۶۷ (مهر ۱۳۴۶) از بولیوی خبر رسید که ارنستو چهگوارا کشته شده است. آن زمان دو سالی بود که از «ال چه» خبری نبود و حالا ناگهان از زبان دشمنان او خبر کشته شدنش شنیده میشد.
به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، بهار ۲۰۰۹ پگی.ام. بریتون در مقالهای تحت عنوان «فرمانروای امریکای جنوبی»، به بررسی و تحلیل رهبری «ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا» در انقلاب کوبا و بولیوی پرداخت تا خوانندگان را با ابعاد تازهای از کاراکتر سیاسی این طلایهدار سوسیالیسم سرخ انقلابی در امریکای جنوبی آشنا کند.
خانم بریتون کارشناس علوم نظامی است که از آکادمی گارد ساحلی ایالات متحده در «نیو لاندن» فارغالتحصیل شده است. وی سابقه خدمت دریایی در امریکای مرکزی و امریکای جنوبی را دارد. این مقاله در ژورنال مرکز «شرق و غرب» منتشر شد؛ این مرکز در سال ۱۹۶۰ توسط کنگره ایالات متحده تاسیس شد. آنچه در ادامه میآید ترجمه بخشهایی از آن است:
«ما را فراموش نخواهد کرد! ما را فراموش نخواهد کرد!» این فریاد انبوه جمعیت آشفتهای بود که در جولای سال ۲۰۰۳ در خیابانهای بوینسآیرس راهپیمایی میکردند. به عنوان یک امریکایی تنها، تلاشم بر این بود تا درک کنم این تظاهرات به چه منظور است، و به طور خاص، مردی که هر نشانه و پلاکاردی در این اعتراض مزین به تصاویرش شده کیست. چهره او، مسیحوار بر سینه همه نمایش داده میشد. این مرد، که به کارگران و جوانان آرژانتینی اعلام کرده بود که هرگز فراموش نمیشوند، «ارنستو چهگوارا لینچ دلاسرنا»، یا همان «چه» بود. همانطور که توده مردم راهپیمایی میکردند، شعارهایشان در ستایش از روح این مرد، این رهبر بود.
شاید چهگوارا به عنوان یکی از نمادهای همگانی مبارزه انقلابی، یک پارادوکس باشد. چنانچه پس از آن آموختم، مردم امریکایجنوبی چهگوارا را میپرستند. پس از اعدامش در سال ۱۹۶۷ در سراسر جهان تصویر او تا مدتی طولانی زنده بود، اما آیا نسل امروز که چهگوارا را میستاید واقعا جهانبینی او را درک میکند؟ آیا مردم به درستی زندگی او را فراتر از «خاطرات موتور سیکلت» فهمیدهاند؟ برای درک کامل چهگوارا نیاز به یک مطالعه طولانی مدت درباره پیچیدگی و دوگانگیهای یک قهرمان و دیکتاتور، یک شهید و قدرتطلب، کسی که در دوران یک صحنه سیاسی پر از فساد و دخالت خارجی زندگی کرد، احساس میشود.
در حالی که نسل امروز شیفته تصویر تجاری شاعرانه چهگوارای شورشی شده است، به صورت تلخی روشن است که تاریخچه شگفتانگیز و خونین چهگوارا مملو از وابستگی به عقاید «ماکیاولی» و در عین حال انقلابی است، که هر دو «ناکارآمد» و «غیراخلاقی» بود. چهگوارا تبدیل به نماد ارزشهای مقاومت در برابر بیعدالتی و رد کاپیتالیسم شده است.
چهگوارای جوان به همراه دوستش «آلبرتو گراندو» طی سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۲ به شیلی، شمال پرو، کلمبیا و ونزوئلا سفر کرد. او تلاش کرد وارد میامی شود، اما اداره مهاجرت ایالات متحده به وی اجازه ورود نداد. او خاطرات سفرش را در کتاب «خاطرات موتورسیکلت» که فیلمش در سال ۲۰۰۴ به شکلی بسیار رمانتیک توسط «رابرت ردفورد» کارگردانی شد، شرح داده است.
با توجه به فیلم، چهگوارا بر پایه مشاهداتش، نابرابریهای اجتماعی را ناشی از سلطه کاپیتالیسم و امپریالیسم مییابد که تنها دوای دردش انقلاب است.(۱) اگر چه در واقعیت چهگوارا شخصیت پویایی داشت و جهانبینی وی پیچیدهتر از آن بود که توسط فیلم سینمایی ردفورد به تصویر کشیده شده است.
پس از کودتایی که با حمایت CIA در ژوئن ۱۹۵۴ دولت اصلاحطلب و دموکراتیک گواتمالا را سرنگون کرد، دیدگاه چهگوارا نسبت به ایالات متحده به عنوان امپراتوری امپریالیستی تقویت شد.(۲) در سپتامبر ۱۹۵۴ چهگوارا به مکزیک رفت و برای اولین بار فیدل کاسترو، شورشی کوبایی را ملاقات کرد. چهگوارا مشتاقانه به عنوان یک امدادگر پزشکی به گروه کاسترو ملحق شد و با آنها روشهای جنگ چریکی را آموزش دید. در پایان دوره آموزش، سرهنگ «آلبرتو بایو» او را «بهترین چریک گروه» نامید. (۳)
در سال ۱۹۵۹، سه هزار چریک وفادار به کاسترو موفق شدند ارتش کلاسیک و قدرتمند باتیستا را که توسط ایالات متحده حمایت مالی میشد، شکست دهند. کاسترو بر پست نخستوزیری تکیه زد و چهگوارا را شهروند کوبا اعلام کرد و دادستانی کل رسیدگی به جنایات جنگی را به وی سپرد.(۴)
رهبری ماکیاولیستی
در کتاب «Warrior Politics» (سیاست جنگطلبانه)، رابرت کاپلان اخلاق شرکآمیز را به عنوان ضرورتی برای رهبری در قالب ماکیاولیسم یا رهبری با فضیلت مورد تاکید قرار میدهد: «در یک جهان ناقص، ماکیاولی میگوید: مردان خوب با اهداف خوب باید بدانند که چگونه بد باشند. فضیلت ارتباط زیادی با کمال فردی ندارد و همه چیز باید با نتیجه سیاسی همراه باشد. بنابراین یک سیاست، نه با فضیلتش، بلکه با سرانجام آن تعریف میشود: اگر موثر نباشد، نمیتواند منجر به فضیلت شود.»(۵) چهگوارا بدون شک در سرنگونی رژیم باتیستا نقش عمدهای ایفا کرد (موثر بود) که منجر به از بین رفتن رژیم فاسد باتیستا شد (فضیلت به عنوان نتیجه). علاوه بر این، رهبری وی توأم با سنگدلی ظالمانه بود. کتاب «The Prince» (شهریار)، یکی از نوشتارهای بنیادین ماکیاولی است که انسانها را شریر میخواند و لازم میداند که رهبران باید یاد بگیرند که «خوب نباشند». در کوبا، چهگوارا آموخت که چگونه بد باشد. چهگوارا شدیدا مورد احترام زیردستانش بود، همزمان به خاطر خشونتش بدنام بود. دفتر خاطراتش بیانگر این است که در سال ۱۹۵۷ وی به دلیل مشکوک شدن به «ایتیمیو گورا» مبنی بر اینکه وی برای ارتش باتیستا جاسوسی میکند به او شلیک کرده است: «من مشکل را با یک کلت کالیبر ۳۲ پایان دادم، در سمت راست مغزش، اطلاعات او حالا متعلق به من است.»(۶)
فراریها به عنوان خیانتکار مجازات میشدند و چهگوارا به فرستادن جوخههای اعدام برای شکار فراریان معروف بود. او به سبب شقاوت و بیرحمیاش ترسناک شده بود.(۷) ماکیاولی میگوید: «یک فرمانروا نباید بابت سنگدلیاش که مسبب اتحاد و وفاداری عوامل تحت تسلط وی است مورد شماتت قرار گیرد. با اعمال چند نمونه شقاوت او به راستی میتواند مهربانتر از آنهایی باشد که با دلسوزیهای بیاندازه اجازه میدهند که مزاحمتها ادامه یابد. اعمال غیرقانونی برای یک گروه بزرگ مضر است، اما اعدامهایی که به دستور یک فرمانروا انجام میشود تنها به یک انسان صدمه میزند.»(۸)
در موارد متعدد، چهگوارا افراد را به صورت انفرادی اعدام کرد تا نظم را در گروه چریکی بزرگش برقرار کند. در واقع او تعمدا و بیرحمانه نمونهای از عقاید ماکیاولیستیاش را نمایش داد. در مناطق تحت کنترل چریکها، او اصلاحات ارضی و اجتماعی را آغاز کرد. در واقع، همانطور که چهگوارا در مصاحبهای توضیح میدهد، اصلاحات ارضی تبدیل به شعار «پرچمدار و رهبر جنبش ما» گشت که ترغیبکننده کشاورزان برای مشارکت در منازعه مسلحانه بود.(۹) ماکیاولی بر اهمیت فرهمند دیده شدن رهبری اذعان داشته است و چهگوارا به طور ذاتی این قانون را درک کرده بود.
برای دهقانان، چهگوارا انسانی معمولی از جنس خودشان بود. او به نظر یک مدافع اصیل آرمانهای سوسیالیستی میرسید. با تداوم این تصورات، چهگوارا، ارتش چریکی خود را تقویت کرد و خودش را به بالاترین ردههای دولت پس از باتیستا رساند. اما در عالم واقعیت، دستاورد کشاورزان در رژیم تحت کنترل کاسترو بسیار ناچیز بود.
ماکیاولی به طور ذاتی درک کرده بود که برای یک فرمانروا الزامی نیست که واقعا دارای همه فضائل باشد، اما بسیار ضروریست که به نظر برسد دارای آن فضائل است.(۱۰) چهگوارا در فوریه ۱۹۵۸ ایستگاه مخفی رادیویی به نام «Radio Rebelde» را تاسیس کرد تا از آن به عنوان ابزاری برای استحکام شخصیت کاریزماتیک خود استفاده کند. این ایستگاه اخبار و بیانیههای جنبش ۲۶ جولای را برای مردم کوبا پخش میکرد. چهگوارا در گواتمالا به تاثیر انکارناپذیر رادیوی زیرنظر CIA در بر کناری دولت دموکراتیک «جاکوبو آربنز» پی برده بود.(۱۱) محاسبات او در استفاده از رادیو و کنترل جریان اطلاعرسانی در کوبا نشان از ظهور یک تک ستاره در میان ماکیاولیستها داشت. علاوه بر این، گواهی بهتر از درک قوی وی از موقعیتها برای تداوم شهرتش وجود ندارد: «چهگوارا دشمن آزادی بود و همچنان به عنوان نماد آزادی شناخته میشود. او به ایجاد یک سیستم اجتماعی غیرعادلانه در کوبا کمک کرد و به نمادی از عدالت اجتماعی تبدیل شده است. او بر روی عقاید دگم امریکای لاتین ایستادگی کرد، اگرچه در نسخه مارکسیست- لنینیستیاش، و به عنوان یک شورشی آزاداندیش مورد تقدیر قرار میگیرد.»(۱۲) بدون شک، چهگوارا به گونهای درخشان تصویری فراتر از یک قهرمان، رهبر و شورشی، مردی از مردم و برای مردم، برای خودش ترسیم کرد. در غیر این صورت، جای پای او اینگونه در جامعه امروز و در همه جا به چشم نمیخورد.
رهبری ناکارآمد
چنانکه «باربارا کلرمن» در کتاب «Bad Leadership» (رهبری بد) شرح میدهد، چهگوارا نه تنها نمونه یک فرمانروای ماکیاولیست بود، بلکه شواهد بسیار حاکی از آن است که او رهبری ناکارآمد و بیاخلاق بوده است. در حالی که چهگوارا در رهبری نیروهای چریکی که رژیم باتیستا را در اوایل سال ۱۹۵۹ سرنگون کرد موفق بود، اما او به شدت در دولت تحت کنترل کاسترو ناکارآمد بود. چهگوارا به عنوان شخص دوم کشور پس از کاسترو به ریاست موقعیتهای کلیدی منصوب شد: سرپرستی بانک ملی، ریاست موسسه ملی اصلاحات ارضی و در نهایت وزیر صنایع. انقلابی بزرگ فرصت یافت تا به چشمانداز اقتصادی خود برای کوبا جامه عمل بپوشاند، با این حال در طی مدت زمانی که چهگوارا در رأس امور بود، «اقتصاد کوبا شاهد نزدیک شدن تولید شکر به مرز ورشکستگی، شکست در زمینه صنعتیسازی اقتصاد، و آغاز جیرهبندی بود، آن هم در کشوری که عنوان چهارمین اقتصاد موفق امریکای لاتین را یدک میکشید.»(۱۳) همان طور که کلرمن به اشاره کرده است، «رهبری ناکارآمد نتوانست باعث تغییرات وعده داده شده شود.»(۱۴) اقتصاد کوبا دستخوش تغییر شد، اما به سمت افول. اصلاحات ارضی با سوء مدیریت چهگوارا در موقعیت بسیار بدی قرار گرفت. او تحت عنوان متنوعسازی، زمینهای زیرکشت را کاهش داد و نیروی انسانی را به سمت سایر فعالیتهای اقتصادی هدایت کرد. نتیجه این کار، کاهش برداشت محصول به نصف، یعنی فقط ۸/۳ میلیون تن بود. چهگوارا به طرز رقتباری به عنوان یک قهرمان عدالت اجتماعی شکست خورد که دلیل عمده آن ناشی از بیلیاقتی، دگماندیشی و افراطگری وی بود. سه عامل بنیادین ناکار آمدی رهبری او.(۱۵)
همچنین، رهبری ناکارآمد چهگوارا به طور دردناکی در بولیوی به نمایش درآمد. او که گروهی چریک را رهبری میکرد و میخواست کشاورزان را به پیوستن به جنبش انقلابی ترغیب کند، شکست خورد. گروهش در نزدیکی «واله گرانده» توسط ارتش بولیوی که توسط ایالات متحده آموزش دیده بود تحت محاصره قرار گرفت. چهگوارا توسط نیروهای بولیوی دستگیر و در ۹ اکتبر سال ۱۹۶۷ با شلیک چهار گلوله به سینهاش اعدام شد. رهبری ناکارآمد چهگوارا در بولیوی منجر به مرگش شد.
رهبری غیراخلاقی
باربارا کلرمن، رهبری غیراخلاقی را خطرناکتر از رهبری ناکارآمد تعریف میکند. رهبر بیاخلاق فردیست بیرحم، فاسد، تنگنظر یا شریر.(۱۶) چهگوارا ترکیبی است شیطانی از این ویژگیها. چهگوارا به عنوان کسی که آنگونه مورد احترام است (شاید به دلیل جهل)، به طرز هولناکی انسان بیاخلاقی است. بدیهی است یک نفر میتواند استدلال کند که اخلاق مقولهای است تنها مرتبط با فرهنگ و یا مذهب، با این حال، منزه زیستن در تمام دنیا دارای ارزش است و این چیزی است که نمیتوان به چهگوارا منتسب کرد. چهگوارا بیرحمانه کوبا را به یک سنگر و استحکاماتی از تمامیتخواهی تبدیل کرد.
چهگوارا هرگز در اینکه جانب احتیاط را رها کند دچار اشتباه نشد. در حقیقت او به مردانش آموزش میداد که نفرت را دستور کار خود قرار دهند و اولین کسی باشند که میکشند. در جریان شورشهای چریکی و پس از آن در دوره استقرار دولت کوبا، چهگوارا بر اساس این فرضیه عمل میکرد که بهتر است از تو بترسند تا عاشقت باشند، بهتر است با نفرت عمل کرد تا با شفقت.
چهگوارا مغز متفکر سیستم امنیتیای بود که برای سرکوب شش و نیم میلیون کوبایی ایجاد شده بود. اوایل سال ۱۹۵۹ تعدادی نشست محرمانه جهت برنامهریزی در «تارارا» در نزدیکی «هاوانا» برگزار شد. طی این نشستها رهبران بلندپایه شامل کاسترو سیستم پلیسی کوبا را طراحی کردند. مسوولیت قسمت G-۲ به «ریمور والدز»، از زیردستان چهگوارا در جنگ چریکی سپرده شد. چهگوارا ریاست بخش G-۶ که مسوول شستشوی مغزی ایدئولوژیک نیروهای مسلح بود را به عهده گرفت. در چشمانداز سیاسی کوبای کمونیستی، ضد انقلاب بودن معادل ارتداد قرار گرفت. صدها نفر به وسیله پلیس به دلایل نامعلوم و فقط تحت عنوان پوشالی ضد انقلاب اعدام شدند. کلرمن این نوع رفتار را رهبری سنگدلانه تلقی میکند، «رهبر و حداقل برخی از پیروان او یا مهربانند یا ظالم. چشمپوشی یا تخفیف نیاز، خواسته و آرزوی اکثر اعضای گروه است، خاصه زیردستان.»(۱۷) به طور قطع، کاسترو و چهگوارا اهمیتی به خواستههای اکثریت کوباییها نمیدادند. به جای آن، هدفشان ساختن نیرویی بیرحم برای کنترل تودهها بود.
چهگوارا با راه اندازی اردوگاههای کار اجباری فرضیه کلرمن در مورد رهبری تنگنظرانه و فاسد را به روشنی به نمایش گذاشت. یک رهبر فاسد دروغ میگوید، فریب میدهد، به یغما میبرد و خودخواهی را بر منافع عمومی ارجح میکند.(۱۸) چهگوارا که اساسیترین شکلهای رهبری فاسد و تنگنظرانه را به منصه ظهور رسانید بدون شک رهبری بیاخلاق بود. حتی فراتر از آن، چهگوارا به عنوان یک قاتل خونسرد در جریان اعدامهای زندان «لاکابانا» در نیمه اول سال ۱۹۵۹- یکی از تیرهترین دوران تاریخ کوبا- چهره شریرش را نشان داد: «رهبری شریرانه هنگامی وجود دارد که رهبر و حداقل برخی از پیروانش مرتکب اعمال بیرحمانه شوند. آنها از درد به عنوان ابزاری برای ابراز قدرت استفاده میکنند. آسیبی که به مردان، زنان و کودکان وارد میشود به جای ناچیز بودن، سختتر میشود. آسیب میتواند فیزیکی یا روحی باشد و یا هر دو.»(۱۹) اعمالی که چهگوارا در لاکابانا مرتکب شد کاملا با تعاریف فوق منطبق است.
چهگوارا به طور حتم یک فرمانروای ماکیاولیست قرن گذشته بود و یک رهبر ناکارآمد و بیاخلاق برای کوبا و خارج از آن کشور. در سفرهای حرفهایام به چهارده کشور امریکای لاتین، تصاویر چهگوارا را پخش شده در همه جا یافتم، همانگونه که من در آن راهپیمایی در آرژانتین سال ۲۰۰۳ دیدم. تصویر سحرآمیز او شجاعتبخش مقابله با یک دشمن بزرگتر است. چرا نباید یک جوان امریکای لاتین تصویر مردی را که در برابر پنجاه سال مداخله و خشونت ایالات متحده ایستاد، تجلیل کند؟ چرا نباید نسل جوان امروز از مردی که نابرابری را دید و برای خاتمه آن جنگید الهام بگیرد؟ شاید ماکیاولی تمام این مدت حق داشته است. شاید به واقع هدف وسیله را توجیه میکند. ارنستو چهگوارا علیرغم تاریخچه خونبارش، به نسل جدید انگیزه میبخشد که تغییرات اقتصادی و دولتی دلخواهشان و حتی دموکراسیهای گستردهتر در قرن بیست و یکم را جستوجو کنند.
بازتاب کشته شدن چهگوارا در روزنامههای ایران/ تردید در مرگ چریک
پذیرفتن این خبر به صرف اینکه ارتش بولیوی آن را اعلام کرده به خصوص برای نزدیکان و هواداران چهگوارا دشوار بود، برای همین با انتشار خبر، تردیدها درباره صحت آن شروع شد. بیشتر از اینکه پرسیده شود چهگوارا چرا و چگونه کشته شده، سوال میشد که آیا او واقعا کشته شده است؟
از تردید در تیترها تا تائید و تکذیبها
مطبوعات ایران هم در انعکاس خبر کشته شدن چهگوارا تحت تاثیر همین فضا بودند. از روز سهشنبه هجدهم مهرماه ۴۶ که خبرهای مربوط به مرگ چهگوارا به نیمصفحه نخست روزنامهها راه پیدا کرد، تیترها بوی تردید میداد.
«چهگوارا کشته شد؟» تیتری بود که روزنامه کیهان عصر روز سهشنبه برای خبر کشته شدن «ال چه» انتخاب کرد (این روزنامه البته آن روزها به جای «چهگوارا» از عنوان «کهگوارا» استفاده میکرد). اطلاعات هم تیتر مشابه و سوالی «آیا چهگوارا کشته شده؟» را برگزید.
روزنامه کیهان در متن خبر خود درباره مرگ ارنستو چهگوارا نوشت: «… در اعلامیه ارتش بولیوی گفته شده در طی زد و خورد بین چریکها و نیروهای دولتی سه سرباز کشته و چهار نفر مجروح شدند. اما این اخبار هنوز رسما تائید نشده است. مساله ناپدید شدن گوارا مسالهای است که هنوز احدی از صحت و سقم آن آگاهی ندارد…» ۱
خبرها قطعی نبودند. رسانهها و مردم در انتظار اخبار تکمیلی و تازهتری بودند که ابهام و تردیدها را برطرف کند. افکار عمومی هنوز قانع نشده بود. در چنین شرایطی دولت بولیوی دست به کار شد و کنفرانسی مطبوعاتی تشکیل داد. در این کنفرانس جدا از پاسخ به سوالات خبرنگاران، جسدی که گفته میشد متعلق به چهگواراست هم در معرض شناسایی خبرنگاران گذاشته شد. در آنجا همچنین اثر انگشت جسد با اثر انگشتی که قبلا از چهگوارا گرفته شده بود، تطبیق داده شد. کار البته به اینجا هم ختم نشد و دولت بولیوی برای رفع تردیدها یک سند دیگر نیز رو کرد؛ این سند دفترچه خاطرات «ال چه» بود که زمان مرگ، همراه او و در کولهپشتیاش قرار داشت.
روزنامههای روز چهارشنبه ۱۹ مهر با تیترهایی مثل «قتل چهگوارا تائید شد»۲ به انعکاس اخبار این کنفرانس پرداختند. جدا از اینها عدم پذیرش کشته شدن «چه» از طرف خانوادهاش هم خبری بود که در روز چهارشنبه میان خبرهای مربوط به مرگ او جلب توجه میکرد. کیهان در اینباره نوشت: «… با آنکه مقامات دولتی مرگ «چهگوارا» را تائید کردهاند، اعضای فامیل اشرافی این انقلابی آرژانتینیالاصل کوبایی از قبول و باور این خبر سر باز میزنند. بعضی از افراد فامیل او عقیده دارند که «چهگوارا» دو سه سال پیش مرده است و برخی میگویند او زنده است و در چند نهضت سیاسی پنهانی فعالیت میکند…»۳
آن روزها روزنامه اطلاعات صفحهای داشت که در آن مقالات خارجی روز ترجمه میشد. مسئولان وقت روزنامه به مناسبت خبرهای منتشر شده درباره چهگوارا مطلب اصلی این صفحه در روز چهارشنبه را به او اختصاص دادند؛ مطلبی با عنوان «چهگوارا، مرد اسرارآمیز آمریکای لاتین». در بخشی از این مطلب با اشاره به آشنایی چهگوارا با فیدل کاسترو آمده: «… این شناسایی سرآغاز یک همکاری حیرتانگیز بین دو مرد انقلابی بود. گوارا با برتری فکری فوقالعاده، صداقت و صراحت لهجهای که از خود نشان داد فیدل کاسترو را تحت تاثیر قرار داد تا جایی که مردم «سیرا» اغلب در صحبتهای خصوصی به شوخی میگفتند: آنچه را که «چه» امروز میگوید «فیدل» فردا خواهد گفت. به هر حال «چه» به زودی در ردیف یکی از همکاران و معاونان درجه اول کاسترو قرار گرفت…»۴ آن روزها «دوست فیدل کاسترو» عبارتی بود که برای توصیف ارنستو چهگوارا به ویژه در روزنامه اطلاعات استفاده میشد. «انقلابی معروف آمریکای لاتین»، «از رهبران انقلاب کوبا» و «از برجستهترین خبرههای جنگهای چریکی» نمونههای دیگری از عباراتیاند که روزنامههای کثیرالانتشار چهل و چهار سال پیش، در جریان انعکاس خبرهای مربوط به کشته شدن «ال چه» برای توصیف او استفاده میکردند.
از دفن مخفیانه تا افسانه «ال چه»
خبرهای تازه درباره «ال چه» همچنان ادامه داشت. روز پنجشنبه ۲۰ مهر باز هم نام او به تیتر روزنامهها راه پیدا کرد. انتشار بخشی از یادداشتهایی که چهگوارا در دفترچه خاطراتش نوشته بود و دفن مخفیانه او در روز چهارشنبه، مهمترین اخباری بودند که پنجشنبه از طریق روزنامههای ایران و جهان درباره چهگوارا منتشر شدند. روزنامه کیهان در این روز درباره دفن ناگهانی ارنستو نوشت: «… جسدی که مقامات بولیوی میگویند متعلق به «چهگوارا» است، دیروز به آرامی در گور بینام و نشانی به خاک سپرده شد و مراسم کلیسای کاتولیک هنگام تدفین انجام گردید… یکی از مقامات نظامی بولیوی گفت محل گور «چهگوارا» را معلوم نخواهند کرد تا بعدها به صورت یک زیارتگاه درنیاید… مقامات بولیوی گفتند که جنازه چهگوارا از روز سهشنبه گذشته که عدهای روزنامهنگار آن را دیدند متعفن شده بود و از این رو زود آن را دفن کردند…»۵ این روزنامه در این روز همچنین از زبان سخنگوی نظامی بولیوی از پرداخت جایزهای معادل ۳۲ هزار تومان آن زمان به کسانی که چهگوارا را کشتند، خبر داد.
کیهان آن روزها در ۱۶ صفحه منتشر میشد و فقط پنجشنبهها ۲۰ صفحه داشت و هر هفته به «تفسیر وقایع مهم ایران و جهان در هفتهای که گذشت» پرداخته میشد و طبیعی بود که با توجه به اتفاقات آن هفته در این صفحه هم نامی از ارنستو چهگوارا در میان باشد. آن روز در صفحه «تفسیر وقایع مهم ایران و جهان در هفتهای که گذشت» عکس بزرگی از «چه» در کنار مطلبی با عنوان «چهگوارا انقلابی خانه به دوش خاموش شد!» جلب توجه میکرد؛ مطلبی که در آن به زندگی و منش این انقلابی خانه به دوش پرداخته شده و در بخشی از آن آمده: «ژان لارگی که به تازگی از آمریکای جنوبی بازگشته است در گزارشی که در هفتهنامه «پاری-ماچ» نوشته است قصه این انقلابی خانه به دوش آرژانتینیالاصل کوبایی را چنین تعریف میکند: چه آدم و چه سایه «چهگوارا» در فاصله دو سال به صورت افسانه درآمد، افسانه انقلاب آمریکای لاتین. این افسانه را آرزومندان انقلاب ساختهاند. خواه فیدل کاسترو، خواه روسها یا ویتنامیها و همه اردوگاه سوسیالیسم که از روش جنگی آمریکا نگرانند و در جستوجوی آنند که در پهلوهای آمریکا، آوردگاههای تازهای ایجاد شود که نیروی آمریکا را پراکنده سازد، چنین افسانهای را ساز کردهاند!…» ۶
از تکذیب برادر تا تائید کاسترو
روز پنجشنبه هم پرونده اخبار مربوط به ارنستو چهگوارا بسته نشد. این قصه سر دراز داشت. انگار قرار نبود نام «ال چه» به این زودیها از اخبار رسانهها کنار رود. این بار به خاطر صحبتهای برادر او، «روبرتو» بود که نامش در روزنامههای روز یکشنبه بیست و سوم مهرماه نقش بست. روبرتو مدعی شده بود برادرش همچنان زنده است و آن فرد کشته شده شخص دیگری بوده است. روزنامه اطلاعات هم نوشت که شب همان روز فیدل کاسترو نطقی خواهد داشت تا در آن نظرش را درباره مرگ چهگوارا بیان کند. صحبتهای او با توجه به رابطهاش با «ال چه» میتوانست نقشی تعیینکننده داشته باشد.
کاسترو همان شب در نطقی رادیویی با تائید صحت سخنان مقامات بولیوی درباره مرگ چهگوارا آب پاکی را روی دست کسانی ریخت که هنوز به زنده بودن او امیدوار بودند. فردای آن روز روزنامهها از قول کاسترو نوشتند: «… عکسها واقعی است و خاطرات تقویم بغلی او عین حقیقت است. برای ما هرگز امکان ندارد باور کنیم ادعای دولت بولیوی اساسی دروغ دارد و باید با کمال تاسف اعلام کنیم که درگذشت چهگوارا، حقیقت محض است…»۷ کاسترو در اواخر صحبتهایش به مناسبت مرگ چهگوارا در کوبا سه روز عزای عمومی اعلام کرد. سفر برادر ارنستو به کوبا برای مذاکره درباره مرگ او هم از دیگر اخبار مطبوعات روز دوشنبه یکم آبان ماه درباره چهگوارا بود.
از جزئیات مرگ تا خروج از لیست خبرها
صبح روز سهشنبه دوم آبان پس از گذشت یک هفته از کشته شدن ارنستو چهگوارا درباره جزئیات مرگ او گزارشی منتشر شد که روزنامه کیهان در عصر همان روز بلافاصله به انعکاس آن پرداخت: «در گزارشی که امروز درباره چگونگی گرفتار شدن چهگوارا منتشر شد گفته میشود «گوارا» وقتی به طور مرگباری زخمی شده بود و دیگر هیچ کس از یارانش باقی نمانده بود خطاب به افراد رنجر بولیوی فریاد زد «… بس کنید من «چه» هستم… زنده من برایتان گرانبهاتر از مرده من است…» این گزارش حاکی است که ابتدا رنجرها روز یکشنبه ۱۶ مهرماه با دسته پارتیزانهای چهگوارا در حوالی دهکده «هیگواراس» روبرو شدند و نبرد سختی میان آنها درگیر شد. در این جنگ گوارا به شدت زخمی شد و یکی از دوستان او که به نام ویلی شناخته میشد کوشید تا او را به میان جنگل برده از میدان نبرد دور کند. ویلی موفق شد «چه» را در لابهلای درختان تا بالای تپه بکشاند ولی افراد رنجر تپه را نیز اشغال کرده بودند و ویلی ناگهان خود را با افراد رنجر روبرو دید و بدون آنکه به اخطار رنجرها توجه کند و تسلیم شود به سوی ایشان تیراندازی کرد ولی خود بلادرنگ کشته شد. در اینجا بود که «گوارا» خود را معرفی کرد ستوان الگویری افسر رنجر که نقش پزشک را نیز برای «چه» بازی کرد گفت ما پزشک نداشتیم و «چه» به شدت از زخمهای خود رنج میبرد و سرفه شدیدی به او دست داده بود و زخمی که بر اثر گلوله در گردن او به وجود آمده بود بازتر میشد. ما «چه» را روی برانکاردی که از شاخههای درخت ساخته شده بود حمل کردیم ولی صبح فردای آن روز گوارا بر اثر جراحات وارده درگذشت. الگویری گفت خود گوارا، او را راهنمایی میکرد که چگونه خونریزی را بند بیاورد و زخم را ببندد (چهگوارا خود پزشک بود)…» ۸
به این ترتیب پس از ماجرای کشته شدن ارنستو چهگوارا مهمترین روزنامههای ایران یک هفته تمام همزمان با سایر رسانههای دنیا به انعکاس خبرهای مرتبط با این ماجرا پرداختند. آن زمان نشریات داخلی اخبار خارجیشان را از خبرگزاریهایی مثل «یونایتدپرس»، «آسوشیتدپرس»، «خبرگزاری فرانسه» و… دریافت میکردند. در طول آن یک هفته از سهشنبه هجدهم مهر تا سهشنبه بیست و پنجم مهرماه بارها نام و عکس «ال چه» علاوه بر صفحات داخلی و در نیم صفحه نخست روزنامهها تکرار شد اما پس از این مدت، گذشت زمان و خبرهای تازه نام ارنستو چهگوارا را از لیست اخبار مهم دنیا خارج کرد.
برچسب ها :ارنستو چهگوارا ، ججین ، مبارزه با امریکا ، چه ، چه گوارا
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰