داستان کوتاه شب های روشن
شبهای روشن – White Nights
نویسنده: فیودور داستایفسکی – Fyodor Dostoyevsky
سال:۱۸۴۸
به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، در شبهای روشن نوشتهی فیودور داستایفسکی، قهرمان بی نام داستان، فردی حساس با روحیاتی لطیف و شاعرانه است که در سن پطرزبورگ در میانهی سدهی نوزدهم زندگی می کند. او خودش را فردی خیال پرداز و غرق در رؤیا معرفی می کند. داستایفسکی برای خلق این شخصیت نیازی ندارد زیاد از روح و روان خودش دور شود. درواقع اگر تنها چند سالی از زندگی شخصی داستایفسکی را به عقب برگردیم، به منبعی می رسیم که سرچشمهی تمامی عناصری است که در شبهای روشن میبینیم. در دوران جوانی داستایفسکی دنباله ای از ستون روزنامهها با عنوان وقایع سن پطرزبورگ چاپ می شدند که او ترکیبی از مشاهدات و تفاسیر خودش از زندگی شهری را برای این روزنامه ها می نوشت.
ابتدا بهتر است نگاهی به پس زمینهی زندگی داستایفسکی داشته باشیم. او در سال ۱۸۲۱ در مسکو متولد شد. وقتی هفده سال داشت، پدرش او را برای تحصیل به سن پطرزبورگ فرستاد تا مهندس نظامی شود. پس از فارغ التحصیلی و کمی فعالیت در کارهای مهندسی، تصمیم گرفت فعالیتش را در مسیر نوشتن دنبال کند. او فردی خیال پرداز بود و گرایش شدید به رمانتیک داشت. با اینکه داستایفسکی از نوشتن به خاطر پول متنفر بود، اما می دانست که برای ساختن زندگی با شرایطی مطلوب لازم است برای شروع، آثار ادبی قابل توجهی بنویسد. ۲۶ سال داشت که در روزنامهی سن پطرزبورگ شغلی به او پیشنهاد شد. قطعاتی کوتاه و موضوعی همچون طرحی از شخصیت افراد مشهور، نگاهی به کتاب و تئاترهای آن دوران و دیدگاههای شخصی اش در مورد رخداد های آن زمان را برایشان می نوشت.
در ظاهر چیزهایی که گفته شد شاید ارتباط چندانی نداشته باشد با رشد پیشزمینه هایی از اگزیستانسیالیسم که داستایفسکی به آن روی می آورد. او بسیاری از این عناصر و تجربیات را در طرح و ساختار داستانهای بعدیاش از جمله شبهای روشن به کار گرفت. برای نمونه در این داستانها داستایفسکی در ابتدا یکی از ویژگیهای شخصیتی خودش را آورده و سپس در طول داستان به تشریح آن می پردازد. برای نمونه در شبهای روشن با خیال پرداز بودن راوی همراه هستیم.
سپس داستایفسکی این تیپ شخصیتی را در قهرمان داستان شبهای روشن ادامه می دهد. ریزعنوان اصلی این داستان «رمانی احساسی (از خاطرات یک خیال پرداز)» بود. سبک و حالت داستان بسیار شبیه نوشته هایش برای ستونهای روزنامه است. برای مکان داستان هم داستایفسکی معابر و محیط آن را کاملاً از ستونهایی که برای روزنامه نوشته بود گرفته است.
موتیف «خیال پردازی» راوی به خوبی در داستان کار شده است، نه تنها در کلمات و نوشتار ادبی اثر بلکه در کل فضای داستان به خوبی احساس می شود. عنوان شبهای روشن اشاره به این دارد که در سن پطرزبورگ به خاطر موقعیت جغرافیایی اش، روزهایی از سال، شبها هیچ وقت کاملاً تاریک نمی شوند. اینها به صورت زمان و حالتی جادویی و رمانتیک ظاهر می شوند و این آثار رمانتیسیسم به صورتی استادانه در نثر داستایفسکی جریان پیدا می کند.
مواجه شدن و آشنایی راوی داستان با ناستنکا یک دیوانگی ناشی از احساسات شدید را در او ایجاد می کند که توصیفی است از تنهایی جوانی که بیشتر اوقاتش را در انزوا و مشغول کتاب خواندن می گذراند. او از بیقراری رنج میبرد و نمیداند چرا بیقرار است. سرشار از اشتیاق است بدون اینکه دلیلش را بداند. ما ممکن است این را تب بهاری سادهای بپنداریم و از آن به راحتی بگذریم، اما برای این جوان مساله عمیقتر و پیچیدهتر از این ها است. برای این شخصیت خیال پرداز این مساله و مشکلی است که در کل روزهای سال درگیرش است، بیشتر مساله ای روحی روانی است تا اینکه مشکلی مقطعی باشد. اگر می توانست ذهنش را روی واقعیت زندگی متمرکز کند، زندگی راحتت تر و مفید تری داشت. با این حال آشفتگی احساسی اش تجربیاتی را برایش رقم میزند که دیگر هیچ وقت دوباره نخواهند شد.
او در ملاقات و هم صحبتی اش با ناستنکا، کل روح و قلبش را به پایش می ریزد. با شور و اشتیاق راوی، از بروز هیجاناتش گرفته تا عشقی متمرکز و استوار با او همراه می شویم. این دختر او را از افراط و نداشتن اعتدال نجات می دهد. وقتی که به او می گوید:
«ببین، تمام چیزی که درباره ی خیال پردازی ات به من گفتی، کاملاً نادرست است. میخواهم بگویم کلا هیچ ارتباطی به تو ندارد. تو حالت خوب می شود. تو در واقع شخصی کاملاً متفاوت از آنی هستی که خودت توصیف کردی. اگر زمانی عاشق شدی، امیدوارم خداوند در کنارش به تو آرامش عطا کند. برای عشقت چیزی آرزو نمی کنم، چون او با تو خوشحال خواهد بود».
با توجه به سبک داستایفسکی، شبهای روشن در فراخوانی و نشان دادن رمانتیسیسم و حتی حس شادی و سرور حالتی غیرمعمول دارد. داستان نشان میدهد که داستایفسکی نگران این بوده است که پروازی دور و فرای پرداختن به دنیای واقعی میتواند مساله ساز باشد. راوی در ارتباطش با ناستنکا به شخصیتی تبدیل میشود که دیگر فانتزی ها و خیالاتش بر او و زندگی اش چیره نمی شوند، بلکه میداند چگونه از آنها برای بهتر شدن زندگی اش استفاده کند. با توجه به شواهد تاریخی میتوان گفت خود داستایفسکی در زندگی شخصی اش با چنین چالشی رو به رو بوده است و با وارد شدن به دنیای ادبیات این مساله را در داستان هایش مطرح کرده است. او از اولین تجربیاتش در نوشتن ستون روزنامه ها گرفته تا شبهای روشن سعی کرده تا از تجربیاتش تا حد ممکن بهره ببرد. داستایفسکی هیچگاه دوباره حس و حالت غزلواری که در شبهای روشن می بینیم را در آثارش ترسیم نکرد. تنش میان احساسات خلاقانه و خیال و رؤیای در حال فرسایش، مضمونی است که در تمامی کارهایش برجسته بوده و حضوری پررنگ دارد.
telegram.me/jajinnews
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰