داستان ها و افسانه های خورشید گرفتگی
پوموهای کالیفرنیای شمالی بر این باور بودند که خرسی بزرگ، لقمه ای از خورشید نوش جان می کند و سپس به سراغ ماه می رود. به همین دلیل، اندکی پس از خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی روی می دهد. و در کره ـ هر دو کره ـ جفتی از سگ های آتشین خورشید را نمی خورند، بلکه آن را می دزدند.
هم اکنون با هم داستان هایی قدیمی از راز پدید آمدن کسوف را می خوانیم؛ افسانه هایی که هنوز که هنوز است دست از سر ما برنداشته اند.
منشأ و نشانه
از آغاز دوران الگوی روزانه ی خورشید چیزی است که مردم به آن عادت کرده اند و البته جای تعجب هم ندارد اگر به دنبال دلیلی برای موارد نادری که کیهان به هم می ریزد بگردند. جالب است بدانید با اینکه بشر به توانایی پیش بینی وقوع کسوف با دقت بالا دست یافته است، هنوز هم این افسانه ها دهان به دهان می چرخند!
نشانه ها
برای برخی از مردم باستان، آنقدر مهم نبود چرا خورشید صحنه را ترک گفته و دلش نمی خواهد بماند یا اینکه موقتا توسط موجودی افسانه ای بلعیده شده است؛ به جای آن، به معنای آن و پیامی که ممکن است برای آینده داشته باشد اهمیت می دادند. در زیر به چند نمونه از این مفاهیم افسانه ای که از سرتاسر جهان گردآوری شده اند اشاره می کنیم.
خورشید گرفتگی اگر قبل از وقوع پیش بینی شود، سبب خیر خواهد شد ـ چین
بیش از چهار هزار سال پیش، چینی ها بر این باور بودند که خورشیدگرفتگی نشانه ی سلامتی و کامیابی امپراتور است؛ البته اگر توسط منجمین مستعد او پیشگویی می شد. متأسفانه «هسی» و «هو» منجمین مستعدی نبودند، چون یک خورشید گرفتگی از دستشان در رفت و سرزمین چین را تاریک کرد و مردم را به وحشت انداخت (تاریخدانان تاریخ وقوع آن را ۲۲ اکتبر سال ۲۱۳۴ قبل از میلاد می دانند) و البته به دلیل این اشتباه هر دوی آنان به مرگ محکوم شدند.
خورشیدگرفتگی باعث دردسر پادشاهان خواهد شد ـ بابل
خورشیدگرفتگی زمان کنار گذاشتن کینه هاست ـ توگو و بنین
خورشید گرفتگی یعنی خشم خدایان ـ یونان
یونانیان باستان، سایه ای بر سرزمینشان را نمادی حتمی از خشم زئوس و شرکا از بشریت می دانستند. نحوه ی دلجویی از این خدایان نیز متفاوت بود. در حادثه ای نقل شده از هرودوت (تاریخدان بنام یونانی) کسوفی در سال ۵۸۵ قبل از میلاد میدان نبرد میان لیدیایی ها و مادها را تاریک می کند و همه سربازهای حاضر سلاح های خود را به زمین گذاشته و جنگ به پایان می رسد.
خورشید گرفتگی یعنی سرمنشأ
قصه های عهد عتیق مشغول القای این باور بودند که گرفتگی ها، تنها قسمتی از عملکرد طبیعی جهان خلقت اند. در واقع بیشتر آنها حول بلعیده شدن خورشید توسط موجودی خاص ـ که در آن زمان به وجودش باور داشتند ـ می چرخد.
در واقع این هم داستانی از بلعیده شدن خورشید است اما آنقدر متفاوت که در قسمتی جداگانه به آن پرداخته می شود. گویا مدتها پیش، شیطانی هندی به نام راهو، خود را در قالب خداوندگاری برای ربودن جرعه ی جاودانگی جا می زند؛ اما خورشید و ماه دست او را رو می کنند و گزارش او را به ویشنو می دهند. راهو موفق می شود که جرعه ای از معجون سر بکشد، ولی پیش از رسیدن آن به کامش، ویشنو سر از تن وی جدا می کند. بدن راهو می میرد اما سرش تا ابد زنده می ماند؛ بنابراین، در کهکشان سفر می کند و گهگاهی برای انتقام دستگیر کنندگانشان را می خورد، جالب این که پس از مدت کوتاهی از گلویش بیرون می پرند. جای شکرش باقی است که حلقوم تنگی دارد و البته تنی ندارد تا این دو بزرگوار را هضم کند و ما را تا ابد در تاریکی فرو ببرد!
در این کشور هیچ گونه سابقه ی اعتقادی درباره ی کسوف یافت نمی شود ـ مصر
شاید باورتان نشود، تاریخدانان و باستان شناسان به اسناد بسیار کمی درباره ی اعتقادات باستانی مصریان در مورد خورشیدگرفتگی دست یافته اند و آنچه به دست آورده اند، همه در مورد پرستش خورشید است؛ چیزی که آنقدرها هم قدیمی نیست. طبق برخی نظریات، دلیل آن شاید این باشد که کسوف در تناقض با هر آنچه خوبی است شمرده می شده؛ آنقدر شوم که حتی نوشتن در مورد آن نیز نحسی بیاورد. یا شاید هم تنها دلیل این غیبت حضور تمامی کتاب های نجوم مصریان در کتابخانه ی بزرگ اسکندریه باشد؛ کتابخانه ای که یک بار توسط رومیان و بار دیگر به دست مسیحیان تخریب شده است.
خورشید گرفتگی؛ افسانه های مدرن
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰