فرود نغمه ماندگار <نواحی> به گوشه فراموشی
موسیقی اقوام در میزگرد «ایران» با حضور ناصر فکوهی، حمیدرضا اردلان و محمدرضا اصلانی
به گزارش پایگاه خبری ججین روزنامه ایران طی گزارشی نوشت موسیقی مقامی که با نامهای دیگری نظیر فولکلور، اقوام و نواحی شناخته میشود، در پهنه گسترده موسیقی ایران نه تنها سهم بسزایی را به خود اختصاص داده بلکه نطفه اولیه شکلگیری ردیف و موسیقی دستگاهی هم بوده است؛ موسیقیای با رنگآمیزیهای متنوع و جذاب بر صحنه سبز هنر ایران زمین. اوایل دهه ۵۰ که گروه «گردآوری و شناخت موسیقی بومی» زیرنظر نورعلیخان برومند تشکیل شد، توجه بسیاری به این نوع موسیقی وجود داشت و تا بعد از انقلاب نیز در تیررس توجه بود اما بعد از آن آرام آرام به فراموشی سپرده شد و استادان برجسته و پیشکسوتی که سینهشان خاستگاه هنر ایران بود در خاموشی و انزوا درگذشتند. بعد از آن با تحول و رشد و نمو انواع موسیقی در ایران و بهدلیل کمتوجهی برخی مسئولان فرهنگی و هنری، از سوی آنان گرایش کمتری به موسیقی نواحی دیده شد. این کم التفاتی به موسیقی نواحی و اقوام در حالی رخ داده که بدون تردید جزو جدایینشدنی هویت فرهنگی و هنری ماست. نیازی به توضیح اضافی نیست که هر کشوری میکوشد این هویت را حفظ کند و آن را از گزند آسیبها در امان بدارد.
رفته رفته با برگزاری ۱۰ دوره جشنواره موسیقی نواحی، این رویداد مهم هنری بتدریج جایگاه پراهمیتش را پیدا کرده و مسئولان فرهنگی دولت یازدهم نیز نگاه ویژهای به این موضوع داشتهاند و با برپایی جشنوارهها و هفتههای فرهنگی و احیای دوباره مکتبخانهها به صیانت از موسیقی نواحی پرداختهاند. ناصر فکوهی انسانشناس، نویسنده و مترجم، حمیدرضا اردلان موسیقیدان و پژوهشگر موسیقی و محمدرضا اصلانی نویسنده، شاعر، کارگردان و مستندساز ایرانی در میزگرد «ایران» درباره آسیبهای موسیقی نواحی به بیان تاریخچه موسیقی نواحی و تحولی که در آن بهوجود آمده پرداختهاند که در ادامه میخوانید.
موسیقی اقوام یا فولکلور موسیقی ای است برخاسته از دل مردم و بدون آنکه حمایت مسئولان فرهنگی را همراه خود داشته باشد، سالهای سال است هویت ملی هنرایرانی را با زبان مردمی که همیشه کمترین انتظار و توجه را داشتهاند بیان میکند. این در حالی است که دیگر سبکهای موسیقی همچون سنتی و پاپ از این موسیقی نشأت گرفتهاند. موسیقی اقوام از نگاه انسان شناسانه چقدر توانسته مقبول مردم واقع شود و آنها را تحت تأثیر قرار دهد؟
ناصرفکوهی: پیش از آنکه به مسأله موسیقی نواحی یا اقوام بپردازیم درابتدا باید قومیت وملیت را به رسمیت بشناسیم. درایران چندین نوع قومیت وجود دارد که هیچ ناسازگاری باهم ندارند اما به رسمیت پذیرفته نشدهاند.موسیقی قومی یا محلی لزوماً یکی نیست. برخی ازنقاط ایران موسیقی محلی دارند که به آن محل برمیگردد ودر جاهای دیگر آن موسیقی محلی به قومیت، قبیله یا طایفه خاص اختصاص مییابد که تاریخ وخاطره آن مردم است.علاوه برموسیقی محلی یا اقوام موسیقی مذهبی نیزوجود دارد که به محلی باز نمیگردد ولی دریک محل خاص اجرا میشود. بهعنوان مثال موسیقی آسوری درغرب کشورلزوماً یک موسیقی محلی نیست بلکه یک موسیقی چند هزارساله است اما درایران به دلیل ملاحظاتی که وجود داشته بدرستی به کلمه موسیقی محلی واقوام پرداخته نشده وحتی کلمه اقوام بهطوردقیق مشخص نیست وباید با یک لغت ترکیب یا لغتی گویاتردرکنارآن قرارگیرد. این حق شناسی را هم باید در نظرگرفت که در کتاب «دگرخوانی سینمای مستند» آقای محمدرضا اصلانی فصلی به این موضوع اختصاص داده شده والبته نباید فراموش کنیم پیش ازدهه ۴۰ به غیرازمستشارانی که به ایران آمدند ودراین زمینه کار کردند هیچتوجهی به موسیقی نواحی وجود نداشته است. مثلاً «نتل» ازنخستین کسانی بود که موسیقی نواحی را جمعآوری کرد و بعد از آن با آقای محمد تقی مسعودیه آغاز شد و خانم فوزیه مجد ادامه دهنده این راه بود. آن دوران رادیووتلویزیون ملی ایران بسیاراهمیت داشت و دکترداریوش صفوت درمرکز حفظ و اشاعه زحمات بسیاری برای موسیقی کشید. دراصل این نوع موسیقی برای رادیووتلویزیون جمعآوری میشد و رسانه ملی از سال ۱۳۴۵ تا چندماه پیش ازانقلاب اسلامی نقشی اساسی دراین باره داشت. بویژه اینکه جشن هنر شیراز در احیای موسیقی اقوام و نواحی و اعتباردادن و توجه به موسیقی مقامی ایران نقش اساسی داشت. درواقع سه نهاد رادیو دربین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷، تلویزیون درسالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ ودیگری جشن هنرازسالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ آن زمان بسیاراهمیت داشتند و به موسیقی اعتبار داده و آن را ازحالت حاشیهای خارج کرده بودند.این نوع جشنوارهها یا نهادهایی که دررژیم گذشته برپا و ایجاد میشد، متعلق به مردم بودند نه رژیم خاص. ۸۰ درصد میراثی که درجشن هنربود، قابل دفاع است و باید ازآن بهره برد؛ درواقع هزینه آن ازجیب مردم صرف شده و ارتباطی به رژیم گذشته ندارد.مانند جشن توس ودیگرجشنواره ها.
حمیدرضا اردلان: پیش ازآقای مسعودیه خانم فوزیه مجد تلاش بسیاری برای جمعآوری موسیقی نواحی داشت و این کار برای تلویزیون انجام میگرفت که برخی ازاسناد آن هنوز درتلویزیون وجود دارد اما متأسفانه ممنوعیتهای خاصی سبب شده است تا بهرهای از این میراث پراهمیت برده نشود. البته مؤسسه ماهور تعدادی از آثار خانم مجد را که با قلم خودایشان شرح شده، منتشر کرده است. درآن بروشورها نگاه تخصصی ودقیقی وجود دارد که به نظربنده برای جامعه موسیقی ایران همچون یک گنجینه گرانبهاست.
نکوهی: این نکته قابل ذکراست نهاد موسیقی مقامی وسنتی ایران درهمان دوره راهاندازی برنامه گلها احیا شد. برنامه گلها نهادی بود که به موسیقی کلاسیک وسنتی ایران بسیارارزش واعتبارداد وافراد درحاشیه را که به کارکشاورزی یا سلمانی مشغول بودند به موسیقی وارد کرد. بهعنوان مثال استادانی نظیر اصغربهاری به تلویزیون آمدند وکارمند تلویزیون شدند و این موسیقی احیا شد.اما متأسفانه بعدازانقلاب توجه کافی به موسیقی مقامی و سنتی ایران نشده و رادیو و تلویزیون چندان به این موضوع نمیپردازند.
محمدرضا اصلانی: اغلب استادان موسیقی مقامی نه درعزت واحترام بلکه درفقر و فراموشی فوت شدند. سُرنای بهترین سرنا نواز کشورمان را شکستند و نزدیک به هفت سال دربالای کوهستان بهصورت پنهانی زندگی کرد و درآخرازغصه دق مرگ شد و نتوانست دانش خود را به نسل بعدی منتقل کند. موسیقی نواحی علاوه بر نسبتهای مردمی از امکان و حمایت حاکمان ایران کهن برخوردار بوده است. موسیقی کردها موسیقی شاهانی است که در دربار اکباتان، قوم کاسی و مادها اجرا میشد. همچنین بخشیهایی ازموسیقی خراسانی و کردستانی که درحال حاضرهم وجود دارد، بازمانده دوران ساسانی است که در دربار یزدگرد اجرامیشد.
حتی آن دوران مقام جلوشاهی وجود داشت اکنون ضرورتی برای پنهان کردن و از بین بردن آنها نیست. موسیقی اقوام یک موسیقی بازاری نیست بلکه موسیقی بسیارعلمی و دقیقی است که نباید با آن رفتارعامیانه داشته باشیم وبگوییم موسیقی عامیانه است و باید برای حفظ این موسیقی تلاش شود.
اینکه این موسیقی را بازاری معرفی کنیم یک نقض غرض بیهوده وبازمانده ازیک نوع سوسیالیسم قلابی ودروغین است که این معنا درفرهنگ ما بدون هیچ ضرورتی همچنان ادامه پیدا کرده است. در قدیم دونوع نظام بزرگ موسیقایی وجود داشته است؛ راگاهای هند و مقامات یا مجموعههای مدون موسیقایی بزرگ ایران که در واقع اصل و اساس برای حفظ موسیقی سنتی بوده و موسیقی سنتی بخش مجلسی موسیقی دستگاهی ما است.
اردلان: منظور آقای اصلانی از دستگاه مفهوم امروزی آن نیست بلکه نظام جامعی است که اجزای اندیشگی فراگیر تری دارد و با ارکان دیگر جامعه علاوه بر نسبتهای صوری شارح نحوه نگاه به زمان جاری در زبان و به تبع آن تاریخ گذشته و پرسش از بالقوگی تاریخی بوده است.
اصلانی: بله کاملاً و میخواستم این موضوع را تذکر دهم که مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، با نگاه به سترگی موسیقی دستگاهی و اهمیت آن در ترسیم نگاه فرهنگی آینده تأسیس شد. بنابراین نمیشود به این اشتباه که موسیقی ایران از دل مردم برخاسته است صحه گذاشت.
فکوهی: موسیقی که ازدل مردم برخاسته باشد ودرجامعه هم وجود دارد موسیقی بدون مؤلف گفته میشود. به طورمثال موسیقی پاپ، موسیقی ای است که ارزش خود را دارد وممکن است یک نفربه آن علاقهمند باشد وتعدادی به دنبال اینگونه موسیقیها نباشند بنابراین ما روی آن ارزشگذاری نمیکنیم. دربسیاری ازموارد این اشتباه وتصور وجود داشته که موسیقی قومی یا همان بازمانده موسیقی باستانی چه درموسیقی محلی وچه موسیقی دستگاهی یک موسیقی مردمی است درحالی که با نگاه به تمدن چندهزارساله ما، آنها موسیقی کار شده هستند که در کنار آن موسیقی مردمی هم وجود دارد که بقایای آن همان تصنیفهایی است که در ابتدای قرن ۱۲ خوانده شده ودرادامه دردهه ۳۰-۲۰ تصنیفهای لاله زار یا روحوضی که میتوان گفت موسیقی مردمی است. اما این موسیقیها قابل مقایسه با ملودیهای کردوبلوچ نبوده وطبق آنالیز موزیسینها این موسیقی سینه به سینه منتقل شده است.
اردلان: دریک جامعه عدهای کارگرهستند، عدهای دانشجو، تعدادی اهالی حکومت و سیاستاند و تعدادی نیستند؛ طبقات اجتماعی در ادوارباستان با تعریف آن ادوار هم وجود داشته است و در زمانهای دورتر این طبقات، کشاورزان، دامداران و گاهی جنگاوران بهعنوان طبقات وابسته بوده اند؛این طبقات اجتماعی الحان خاص خود را داشتهاند. در ساختارهای تمدنی منسجم و مستقر که عمر پیدا میکردند و از وجوه و قاعده فراگیر در اقتصاد و فرهنگ برخوردار میشدند و نظام یا دستگاه دیوان سالاری تأسیس میکردند، موسیقی و معرفت شنیداری، هم معنی با نظام اجتماعی آنها نمیتوانست غیر از موسیقی دستگاهی و دیوانی باشد. این موسیقی موضوع و محمول دارد و در شعر و زبان و نغمات و مجریان، در ممارست و تمرین مدام است و در جریان حیات اجتماعی نقش مؤثر ایفا میکند؛ در سوگ و سور، در رزم و بزم در زمین و آسمان حضور دارد و در دستگاه اندیشگی جامعه معین و مدون است. در این نوع از موسیقی ما با مجموعهای کامل که با فرمها و صور دیگر درون یک ساختار تمدنی تطبیق دارد، روبهرو هستیم. به همین قیاس درمقامهایی چون جلوشاهی، سَحری و طرز در موسیقی یارسان یا آفر در موسیقی خراسان و سیاوچمانه در موسیقی کردستان نمیتوان صرفاً موسیقی مردمی را بهانه شناخت و موضوع تحلیل قرار داد. بخش اصلی موسیقی که امروز به موسیقی مقامی یا اقوام شناخته میشود، هر کدام دارای یک ویژگی خاص هستند. پس این تقسیم بندیها تنها در موسیقی این جوامع نیست بلکه در نوع پوشش و لباس اقوام، معماری، زبان و آداب هم دیده میشود.
اصلانی: از همین رو میتوانیم به موسیقی کرد، موسیقی ماد نیز بگوییم. زبان ما زبان دری است یعنی زبان درباری و موسیقی خراسان موسیقی درباری است ما باید امروز این سدها را بشکنیم وتاریخ موسیقی را بیان کنیم.
اردلان: امروزهم متناسب با نیازها و مفهوم جدیدی که از فرهنگ نزد حکومت بروز کرده است به نوعی از موسیقی بها داده میشود که به آن موسیقی مذهبی گفته میشود. در واقع قالب هایی چون نوحه، مرثیه و روضه خوانی و نغمات نظیرآن جزو موسیقی مذهبی هستند که در این دوره نقشی جدی تر و عینی تر ایفا می کنند. اگرچه این موسیقی جنبههای مردمی هم دارد اما کارکرد آن فراتر از ویژگی مردمی آن است. به مرور زمان برخی هم تلاش می کنند این اشعار، نغمات، نسبتهای اجرا و مجریان آن را به سمتی معین هدایت کنند.
اصلانی: خوب است مسائل طرح شوند و قبل از آنکه این مسائل فهمیده شوند، آن را کنار نزنیم. اطلاق موسیقی دستگاهی به موسیقی درباری و پادشاهی موضوعی سیاسی نیست؛ پیش از آن برای درک جغرافیای هویتی ما بهکار میآید، حال میتوانیم مابقی انواع موسیقی را در جایگاه درستشان درک کنیم.
اردلان: در ادامه بحث آقای اصلانی، باید عرض کنم موسیقی کار که قالیبافان، کشاورزان، آهنگران، شکارچیان و دیگر اصناف از آن استفاده میکردند گوش کلی اما غیر مسلط جامعه را نمایندگی میکرد. منظورم از گوش کلی، حیات متصل این الحان و نغمات به انسان، کار، آداب و آیینها در طبیعت و جوامع غیر حاکم مانند اقوام است. در این گوش کلی زنها نیزموسیقی خاص خود را داشتند، موسیقی مذهبی هم بود. اما موسیقی رسمی که بنیه خود را در تطابقهای درباری میساخت و هنوز در برخی ممالک میسازد میتواند جنبه ملی پیدا کند و فراگیر شود.
اما بنیانهای آن در جوار اندیشه و حمایت شاهان قدیم و حاکمان جدید شکل میگیرد. گوش خاص حکومت تنها تمایل به شنیدن آن دارد. اگر حکومتها به ثبات برسند و مورد اقبال مردم قرار گیرند این گوش خاص جنبه ملی مییابد و اگر حکومتها دوام نیاورند و مردم از آنها روی بگردانند این موسیقی جنبه ملی نمییابد و جنبه سیاسی آن آغشته به ریاکاری میشود، از گوش کلی بهره نمیگیرد و موسیقی دستگاهی و حتی غیر دستگاهی پیشین را به حاشیه میبرد. از اینجا گوش جامعه از دست میرود. صدا و سیمای ما به ندرت از موسیقی یارسان، کردهای دیگر، ترکمنها، بلوچ و گیلک و مازندران و ترک زبانها و حتی موسیقی ردیفی و سنتی که مورد قبول جامعه موسیقی کشور باشد، بهره میبرد و آنها را پخش میکند، چرا؟
اما در سالهای اخیر خانم فوزیه مجد لفظ موسیقی نواحی را بهکار برد و آقای محمد رضا درویشی تحت تأثیر خانم مجد آن واژه را بهکار برد. تعداد دیگری هم از موسیقی مقامی گفتند. وزارت فرهنگ و هنر سابق عنوان موسیقی بومی و محلی را ساخته بود؛ باید توجه داشت که هر موسیقی محلی دارد، حتی موسیقی مدرن هم دارای محل است. عناوینی همچون موسیقی محلی دیگر کارکردی مؤثر در بیان جنس و نوع موسیقی ایران ندارند.
با توجه به تغییر ذائقه موسیقایی نسل امروز چه ضرورتی به احیای این موسیقی وجود دارد؟
اردلان: در برخی متون ژرمنی واژه heimat معنی فلسفی پیدا کرده است، در فارسی به مفهوم سرزمین مادری یا وطن میتواند باشد. کره زمین وطن ما است قبلتر آب و خاک وطن ما بوده و قبل از آن کل عالم بوده است. وطن چیزی نیست که انتخاب یا رد ما باشد. همه انسانها وطنی دارند ودرواقع هستی، وطن ماست. این وطن در طول تاریخ و با پیدایش انسان مفاهیمی پیدا کرده است که میتواند موسیقی، غذا، نوع معاشقه، آواز خواندن، تولد بچه و بیکران چیزهای دیگر باشد که توسط زبان در محضر عالم گزارش میشود. وقتی میگوییم وطن ما ایران است یعنی طعم زبان و فرهنگ ایران؛ اگر این طعم زبانی و فرهنگی از دست برود بخشی از آن وطن جامع که وطن همه انسانهاست از دست میرود. بیتردید این سبب میشود که نسبت ما با هستی قطع شود. هستی که مادر ماست، در واقع هستی و منشأ آن امر مداوم و جاودانه است که اگر اتصال آن با جان ما قطع شود ما از وطن و زبان بیرون خواهیم ماند و بیوطن و بیزبان میشویم.
امروز این طعم فرهنگی وجود دارد؟
اردلان: خیر. درایران طعم فرهنگی و زبانی دچار معضل است. فرهنگ در این دوره تاریخی ما یک تعریف ندارد، سه تعریف پیدا کرده است؛ نخست تعریف نهاد سیاست که منظور سیاسی ازفرهنگ را دربرمیگیرد. فرهنگ دیگر در بین مدیران میانی است که آنها هم با مردم معاشرت میکنند وهم با نهادهای بالا دستی قدرت. اما تعریف سوم از فرهنگ که در جامعه ما تا حدی مظلوم است، تعریف شعرا و متفکرانی همچون حافظ و مولانا و روشنفکران قدیم و جدید است که حیات اجتماعی مردم آن را گواهی میکند.
فکوهی: این اتفاقات صرفاً به مسأله دوران انقلاب برنمیگردد بلکه درطول دهههای اخیر دانش بشری تحول بسیاری پیدا کرده است. بهطور ویژه درطول بیست سال گذشته دیدگاههای ما نسبت به فرهنگ تغییریافته است. انقلابهایی که با محوریت فناوری رخ دادهاند، امکاناتی را به ما دادهاند تا بتوانیم چیزهایی را بفهمیم که قبلاً درک نمیکردیم؛ بهعنوان مثال، موسیقی. در حال حاضر تقریباً جماعتی در دنیا نیست که مورد پژوهش قرار نگرفته و شناخته نشده باشد؛ جماعت کوچکترین جزایر اقیانوسیه مطالعه شدهاست و یکی از نتایج بهدست آمده بررسی در طول ۳۰-۲۰ هزار سال گذشته این است که هیچ جماعتی در دنیا وجود ندارد که موسیقی نداشته باشد. اصل موسیقی در پدیده حیات است.آنچه به آن ریتم وضرباهنگ گفته میشود سیستمهای مبادله حیاتی است که براساس ضرباهنگ انجام میگیرد. پدیده موسیقی دربطن حیات است و اگر ریتم که در موسیقی یکی از موضوعهای اصلی است، وجود نداشته باشد هیچ نوع مبادله حیاتی اتفاق نمیافتد. کسانی همچون فارابی و ابنسینا در مورد موسیقی کتاب مینوشتند، درحالی که از مقامات مذهبی بودند نه مطرب. اما امروز مناسبات را به حدی رساندهایم که باید با احتیاط در مورد موسیقی صحبت کنیم، در حالی که اصل موسیقی مقدس است. در جوامع متمدن موسیقی یک امر مقدس بود، اما در ایران به طورخاص سیستم کاستی وجود داشت.
سیستم کاستی در جوامع هندواروپایی هم طبقات را به سه بخش تقسیم میکرد؛ مثلاً کشاورزان، جنگجویان و شاهان، که در موسیقی کشاورزی یا روستایی ترانههای کشت و کار و برای جنگجویان موسیقی جنگاوری مانند موسیقی زورخانهای که متعلق به کاست جنگجویان و پادشاهان بود. بنابراین موسیقی به دلیل اینکه به صورت دیگری قابل اجرا نبود، نیاز به حمایت داشته است. به نظر میآید موسیقیهایی مانند مطربی شکل غالب نبوده و بیشتر درمیان کشاورزان و موسیقی مردمی بوده است. اما امروز اگر بخواهیم به جای رسمی برویم باید از آن استفاده کنیم. اینها سنتهای ما نیست و استعماری است.
اردلان: به ازای کتابهایی که فارابی، ابنسینا، ریاضیدانان، طبیبان و موسیقیدانان صاحب نام نوشتهاند، در دوران آنها موسیقی اجرا میشده و وجود داشته است؛ این موضوع نشان میدهد مطالعات و مکتوبات براساس امور انتزاعی نوشته نشدهاند.
فکوهی: بعد از قرن ۱۶ و ابنرشد، تخریب و تحجر جهان جنوب مدیترانه و بعد آن کل جهان اسلام را فرا میگیرد که باعث سقوط تمدن اسلامی میشود که معادل پایان امپراتوری دولت اسلامی بوده است ومتحجرین به سبب اینکه تز خودشان را به اثبات برسانند و بگویند موسیقی حرام است اسناد بسیاری را از بین بردند اما به نظر من این تز ذاتاً قابل درک نیست؛چراکه اگر موسیقی حرام است علمای اسلامی چگونه میتوانستند رساله موسیقایی داشته باشند! بهطورمثال کتاب فارابی به نوعی رساله موسیقایی است یا تا قرن ۱۵-۱۴ میلادی دانشمندانی چون ابن خلدون که پدر پیشین جامعهشناسی است و قاضیالقضات و دارای حکم شرعی بوده کتاب «تحلیل تاریخ موسیقی» را مینویسند. بنابراین بعد ازابنرشد آنچه تخریب میشود، رشد مرکانتیلیسم امپریالیستی است که دراروپا اتفاق میافتد سبب بیرون راندن اسلام و یهودیت از اروپا میشود و از آن زمان به بعد دوران رنسانس شکل میگیرد و بعدها هنرازطریق دربارهای اروپایی بازسازی میشود؛ اما تمدنی که دراینجا قربانی شد، اسلام است. اسلام تمدن رقیب مسیحیت و یک تمدن عظیم بوده است. در دارالاسلام که ازاسپانیا شروع میشد تا چین و حتی اروپای شرقی واندونزی را در برمی گیرد فرهنگ وموسیقیهای غنی و متنوعی وجود داشته که افراد بسیاری روی آن کارمیکردند. بعدها آن قشری که از راه میرسد و حاکم میشود همه اینها را از بین میبرند و این تز را دنبال کردند که موسیقی امری حرام است.
اردلان: علت حرام اعلام کردن موسیقی فرهنگی و صاحب دستگاه و گذشته مشی سیاسی است تا موسیقی نقش نافذ خود را دیگرنتواند ایفا کند و به حاشیه برود. موسیقی تجریدیترین هنر و معرفت شنیداری است. در آن دوره وقتی عقل دراجزا وارد و غالب میشود و جهان اسلام در یک تنگنای تاریخی قرار میگیرد تمام آن موضوعاتی که میتواند بیواسطه و بدون سلطه حضور داشته باشد منزوی میشود. تنها جایی که کمی مصون باقی ماند شاید معماری باشد؛ و همین معماری شوق ماندن در انزوای موسیقی و دیگر هنرها را ایجاد میکند.
اصلانی: در خصوص ضرورت و احیای موسیقی نواحی به دو مسأله باید توجه داشت.نخست نوازندگان موسیقی مقامی یا قومی که به نظر من آنها تنها نوازنده نیستند بلکه حاملان یک فرهنگ علمی هستند نه یک فرهنگ بازمانده ازدوران فرهنگی؛به همین جهت به آنها نمیتوانیم بگوییم تنها نوازنده یا موزیسین آنها حاملان یک تفکر بنیادی حتی از دوران قبل هستند. منتها چون هیچگاه قدرتهای مسلط پشتیبان آنها نبودند، بتدریج نتوانستند این علم را گسترش دهند و به زحمت نگاه داشتند. آنها در واقع اصیلترین و حتی معصومترین بخش نگاهدارندگان فرهنگ ما هستند. موسیقی یک تفکر است؛ بتهوون، باخ، عبدالقادر مراغهای، حاج قربان سلیمانی، حاج نورمحمد دُرپور و… هر کدام یک متفکر و حاصل یک تفکرعلمی هستند. اما مسأله تنها حفظ کردن نیست چون حفظ کردن میتواند بعد از مدتی از بین برود و ضرورتش را از دست بدهد بلکه باید متحول شوند، کاربرد پیدا کنند و گسترش یابند و قطعاً هیچ چیز بدون گسترش پایدار نخواهد بود.
مهمترین مسأله برای حفظ و گسترش آن در درجه نخست پشتیبانی و حمایت از سوی یک قدرت و فراهم شدن ایجاد یک امکان است. به طور مثال وقتی گروه موسیقی محلی بجنورد و تربت جام در جشنواره موسیقایی فولک جهان که دریونان برگزار میشد، (درسالهای نزدیک به ۷۰) مقام اول را کسب کردند. پیش از بازگشت، از سوی برخی جریان های سختگیر تهدید شدند آنها از ترس جان مدت ۶ ماه در روستاهای اطراف شهر خود پنهان میشوند. بدیهی است که این افراد دیگر قدرت گسترش موسیقی خودشان و کشف خرد علمی آن را نخواهند داشت. دیگر چارهای جز ترک موسیقی یامطرب شدن نخواهند داشت.
اردلان: آقای محمدرضا درویشی طرحی داشت بهعنوان مکتب خانههای موسیقی ایران که قرار بود در جوار فرهنگ و شهرها یا روستاهای اقوام ایرانی راهاندازی شود. این مکتبخانهها یک ساختمان ۱۰۰-۹۰ متری میتوانست با حضور استادان برجسته و مکتبی باشد برای جوانهای علاقهمند به موسیقی نواحی و مقامی.
این امر هم جنبه فرهنگی داشت و هم سرپناهی برای موسیقیدانان بود. بنده و آقای درویشی حدود ۲۰ سال بهدنبال این مسأله بودیم اما این مکتب خانهها راهاندازی نشدند! هیچ مسئولی ضرورت و تأثیر فرهنگی آن را انکار نمیکرد، آنها تا حدودی به این باور رسیده بودند که مکتب خانهها قرار است چیزی فراتر از یک موزه باشند. منظورم از مسئولان، قشر میانی مسئولان، معاونان وزیر و مدیر کلهای موسیقی است.
ایشان در گفتوگو با ما متقاعد میشدند و قول میدادند و قرار میگذاشتند و دوست داشتند کمک کنند، اما هرگز مسئولان بالا دست را نتوانستند قانع کنند. به جای مکتب خانهها، محفلهای موسیقی زیرزمینی بشدت در ایران شکل و رونق گرفت. دهها و صدها باند موسیقی زیرزمینی به وجود آمد. در این فاصله اغلب بزرگان موسیقی مقامی و نواحی مظلومانه در فقر و تنگدستی از دنیا رفتند و استادان موسیقی ردیف دستگاهی برای ادامه حیات هنر خود به شبکههای فارسی زبان خارجی پناه بردند.هزینه این مکتب خانهها بسیار ناچیز بود، چون ماهیت این موسیقی هیچ گاه بهدنبال کسب سرمایه و قدرت نبوده است. گاه و همین اخیراً شنیده میشود برخی مدیران به فکر دنبال کردن مکتب خانههای موسیقی نواحی اند، هنوز طرح این مکتب خانهها قابل انجام و اجرا است.
حدود ۴۰ سال است که رسانه ملی یک ساعت موسیقی کردی یا عاشیقی یا بلوچی و دیگر زبانها و اقوام اصیل ایرانی را در جایگاه وشأن مناسب که بوی فرهنگی و احترام به این میراث سترگ را بدهد، پخش نکرده است؛ تنها دربرنامههایی چون هفته وحدت که امر سیاسی است، از هنرمندان آن هم اغلب نه از استادان و صاحبان لحن و مقام، بلکه از افراد متفرق از سنتهای شناخته شده استفاده میشود. اگر یک تحقیق علمی در شبکههای تلویزیونی ایران انجام گیرد خواهید دید که از بدو انقلاب تا به امروز در حفظ و اشاعه معرفت شنیداری اقوام ایرانی و موسیقی ایرانی آمار خوبی نداشته است. معنی این گفته این است: زبان معاصر موسیقی ایران که متصل به هویت و ماهیت شنیداری میراث غنی گذشته باشد در خطر است و صدا و سیما یکی از مهمترین مسببان این فقدان فرهنگی است.
فکوهی: احیـــای موفقیـتآمیــز فرهنگی که درایران شکل گرفت در سالهای دهه ۴۰ و حتی بعد انقلاب بوده که آن دوران گروهی از نویسندگان ایرانی که مهمترین آنها آقای داریوش آشوری است حرکت بسیار خوبی در زمینه فرهنگ ایجاد کردند. آنها گفتند زبانی که ما ازآن استفاده میکنیم چیزی نیست که امروز بتوانیم با آن جملهای بنویسیم، ترجمه کنیم یا وارد بحثهای علمی شویم؛ نثر ما به هزارسال قبل برمیگردد و به هزاران هزار واژه میرسیم بنابراین آنها توانستند از شاهنامه، خیام، حافظ، مولوی و بیهقی بهره ببرند و باز زبان جدید فارسی را خلق کردند وآن زبانی است که ما امروز در ترجمه و نوشتن و در دانشگاه با آن تدریس میکنیم وبهره میبریم.اگر امروز این زبان نبود من بهعنوان یک جامعهشناس نمیتوانستم آثار نظریهپردازان مدرن امروز جهان را ترجمه و تدریس کنم.
با این تفاسیراحیا اگر به معنای موزهای ونمایشی کردن باشد بهتراست نباشد. البته این تنها در مورد موسیقی نیست بلکه احیا در جهت ضدیت با استعماراست؛ تمام کسانی که از تزهای مخالف من دفاع میکنند در واقع از تزهای استعماری پیروی میکنند. آنچه که امروز در ایران بهعنوان تزهای ایرانشناسی مطرح میشود تزهای استعماری است.به طورمثال لباسهای محلی. متأسفانه ما با روشهای خیلی ظریف به مردم اجازه نمیدهیم از لباسهای هزاران سال خود استفاده کنند. دولت باید در زمینه تولید تجاری وپوشش لباسهای محلی تشویق و سرمایهگذاری کند! چرا در دانشگاههای ما با لباس کردی تدریس نمیشود؟ کت و شلوار لباس اروپایی و ادامه استعماربوده است. کت و شلوار را رضاشاه وارد ایران کرد و قبل آن وجود نداشت اما امروز اگر بخواهیم به یک جای رسمی برویم باید از آن استفاده کنیم. اینها سنتهای ما نیست و استعماری است.
اردلان: موسیقی ای که درحال حاضر به شکل رسمی مورد پذیرش است باید هویت کردی، یا لری و دیگر اقوام را نداشته باشد. در اوایل انقلاب که موسیقی از وضعیت خوبی برخوردار نبود ازسازهای الکترونیک بیریشه مانند سینتی سایز، برای تولید حجم عظیمی موسیقی بویژه آنونسها استفاده میکردند.
اردلان: تلویزیون یک دوره ۱۵ ساله دارد که درآن دوره به دلیل نگاه سیاسی تلویزیون، موسیقیدانان برجسته یا تلویزیون را ترک میکنند و به جاهای دیگر میروند یا با موسیقی و مخاطبان به ناچار قهر میکنند. اغلب آنان تنها، افسرده و غمگین به زندگی ادامه دادند و فوت شدند و بعد از آن تلویزیون به دست افرادی میافتد که تخصص قابل قبولی که بشود گوش مردم ایران را به آنها سپرد نداشتند. کافی بود آنها سیاستها را رعایت کنند خوب اینها آرمان و گرایش علمی و فرهنگی حقیقی نداشتند. در این دوره گرایش گوش مردم از موسیقی با ریشه ایرانی به سمت جنسی از موسیقی سطحی و بیبنیاد تغییر کرد.
اصلانی: این ۱۵ سال دوره فرهنگی ایران بود که نابود شد.
اردلان: آن دوره مصادف با ظهور یک واژه بسیار جعلی به نام سرود بود. سرود و سروده واژه پر معنی پارسی است اما منظور آنها یک پرده پوشی بود تا واژه موسیقی به زبان نیاید. اگرچه در دورههای بسیار محدود برنامههای قابل دفاع تولید و پخش شد اما به محض ایجاد تأثیر و وجد میان مردم بلافاصله این برنامهها تعطیل شد. آن دوره محمد رضا درویشی چند جشنواره بسیار تأثیرگذار موسیقی برگزار کرد. یکی از علل ادامه حیات نسبی موسیقی مقامی و نواحی در همین دوره و پیش از آن تعالیم و حضور فوزیه مجد، محمد تقی مسعودیه و تعدادی اتنوموزیکولوگ جوان که تحصیلات قابل قبولی داشتند، بود.بی شک محمد رضا درویشی درخشانترین چهره نجات بخش موسیقی نواحی ایران پس از انقلاب است. او از یک سو به کار علمی و عملی پرداخت و از سوی دیگر به فریاد حق طلبانه موسیقی نواحی ایران تبدیل شد.به همین دلیل از آن زمان تاکنون با مشکلات عدیده ای در عرصه پژوهش موسیقی نواحی مواجه است. یادم میآید محمد رضا درویشی در فرودگاه مهرآباد هنگام رفتن به جشنواره موسیقی نواحی به خاطر احترام به چند موسیقیدان که برایشان بلیت تهیه نشده بود حاضر نشد با گروه دیگر موسیقیدانان سوار هواپیما شود. در طول جشنواره درکرمان اغلب موسیقیدانان به این موضوع اشاره میکردند و احساس غرور داشتند. جشنواره کرمان بعداً که آقای درویشی را کنار زدند به مشکل خورد و پیکره سستی از آن باقی ماند. در آخرین دوره جشنواره موسیقی نواحی کرمان بخش اندیشه و تحقیق با حضور دانشمند پر سابقه و در عین حال جوان موسیقی ایران و جهان چون «استفان بلام» از امریکا، ژان دورینگ از فرانسه، ورونیکا دبل دی از انگلستان، نیلوفر مینا از امریکا، ساسان فاطمی، هومان اسعدی و… تشکیل شده بود. این جشنواره دارای یک اتاق فکروهمایش تخصصی بود که چاره کار را در تأسیس مکتب خانه و دبیرخانه دائمی دانسته و بر آن اصرار میکرد. حضور دانشجویان موسیقی سراسر کشور برای هم نفسی با استادان بزرگ و کسب دانش ممکن شده بود. جشنواره موضوع داشت و مهمتر از همه اینها، به مقام و عظمت استادان و صاحبان الحان باور داشت و اما این روال را بر نتابیدند و پس از رفتن آقای درویشی دوره بعد افول کرد. جشنوارهای که نتیجه چند دهه زحمت استادانی چون خانم فوزیه مجد، آقایان برکشلی، مسعودیه، درویشی و… بود بهخاطر دیدگاههای سیاسی از میان رفت. امروز چیزی که تحت عنوان جشنواره موسیقی نواحی معرفی میشود یک مدل آشفته است، اگرچه نباید به زحمت کسانی که همین حد را نیز نگاه داشتهاند بیتوجه بود. در این دوره که آخرین سال بود حدود هفتاد دانشجو از رشتههای موسیقی سنتی و اتنوموزیکولوژی در جشنواره حضور داشتند و از مباحث نظری متخصصان استفاده میکردند. در آن دوره بیش از دهها پایاننامه تخصصی با گرایش اتنوموزیکولوژی توسط همین دانشجویان نگارش شد، که اکنون هم قابل استفاده اند. قرار بود هر سال دو مکتب خانه موسیقی نواحی تأسیس شود که اگر این کار صورت پذیرفته بود کشور صاحب تعداد قابل توجهی پایگاه دائمی برای تعلیم، تربیت و حفظ و اشاعه موسیقی مقامی شده بود و میان داراییهای گذشته، حال و آینده نسبت ایجاد میشد. این مکتب خانهها بسرعت خودگردان میشدند و به اقتصاد و درآمد اهالی موسیقی کمک شایان توجهی میکرد، آقای درویشی به خاطراین موضوعات و موضوعات مشابه افسرده شد و…
فکوهی: هرچه در گذشته بوده گذشته است و باید درس عبرت امروز ما باشد. ما امروز این صحبتها را انجام میدهیم که نتیجه مثبتی از آن شاهد باشیم. به نظر من کسانی که از سنت دفاع میکنند و کسانی که ادعای دفاع از سنت، هویت بومی و ملی را دارند اکثریت آنها یا واقعاً این هویت ملی را نمیشناسند یا تعمدی برای تخریب آن دارند. من مخالفتی با موسیقی پاپ ندارم اما درکشوری که پایتخت آن دائم کنسرتهای پاپ برگزار و پشتیبانی میشود و سالن به آن اختصاص میدهند چرا همین امکانات را برای موسیقی کردی، خراسانی، لری و… داده نمیشود! همانطورکه اشاره شد گوش و چشم مردمان را به یک سری چیزهایی عادت دادهایم که درموسیقیهای امروزی شنیده میشود؛ موسیقیهایی که همان ورژن ایرانی موسیقیهای لسآنجلس است. البته سینمای امروز ما هم شرایط خوبی ندارد و به وضعیتی رسیده وهمان فیلمفارسی است با یکسری اِلمانهای دیگر دارد و نتیجه آن میشود که امروز نه سینمایی داریم که به آن افتخار کنیم و نه موسیقی. سینماگر ما یا ناچار میشود مانند زنده یاد عباس کیارستمی برای دیگران در خارج از ایران فیلم بسازد یا مانند آقای اصلانی باهزاران زحمت طی ۳۰ سال ۱۰ فیلم بسازد که همان تعداد فیلم هم به اندازه ۱۰۰ فیلم دائمی در حال پخش و بسط داده شدن است. این نشان میدهد که ظرفیت در کشور ما وجود دارد اما همه آقای اصلانی نمیشوند. ممکن است خیلیها که دانش ساخت اینگونه فیلمها را دارند شاید نتوانند مانند آقای اصلانی تحمل فشارهای مالی، اداری و حسادت افراد را داشته باشند و با خون و دل فیلم بسازند و در آخر مبلغ ناچیزی دریافت کنند. اینها سبب میشود، سلیقه سیستم اجتماعی هم نزول پیدا کند و نه تنها به فیلمهای آقای اصلانی توجه ندارد و این فیلم نمیتواند گیشه داشته باشد بلکه اصلاً حتی حاضر نباشد این فیلم ساخته شود و یک نفر هم پیدا نشود که اینگونه فیلمها را ببیند. با اطمینان میگویم اگر امروز موسیقی اقوام نمایش داده شود نمیتواند سالنهای کنسرت را پر کند چون گوش مردم دیگر این موسیقی را از یاد برده است.
بازهم به سؤال قبل برمیگردیم اگر گوش مردم قبول ندارد چه اصراری به ساخت و احیای این نوع موسیقی است؟
فکوهی: موسیقی نواحی میراث فرهنگی ما است ومیراث فرهنگی به مانند آن چیزی است که پدر، مادر و نیاکان برای ما به یادگار گذاشتهاند و تمام دنیا بهدنبال میراث هستند. ما درادبیات، شعر، لباس، غذا، موسیقی و معماری یک میراث چند هزارساله داریم که تمام دنیا بهدنبال آن هستند به این سبب که براساس میراث فرهنگی میتوانیم تمدن مدرن بسازیم اما تنها به مفاهیم استعماری چسبیدهایم؛ پیشینه تمدنی به ما امید میدهد اما آن را کنار گذاشتهایم. تا نتوانیم به عمق نقد برویم و جسارت آن را داشته باشیم نمیتوانیم چیزی را تغییر بدهیم. مدرنیته یعنی جسارت نقد داشتن. به طور مثال قرار است در شهر رم و لندن فیلمهای آقای اصغرفرهادی را به نمایش درآورند و این را بهعنوان افتخار میدانیم این درحالی است که در مملکتی هستیم که کل سالنهای سینمای آن شاید ۲۰۰ تا نباشد و درخود شهر تهران اکران خیابانی وجود ندارد آن وقت افتخارما این است که فیلم آقای فرهادی در خارج از ایران اکران عمومی میشود.
سینمای آقای فرهادی همانطور که خود ایشان هم گفتهاند سینمای گیشه است. من نظرم این است که وقتی هنرمند نظرش پول باشد هنری وجود ندارد و هنرمندی نیست.
اردلان: به نظر میآید درایران اسطورهای به نام بلع وجود دارد که در زمان تمدنهای یونانی و روم، ایرانیان آن را کشف یا ساختهاند. اسطوره بلع در برخی دورههای تاریخی به جای برخورد قهر آمیز، اجازه میدهد فرهنگ بیگانه وارد کشور شود و در هاضمه خود آنها را میبلعد. به مرور زمان در صورتهای فرهنگی متفاوت اما با بنیان هویتی ایرانی، آنها را هضم میکند، اما مواد و اجزای مزاحم را دفع میکند. مغولها، عربها و…آمدند و وارد ایران شده به قصد سلطه و کسب قدرت و ثروت و تحمیل فرهنگ خود، هاضمه فرهنگی تمدنهای ایران توانست اینها را ببلعد و گاه تا حد و مرز مسمومیت و اضمحلال پیش رفت اما توانست به مرور زمان هر چیز را که درآنها ایجابی بود، جزو بدنه و ساختار فرهنگی خود سازد و زوائد را دفع کند.
پیشبینی شما برای موسیقی و فرهنگ ایران چیست؟
فکوهی: سیاست فرهنگی ایران باید به سمت گشایش و کنار گذاشتن مطلق ممنوعیت برود. بحث من اصلاً مسأله یک کار رادیکال غیر محتاطانه نیست، برداشتن مطلق ممنوعیت مشخص است و باید در چارچوب ظرفیتهای جامعه انجام گیرد. باید ذهنیتهای ممنوعیت از بین برود. درمحیطهای گلخانهای فرهنگ بهوجود نمیآید. برای رشد فرهنگ باید آن را گسترش بدهیم و چاره این کار از نگاه من از بین بردن ممنوعیتها و انحصاراست. اگر بخواهد دولت مدرن و توسعه یافته باشد نباید تصدی فرهنگ را در دست داشته باشد. دولت تنها وظیفه سازماندهی را در خدمت مردم دارد. ببینید در ایران چه کسانی را بهعنوان سینماگر قبول دارند و چه کسانی را موسیقیدان!
درهر حوزه گفته میشود رقابت زیاد است اما من به شما قول میدهم اگر این امکان و آزادی وجود داشته باشد ومردم بتوانند آدمهای صالح را انتخاب کنند در هر گروهی به آدمهایی میرسیم که از طریق زندگیشان صلاحیت خودشان را نشان دادهاند. به اعتقاد من ایران برای ۳۰-۲۰ سال آینده خودش نیاز به یک سیاستگذاری کلان فرهنگی مبتنی بر هویت ملی واقعی دارد نه آنچه که امروز بهعنوانهویت ملی بیان میشود و یک هویت استعماری است.
اصلانی: موسیقی نواحی ایران برخلاف موسیقی دستگاهی که موسیقی مونوفونیک است سونوریته و مفاهیم موسیقی پلی فونیک را در خود دارد. ملتی که به مونوفونیک و تک صدایی عادت کرده اگر بخواهد پیش برود به یک فاجعه عمومی میرسد و از ملت بودن خارج شده و تبدیل به عوام بودگی و بومی گری به مفهوم خروج از جریان پویای تمدنی میشود و دیگر ملت نیست. موسیقی شاخصه یک ملت است اما ما امروز آن را تبدیل کردیم به تفریحات سالم و این جایگاه خودش را از دست خواهد داد و درموسیقی روزمره جهان حذف خواهیم شد. بنابراین برای جلوگیری از این اتفاقات به یک مدیریت فرهنگی نیاز است. در طول تاریخ ما هر گاه مدیریت فرهنگی نقاد و خردمند وجود داشته، شکوفایی به دنبال داشته است. ببینید از خواجه نصیر گرفته که فرهنگ ما را متعالی کرد تا محمدعلی فروغی یک دوره شکوفایی به چشم میخورد اما اکنون در موسیقی ما مدیریت فرهنگی وجود ندارد و تنها مدیریت اداری و نظارتی است و نظارت کاری را انجام نمیدهد، بلکه همواره جلوی کار را میگیرد.
از سالخوز ایجاد کردن نتیجهای بهدست نخواهد آورد واگر خوب بود کوروش بهتر از ما میتوانست این کار را انجام بدهد. اما اینکار را انجام نداد و ملتش را مشترک کرد. ملتی که موسیقیاش را از دست بدهد تفکر خود را از دست داده است.
اردلان: بخشی از موضوع موسیقی درایران مربوط به خود مردم ایران است و آنها میدانند و آگاه هستند که چگونه آن را حفظ کنند و پیش ببرند همان کاری که در طول تاریخ انجام دادهاند ودراین بخشی که وظیفه مردم است و در متون فرهنگی مردم جاری است نگرانی نیست. بلکه باید از سیاستهای مدیریتی کشور در زمینه موسیقی نگران باشیم. البته درمدیریت میانی موسیقی کشور امکان مدیریت آزاد، فارغ از دستورهای سیاسی به وجود نیامده است. مدیران میانی ما در حال حاضر یا با مشقت کاری را پیش میبرند یا پس از مدتی انفعال پیشه و سوداگری میکنند. مدیریت موسیقی کشور با ترم واژگانی خود ساخته مجبور است با زبانی که مفاهیم آن همواره ایجاد حاشیه میکند با جامعه موسیقی گفتوگویی نا مفهوم را بسازد. در این ترم، واژگانی همچون: مجوز، نظارت، موسیقی فاخر، سرود، حرکات موزون و… که برابر نهاد واژگان اصلیاند آنها در واقع دکمهای ساختهاند که میخواهند ردای تاریخی موسیقی ایران را به آن بدوزند و این نمیشود و نخواهد شد.
بنابراین نیاز است مدیریت موسیقی کشور با زبان موسیقی سخن بگوید و از جعل مفاهیم و واژگان دست بردارد و نیاز است ترم واژگانی مدیریت موسیقی ایران تغییر کند این تغییر میتواند نشان بدهد که جهت مدیریتی موسیقی کشور درحال بازیابی و هم سخنی با جریان اصلی موسیقی
کشور است.
اصلانی: جهان بهسرعت نور در حال حرکت است و ما ساکن هستیم یعنی درحال تخریب هستیم.
فکوهی: جهان مسائل فوقالعاده پیچیدهای پیدا کرده است که اگر آن را بد تعبیر کنیم به ما ضربه خواهد زد. مثل اینکه کسی چیزی میخورد، چون محتوا و مکانیزم آن را نمیفهمیم از آن تعبیری اشتباه میکنیم که در واقع تخریب
خواهد بود.
برچسب ها :موسیقی،موسیقی نواحی،ججین
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰