مفهوم و جایگاه نمادهای فولکلور در آذربایجان
اگرچه بهدرستی نمیتوان تاریخ دقیقی برای پیدایش فرهنگ عامیانه و آداب و رسوم، آیینها و مراسم ملّی، مذهبی و اجتماعی در نظر گرفت اما میتوان ادوار تغییر و تحوّل آن را طبقهبندی و زمانبندی کرد. به طور صریح میتوان ابراز کرد که فرهنگ عامّه اول بار در بین کدام قوم به بار نشسته و هستههای اولیّه فرهنگ مردمی و بهاصطلاح علمیتر و جامعتر فولکلور به چه زبانی شکل گرفته است.
به گزارش پایگاه خبری “ججین” به نقل از ایسنا، پیدایش فرهنگ عامه و آداب و رسوم، مراسم ملی، مذهبی و اجتماعی شاید قدمتی به تاریخ اجتماعی بشر دارد چرا که انسان از آغاز حیات تاریخی خود، اسیر غمها، شادیها، خوشیها، ناملایمات و فرازونشیبهای مختلف زندگی بوده است .
نبودِ کتاب و آثار مکتوب در گذشتههای دور، نمیتواند دلیلی باشد که ادبیات شفاهی دیرینه تاریخ نباشد و ما امروزه حال و هوای دوران پیشین را پیشرو نداشته باشیم.
با مشاهده این باورداشتها و آیینها که سینهبهسینه و از نسلی به نسلی یا از مکانی به مکان دیگر انتقال یافته است، به این نتیجه میرسیم که ریشه و هویت تاریخی و اصالت ما در گروِ شناخت هرچه بیشتر فولکولرها و باورداشتها است.
باید گفت که این ناغیل ها (قصّهها)، حکایه، مثلها، تاپماجاها و … از بهترین منابع شناخت جوامع انسانی و مهمترین وسیله برای پیبردن به روحیه ملّتهای گذشته بوده است.
فولکلور واژه انگلیسی بوده و از دو کلمه لاتینی «فولک (Folk) » به معنای «توده مردم و عامه» و «لور» یعنی چیزهایی که به مردم تعلق دارد ولی تعریف آن به ادبیات شفاهی مردم می باشد.
دلایل ماندگاری فولکلور آذربایجان
هر چند فولکولور در همه فرهنگ ها قوی و جان دار است. ولی در زبان فارسی به مراتب زودتر از فرهنگ های دیگ از فولکلور عبور کرده و به ادبیات حرفه ای قدم گذاشته اند و فولکلور آنها به فراموشی سپرده شده است. به همین دلیل ضعیف تر به نظر می رسد.
این در حالی است که در منطقه آذربایجان شرایط اجتماعی و سیاسی به اجبار یکی از دلایل صیانت و نگهداری از فولکلور بوده است.
یک فولکلور شناس در گفت وگو با ایسنا در خصوص صیانت از آثار فولکولور از گذشته تا کنون بیان می کند، تلاش یا صیانت ما از فولکلور دلیل تفاوت ما با فولکلور های دیگر را نشان نمی دهد به طور مثال در آذربایجان شاعری پیدا نمی کنید که به زبان فارسی اثر نداشته باشد ولی در زبان فارسی چنین چیزی وجود ندارد.
ممی زاده ادامه می دهد: در دنیای اسلام زبان عربی به عنوان اولین زبان بین المللی نقش بازی می کند و بعد از آن زبان فارسی در نتیجه شعرا و نویسندگان ما برای اینکه آثارشان به درک عمومی برسد، آن را به زبان فارسی یا عربی نیز نوشته اند.
مثلا نظامی گنجوی همه آثارش به فارسی نوشته شده است ولی در مقدمه اثر لیلی و مجنون چنین نوشته است که یک روز نشسته بودم حالم خوب بود، قاصد شاه(شیروان شاه) آمد با دستخط خود نامه ای آورد که شاه در آن نوشته بود که به اسم من منظومه لیلی مجنون بنویس. به زبان فارسی یا عربی باشد چرا که ترکی زیبنده ما شاهان نیست.
نظامی میگوید بهم ریختم، نمی دانستم چه کاری انجام بدهم ، با فرزندم مشورت کردم، گفت پدر جان کاری نمی شود کرد همان بهتر که به زبان فارسی بنویسید.
چون لیلی و مجنون یک اثر فولکلور بوده است، نظامی برای همین در نظر داشت آن را برای مردم آن منطقه و به زبان ترکی بنویسد، به دلایل سیاسی نتوانست موفق به نوشتن آن به زبانی ترکی شود.
به اذعان این نویسنده کسانی که در ادبیات حرفه ای رشد پیدا کرده اند قبل از ما انگلیسی ها بودند، آنها تمامی فولکولرهای خود را جمع، انتشار داده و تک تک آنها را بررسی و تحلیل نمونده اند و بعد وارد ادبیات حرفه ای شده اند.
وجود نقاط مشترک فولکولور در بین تمام ملل
وی به مشابهات های فولکولور در بین ملل مختلف اشاره می کند و می گوید: با وجود اینکه همسایگی با کشور انگلیس نداریم ولی در اغلب ناغیل لار( قصه ها) با آنها مشابهاتی در آثار مان وجود دارد. زمانی که به مطالعه آنها می پرداختم در این اندیشه بودم که آیا آنها از ناغیل های( قصه های) ما کپی کرده اند یا ما از آنها!
ممی زاده یادآور می شود: در پیداش فولکولر تمام ملل نقاط مشترکی وجود دارد که در زمان بررسی و مطالعه می توان به این مشابهات ها دست یافت و تمامی مراحل بصورت جالب تکرار می شود به طوری که ما هرقدر در ادبیات بدیعی جستجو کنیم، نمی توانیم به موضوعی برسیم که رد فولکلور در آن وجود نداشته باشد.
به طور مثال در پیدایش شعر، اول فولکلور بوجود آمده، بعد به ادبیات حرفه ای رسیدیم، رمان، حکایه نیز همچنین از قبل در فولکولور بوده و بعد به ادبیات حرفه ای این مضامین دست یافته ایم.
به عبارتی میتوان گفت تمام ملت ها ازین مرحله عبور کرده اند، یعنی به هرکجای دنیا بروی در پیداش فولکلور این مرحله ها وجود دارد و ما هرقدر در ادبیات بدیعی جستجو کنیم. نمی توانیم به موضوعی برسیم که فولکلور نداشته باشد.
به طور مثال در پیداش شعر، اول فولکلور بوجود آمده بعد به ادبیات حرفه ای رسیدایم، رمان، حکایه در فولکلور بوده و از آن مرحله به ادبیات حرفه ای راه پیدا کرده است.
ممی زاده ادبیات را به دو دسته ادبیات علمی و ادبیات بدیعی تقسیم می کند و میگوید: اگر از ادبیات فیزیک، یا زیست شناسی سخن می گویم به کتاب هایی می رسیم که در آن حوزه ها نوشته شده است ولی وقتی می گوییم ادبیات بدیعی کتابهایی است که در زمینه هنری مانند حکایه، رمان، ناغیلار، شعر نوشته شده است به این نوع نوشته ها ادبیات بدیعی گفته میشود.
به گفته این پژوهشگر وقتی بحث از فولکولر به میان می آید، یعنی از ادبیات بدیعی سخن می گویم در آذربایجان فولکولرهایی وجود دارد که مسائل علمی، احساسی نشانه هایش در آن دیده میشود. به طور مثال ناغیلی( قصه ای) هست، به نام «بیدلی بیدان» اگر این ناغیل( قصه) را گوش کنید به مانند این است وارد عرصه زیست شناسی شده اید و میتوانید ارتباط تمام موجودات زنده را در آن لمس کنید.
در این ناغیل آمده است بیدی بیدان زمین می خورد و چانه اش زخمی میشود، میگوید بوز قارداش سن نه گوژدیسن( ای یخ تو چقدر قدرتمندی)، بوز(یخ) میگوید گوژدی اولسیایدم گون منی اریتمزدی( اگر قدرتمند بودم خورشید مرا آب نمی کرد) ، دئییر گوون منن گوژددی(میگوید خورشید از من قدرتمند تر است) ، اینها طبیعت بی جان هستند که در این قصه از آن صحبت به میان می آید.
گوون دئییر گوژدی اولسایدم بولوت منی باسمازدی( خورشید میگوید اگر قدرتمند بودم زیر ابرها نمی ماندم)، دئییر بولوت قارداش سن نه گوژدیسن( میگوید ای ابر توچقدر قدرتمند هستی)، دئییر گوژدی اولسایدم یاغیش منن یاغمازدی( ابر میگوید اگر قدرتمند بودم باران از من نمی بارید)، دئییری یاغیش قارداش سن گوژلیسن( میگوید ای باران توچقدر قدرتمندی)، دئییر گوژلی اولسایدم اوت منن بیتمزدی( باران میگوید اگر من قدرتمند بودم علف از من نمی رویید)، از موجودات بی جان در ادامه داستان به جاندار یعنی گیاهان می رسد ادامه قصه می آید گووی اوت سن نه گوژلیسن( ای علف سبز توچقدر قدرتمندی) ، دئییر گوژلی اولسایدم قارا قویون منیم باشمی یئمزدی( علف میگوید اگر من قدرتمند بودم گوسفند مرا نمیخورد)، از گیاهان به حیوانات می رسد. قارا قویون سن نه گوژدیمشسن( ای گوسفند سیاه تو چقدر قدرتمند هستی) ، گوژدی اولسایدم جنهوار منیم قویروغومی آپارمازدی( گوسفند میگوید اگر قدرتمند بودم گرگ دم من را نمی برد)، جنهوار سن نه گوژدیسن( ای گرگ تو چقدر قدرتمندی)، گوژدی اولسایدم خانیمین ایتلری منیم آمانیمی قیرمازدی( گرگ میگوید اگر من قدرتمند بودم سگ های خانم امان مرا نمی بریدند)، ایت سن نه گوژدیسن( ای سگ تو چقدر قدرتمندی) ، گوژدی اولسایدم خانیم اوتدی کؤسویی بورنوما باسمازدی( اگر قدرتمند بودم خانم سیخ داغ را روی بینی من نمی کشید)، به انسان می رسد، خانیم سن نه گوژدیسن( ای خانم تو چقدر قدرتمندی)، گوژدی اولسایدم سیچان سفره تاپاغیمی آپارمازدی( خانم میگوید اگر قدرتمند بودم موش سفره و طبق مرا نمی برد)، سیچان سن نه گوژدیسن( ای موش تو چقدر قدرتمندی)، گوژدی اولسایدم پیشیک منی توتوب یئمزدی( موش میگوید اگر قدرتمند بودم گربه مرا نمی خورد)، گوشتخوار هایی مانند شیر و گربه آخرین رده هست و کسی وجود ندارد که آنها را بخورد.
می گوید پیشک سن نه گوژلیسن( میگوید ای گربه تو چقدر قدرتمندی)، میگه گوژلیم آی گوژلیم دمیر داراق دیشلیم، یوک اوستی یایلاغیمدی کورسی آلتی قیشلاغیمدی خانیمین بیر بارداق یاغی وار اودا منیم بوغ یاغمدی
می بنید این نوع ناغیل( قصه) نوعی آموزش در زمان خودش بوده در مقطعی که نه مدرسه و نه مکتب وجود داشت و چنین قصه هایی با فلسفه آموزش در آن عصر خلق شده است.
پیدایش شعر در فولکولور
وی ادامه داد: در بحث فولکلور به اشعار مختلفی می رسیم به اعتقاد برخی از مردم کسانی که شعر می نویسند وقتی از خواب بیدارمی شوند شروع به نوشتن می کنند ولی این تفکر درستی نیست. هر شعر سروده شده مبنا و گذشته ای دارد.
شعر اول حرف پدران و گذشتگان و ضرب المثل ها بوده است برای این اینکه این ضرب المثلها در ذهن بماند در اندازه های معین وزن وقافیه قرار گرفته است.
مثلا” یوز اؤلچ بیر بیچ”
هر مصراع آن دو هجا است. اما چون شعر با موسیقی ارتباط دارد هر قدر حرفهای پدران یا ضرب المثل ها به هفت هجایی نرسیده نمی توانیم به آن شعر بگوییم. به طوری که نیاز است این متن هم به دوبیت برسد.
بررسی ها نشان می دهد که ضرب المثل ها یا همان ” آتالار سؤزی “از دو هجا شروع و به ده هجا و بالاتر نیز می رسد مثلا ” قیزیوکی، دوز یوکی” سه هجایی است، یا ” دوولتده دوه، اؤولاددا نوه” میگویند تا به ۷ هجایی می رسد. در این مرحله به همراهی و هم ردیفی موسیقی و متن می رسیم . زمانی که دو مصرع دیگر نیز به آن اضافه شود در صورت مرتبط نبودن نیز به آن شعر می گوییم.
این موضوع را در آذربایجان طایفه ” بایات” انجام داده است برای همین است که به اشعار این شکلی بایاتی میگویند. بایاتی از طایفه بایات است. این طایفه یکی از طایفه های بزرگ آذربایجان بوده است. دده قورقود، محمد فضولی از شاعران ونویسندگان بزرگ این طایفه به شمار می رود.
ممی زاده یادآور شد: در اغلب این بایاتی ها اولین دو مصراع هیچ ربطی به موضوع ندارد. بایاتی مضمونی غم انگیز بوده و بیشتر با مرثیه همراه است.
مثلا ” قیزیل گول هاچا بتدی، سانا گؤر نئچه بتدی،
دوشیدون من دوشن درده، گؤریدون نئجه درددی.
یعنی حرف دردومصراع آخر است دو مصراع اول زیبایی دومصراع آخر را نشان می دهد.
مثلا من عزیزونم باد آپاردی، باد اسدی باد آپاردی، جفاسین من چکدیم ، صفاسین یاد آپاردی،
وی ادامه داد: رسیدن از ۷ هجا به ۸ هجا نیز شعر را بوجود می آورد به طوری که طایفه ای به نام گرایلی دو مصراع دیگر به بایاتی اضافه کرده و آن را شعر گرایلی می نامد.
دو موضوع در هر شعر وجود دارد. اول تعریف، بعد گلایه است .
به عبارتی درگرایلی تعریف و گلایه اتفاق می افتد.
مثلا عاشق العسگر شعر ییلاق دارد که در آن چنین میگوید.
گؤزللر سیرانگاهی سان، گؤروم سنی وار اول یایلاق،
آچیلسین گولون نرگیزین تزه مرغزار اول یایلاق،
من سنی گؤرندن بری، سینه ام اولوب غم دفتری.
یازیق عاشق العسگری اؤلدور گناهکار اول یایلاق
تمام عاشقها گرایلی و بایاتی و قوشما دارند اگر گرایلی را بخوانی مضمون تعریف و توصیف گلایه در همه آنها وجود دارد.
وی ادامه داد: در بایاتی ها غم را به عینه میتوان لمس کرد به طور مثال:
ائیلهدی قهری منه
گلمهدی رحمی منه
دولدورب غم پیالهسین
ایچدیریب زهری منه.
به گفته این پژوهشگر و فولکولورشناس بایاتی ها از نظر مضمون به دو دسته تقسیم میشود. یکی اوخشاملار ( یعنی تعریف) است، دیگری مرثیه ( آغیلار یا آغی) است که در ترکی ( آغی یعنی زهر) معروف است.
ممی زاده ادامه داد: در ۸ و ۹ هجایی یعنی آتلار سوزی شعر بوجود نمی آید بلکه ۱۱ هجا شعر را به وجود می آورد. اساس شعر آذربایجان از ۱۱ هجایی بوجود می آید به این شعرها ۱۱هجایی یا قوشما میگویند.
تمام شاعرها حتما دارای شعر قوشما هستند.
مثلا شعر معروف حیدربابای شهریار از نوع قوشما است. که هر مصراع آن ۱۱ هجا است .
این نویسنده اضافه کرد: حد وسط فولکلور و ادبیات حرفه ای عاشق شعرلری است با وجود اینکه عاشق شعرلری در فولکلور بررسی میشود ولی به آنها حد وسط می گویم .
مولف فولکلور مشخص نیست
وی به اشاره به خصوصیات فولکلور خاطرنشان کرد: فولکولر چندین خصویات دارد اول اینکه مولف فولکلور مشخص نیست، یعنی نمی توانی بگویی که این ضرب المثل، شعر، بایاتی را چه کسی نوشته است.
دو اینکه فولکلور در زمان گفته شدن ثبت نمی شود بلکه سینهبهسینه نقل میشود و نحوه انتقال آن بهصورت شفاهی است .
به گفته این نویسنده تمام نوشته هایی که از آن به عنوان فولکلور یاد می شوند مطالب ناب و درجه یک هستند و کمتر در بین آنها میتوانی مطالب کم ارزش ببنید که در صورت چنین مواردی این نوشته در طول زمان به ورطه فراموشی سپرده میشود.
ممی زاده به اشاره به خصوصیات عاشق شعرلری میگوید: مؤلف این آثار مشخص است میتوان گفت فولکلور نیست اما اولین کسانی که سراینده آن هستند آن را مانند فولکلور بهصورت شفاهی میگویند و بهترین سرودهها در حافظه عاشقها ماندگار و سینهبهسینه نقل میشود به همین دلیل به این شعرها حد وسط یا اورتا میگویند.
عاشق قربان یکی از قدیمترین عاشقها است که در دوران شاه اسماعیل زندگی و با آن دوست بوده به دلیل محتوای قوی که اشعار قربانی داشته است این اشعار ۵۰۰ سال سینهبهسینه نقل شده تا جایی که ۶۰ سال قبل توسط یکی از عاشقها جمعآوری و به چاپ رسیده است.
ادامه دارد…
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰