یک نامه تاریخی و ۱۵ سال کم‌کاری؛ رهبر انقلاب درباره «آزاداندیشی» چه پیامی دادند؟

گرچه ۱۵ سال از طرح این ایده بسیار مهم توسط رهبر انقلاب درباره آزاداندیشی می‌گذرد اما آن‌گونه که انتظار می‌رفت این نامه توسط نخبگان عملیاتی نشده است.

کد خبر : 61365
تاریخ انتشار : چهارشنبه 18 بهمن 1396 - 9:41

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین” به نقل از خبرگزاری تسنیم، بعد از دیدار رهبر معظم انقلاب با اعضای انجمن اهل قلم در بهمن ۸۱ و طرح نکاتی در مورد آزاداندیشی،  عده ای از فضلای حوزه و داشگاه نامه ای را به معظم له نوشتند و از فرمایشات ایشان استقبال کردند. ضمنا نگارندگان این نامه از معظم له درخواست کردند که توصیه و راهنمایی هایی در این زمینه بفرمایند تا بلکه به تعبیر نگارندگان نامه، مقدمات یک بسیج عمومی و حمایت تصمیم گیران فرهنگی از ایده‌ی کرسی‌های آزاداندیشی فراهم آید. در پاسخ به این نامه بود که رهبر انقلاب نامه ی تاریخی خود را در ۱۶ بهمن نگاشتند.

این نامه را به حق باید مانیفست آزاداندیشی نامید. نامه ای پر از حرف های نو و بدیع که بند به بند آن جای تامل و دقت دارد. پس از این نامه ی تاریخی بود که آزاداندیشی جان تازه ای گرفت و ظرفیت‌های مهمی را در بین نخبگان حوزه و دانشگاه بسیج کرد. گرچه ۱۵ سال از طرح این ایده‌ی حیاتی توسط رهبر انقلاب می‌گذرد و آنگونه که انتظار می‌رفت این نامه توسط نخبگان عملیاتی نشده است، اما  اقدامات خوب و امیدوارکننده‌ای خصوصاً از اواخر دهه هشتاد تا کنون صورت پذیرفته که بحمدالله این حرکت با یک شتاب نسبتاً قبل قبولی از طرف جوانان و نخبگان متعهد و انقلابی و عمیقاً معتقد به آزاداندیشی  خصوصاً در دانشگاه‌ها در حال پیگیری است که انشاءالله ثمراتی را در آینده با خود به همراه خواهد داشت. جهت دوری از اطاله کلام ابتدا متن نامه‌ی تاریخی معظم له آورده می‌شود و سپس ۴۰ نکته درباب این نامه آورده می‌شود. امید است که مورد قبول واقع شود.

متن نامه تاریخی رهبر معظم انقلاب

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‌
فرزندان‌ و برادران‌ عزیز
با همه‌ مضمون‌ نامه‌ شما موافقم‌ و از شما و همفکرانتان‌ در حوزه‌ و دانشگاه‌ می‌خواهم‌ که‌ این‌ ایده‌ها را تا لحظه‌ عملی‌ شدن‌ و ثمر دادن‌، هر چند دراز مدت‌، تعقیب‌ کنید. نه‌ مأیوس‌ و نه‌ شتابزده‌، اما باید این‌ راه‌ را که‌ راه‌ شکوفائی‌ و خلاقیت‌ است‌ به‌ هر قیمت‌ پیمود. این‌ انقلاب‌ باید بماند و برنامه‌ تاریخی‌ و جهانی‌ خویش‌ را به‌ بارنشاند و همین‌ که‌ این‌ عزم‌ و بیداری‌ و خودآگاهی‌ در نسل‌ دوم‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ نیز بیدار شده‌ است‌، همین‌ که‌ این‌ نسل‌ از افراط و تفریط، رنج‌ می‌برد و راه‌ ترقی‌ و تکامل‌ را نه‌ در «جمود و تحجر» و نه‌ در «خودباختگی‌ و تقلید»، بلکه‌ در نشاط اجتهادی‌ و تولید فکر علمی‌ و دینی‌ می‌داند و می‌خواهد که‌ شجاعت‌ نظریه‌پردازی‌ و مناظره‌ در ضمن‌ وفاداری‌ به‌ اصول‌ و اخلاق‌ و منطق‌ در حوزه‌ و دانشگاه‌، بیدار شود و اراده‌ کرده‌ است‌ که‌ سؤالات‌ و شبهات‌ را بی‌پاسخ‌ نگذارد، خود، فی‌نفسه‌ یک‌ پیروزی‌ و دستاورد است‌ و باید آن‌ را گرامی‌ داشت‌ و آنگاه‌ که‌ نخبگان‌ ما نقطه‌ تعادل‌ میان‌ «هرج‌ و مرج‌» و «دیکتاتوری‌» را شناسائی‌ و تثبیت‌ کنند، دوران‌ جدید آغاز شده‌ است‌. آری‌، نباید از «آزادی‌» ترسید و از «مناظره‌» گریخت‌ و «نقد و انتقاد» را به‌ کالای‌ قاچاق‌ و یا امری‌ تشریفاتی‌، تبدیل‌ کرد چنانچه‌ نباید بجای‌ مناظره‌، به‌ «جدال‌ و مراء»، گرفتار آمد و بجای‌ آزادی‌، به‌ دام‌ هتاکی‌ و مسئولیت‌ گریزی‌ لغزید. آن‌ روز که‌ سهم‌ «آزادی‌»، سهم‌ «اخلاق‌» و سهم‌ «منطق‌»، همه‌ یکجا و در کنار یکدیگر اداء شود، آغاز روند خلاقیت‌ علمی‌ و تفکر بالنده‌ دینی‌ در این‌ جامعه‌ است‌ و کلید جنبش‌ «تولید نرم‌افزار علمی‌ و دینی‌» در کلیه‌ علوم‌ و معارف‌ دانشگاهی‌ و حوزوی‌ زده‌ شده‌ است‌.

بی‌‌شک‌ آزادیخواهی‌ و مطالبه‌ فرصتی‌ برای‌ اندیشیدن‌ و برای‌ بیان‌ اندیشه‌ توأم‌ با رعایت‌ «ادب‌ استفاده‌ از آزادی‌»، یک‌ مطالبه‌ اسلامی‌ است‌ و «آزادی‌ تفکر، قلم‌ و بیان‌»، نه‌ یک‌ شعار تبلیغاتی‌ بلکه‌ از اهداف‌ اصلی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ است‌. من‌ عمیقا متأسفم‌ که‌ برخی‌ میان‌ مرداب‌ «سکوت‌ و جمود» با گرداب‌ «هرزه‌گوئی‌ و کفرگوئی‌»، طریق‌ سومی‌ نمی‌شناسند و گمان‌ می‌کنند که‌ برای‌ پرهیز از هر یک‌ از این‌ دو، باید به‌ دام‌ دیگری‌ افتاد. حال‌ آنکه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ آمد تا هم‌ «فرهنگ‌ خفقان‌ و سرجنبانیدن‌ و جمود» و هم‌ «فرهنگ‌ آزادی‌ بی‌مهار و خودخواهانه‌ غربی‌» را نقد و اصلاح‌ کند و فضائی‌ بسازد که‌ در آن‌، «آزادی‌ بیان‌»، مقید به‌ «منطق‌ و اخلاق‌ و حقوق‌ معنوی‌ و مادی‌ دیگران‌» و نه‌ به‌ هیچ‌ چیز دیگری‌ ، تبدیل‌ به‌ فرهنگ‌ اجتماعی‌ و حکومتی‌ گردد و حریت‌ و تعادل‌ و عقلانیت‌ و انصاف‌، سکه‌ رائج‌ شود تا همه‌ اندیشه‌ها در همه‌ حوزه‌ها فعال‌ و برانگیخته‌ گردند و «زاد و ولد فرهنگی‌» که‌ به‌ تعبیر روایات‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) و اهلبیت‌ ایشان‌ (علیهم‌ السلام‌)، محصول‌ «تضارب‌ آراء و عقول‌» است‌، عادت‌ ثانوی‌ نخبگان‌ و اندیشه‌وران‌ گردد. بویژه‌ که‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ و تمدن‌ اسلامی‌ همواره‌ در مصاف‌ با معضلات‌ جدید و نیز در چالش‌ با مکاتب‌ و تمدنهای‌ دیگر، شکفته‌ است‌ و پاسخ‌ به‌ شبهه‌ نیز بدون‌ شناخت‌ شبهه‌، ناممکن‌ است‌.

اما متأسفانه‌ گروهی‌ بدنبال‌ سیاست‌زدگی‌ و گروهی‌ بدنبال‌ سیاست‌زدائی‌، دائما تبدیل‌ فضای‌ فرهنگی‌ کشور را به‌ سکوت‌ مرداب‌ گونه‌ یا تلاطم‌ گرداب‌وار، می‌خواهند تا در این‌ بلبشو، فقط صاحبان‌ قدرت‌ و ثروت‌ و تریبون‌، بتوانند تأثیرگذار و جریان‌ساز باشند و سطح‌ تفکر اجتماعی‌ را پائین‌ آورده‌ و همه‌ فرصت‌ ملی‌ را هدر دهند و اعصاب‌ ملت‌ را بفرسایند و درگیری‌های‌ غلط و منحط قبیله‌ای‌ یا فرهنگ‌ فاسد بیگانه‌ را رواج‌ دهند و در نتیجه‌ صاحبان‌ خرد و احساس‌، ساکت‌ و مسکوت‌ بمانند و صاحبدلان‌ و خردمندان‌، برکنار و در حاشیه‌ مانده‌ و منزوی‌، خسته‌ و فراموش‌ شوند. در چنین‌ فضائی‌، جامعه‌ به‌ جلو نخواهد رفت‌ و دعواها، تکراری‌ و ثابت‌ و سطحی‌ و نازل‌ می‌گردد، هیچ‌ فکری‌ تولید و حرف‌ تازه‌ای‌ گفته‌ نمی‌شود، عده‌ای‌ مدام‌ خود را تکرار می‌کنند و عده‌ای‌ دیگر تنها غرب‌ را ترجمه‌ می‌کنند و جامعه‌ و حکومت‌ نیز که‌ تابع‌ نخبگان‌ خویش‌اند، دچار انفعال‌ و عقبگرد می‌شوند.

چنانچه‌ در نامه‌ خود توجه‌ کرده‌اید، برای‌ بیدار کردن‌ عقل‌ جمعی‌، چاره‌ای‌ جز مشاوره‌ و مناظره‌ نیست‌ و بدون‌ فضای‌ انتقادی‌ سالم‌ و بدون‌ آزادی‌ بیان‌ و گفتگوی‌ آزاد با «حمایت‌ حکومت‌ اسلامی‌» و «هدایت‌ علماء و صاحب‌نظران‌»، تولید علم‌ و اندیشه‌ دینی‌ و در نتیجه‌، تمدن‌سازی‌ و جامعه‌پردازی‌، ناممکن‌ یا بسیار مشکل‌ خواهد بود. برای‌ علاج‌ بیماری‌ها و هتاکی‌ها و مهار هرج‌ و مرج‌ فرهنگی‌ نیز بهترین‌ راه‌، همین‌ است‌ که‌ آزادی‌ بیان‌ در چارچوب‌ قانون‌ و تولید نظریه‌ در چارچوب‌ اسلام‌، حمایت‌ و نهادینه‌ شود. بنظر می‌رسد که‌ هر سه‌ روش‌ پیشنهادی‌ شما یعنی‌ تشکیل‌ ۱) «کرسی‌های‌ نظریه‌پردازی‌» ۲) «کرسی‌های‌ پاسخ‌ به‌ سؤالات‌ و شبهات‌» و ۳) «کرسی‌های‌ نقد و مناظره‌»، روشهائی‌ عملی‌ و معقول‌ باشند و خوبست‌ که‌ حمایت‌ و مدیریت‌ شوند بنحوی‌ که‌ هر چه‌ بیشتر، مجال‌ علم‌، گسترش‌ یافته‌ و فضا بر دکانداران‌ و فریبکاران‌ و راهزنان‌ راه‌ علم‌ و دین‌، تنگ‌تر شود.

باید «تولید نظریه‌ و فکر»، تبدیل‌ به‌ یک‌ ارزش‌ عمومی‌ در حوزه‌ و دانشگاه‌ شود و در قلمروهای‌ گوناگون‌ عقل‌ نظری‌ و عملی‌، از نظریه‌سازان‌، تقدیر بعمل‌ آید و به‌ نوآوران‌، جایزه‌ داده‌ شود و سخنانشان‌ شنیده‌ شود تا دیگران‌ نیز به‌ خلاقیت‌ و اجتهاد، تشویق‌ شوند. باید ایده‌ها در چارچوب‌ منطق‌ و اخلاق‌ و در جهت‌ رشد اسلامی‌ با یکدیگر رقابت‌ کنند و مصاف‌ دهند تا جهان‌ اسلام‌، اعاده‌ هویت‌ و عزت‌ کند و ملت‌ ایران‌ به‌ رتبه‌ای‌ جهانی‌ که‌ استحقاق‌ آن‌ را دارد بار دیگر دست‌ یابد.
من‌ بر پیشنهاد شما می‌افزایم‌ که‌ این‌ ایده‌ چه‌ در قالب‌ «مناظره‌های‌ قانونمند و توأم‌ با امکان‌ داوری‌» و با حضور «هیئت‌های‌ داوری‌ علمی‌» و چه‌ در قالب‌ تمهید «فرصت‌ برای‌ نظریه‌سازان‌» و سپس‌ «نقد و بررسی‌» ایده‌ آنان‌ توسط نخبگان‌ فن‌ و در محضر وجدان‌ علمی‌ حوزه‌ و دانشگاه‌، تنها محدود به‌ برخی‌ قلمروهای‌ فکر دینی‌ یا علوم‌ انسانی‌ و اجتماعی‌ نیز نماند بلکه‌ در کلیه‌ علوم‌ و رشته‌های‌ نظری‌ و عملی‌ (حتی‌ علوم‌ پایه‌ و علوم‌ کاربردی‌ و …) و در جهت‌ حمایت‌ از کاشفان‌ و مخترعان‌ و نظریه‌سازان‌ در این‌ علوم‌ و در فنون‌ و صنایع‌ نیز چنین‌ فضائی‌ پدید آید و البته‌ برای‌ آنکه‌ ضریب‌ «علمی‌ بودن‌» این‌ نظریات‌ و مناظرات‌، پائین‌ نیاید و پخته‌گوئی‌ شود و سطح‌ گفتگوها نازل‌ و عوامانه‌ و تبلیغاتی‌ نشود، باید تمهیداتی‌ اندیشید و قواعدی‌ نوشت‌. اینجانب‌ با چنین‌ طرحهائی‌ همواره‌ موافق‌ بوده‌ام‌ و از آن‌ حمایت‌ خواهم‌ کرد و از شورای‌ محترم‌ مدیریت‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ می‌خواهم‌ تا با اطلاع‌ و مساعدت‌ «مراجع‌ بزرگوار و محترم‌» و با همکاری‌ و مشارکت‌ «اساتید و محققین‌ برجسته‌ حوزه‌»، برای‌ بالندگی‌ بیشتر فقه‌ و اصول‌ و فلسفه‌ و کلام‌ و تفسیر و سایر موضوعات‌ تحقیق‌ و تألیف‌ دینی‌، و نیز فعال‌ کردن‌ «نهضت‌ پاسخ‌ به‌ سؤالات‌ نظری‌ و عملی‌ جامعه‌»، تدارک‌ چنین‌ فرصتی‌ را ببینند.

از شورای‌ محترم‌ انقلاب‌ فرهنگی‌ و بویژه‌ ریاست‌ محترم‌ آن‌ نیز می‌خواهم‌ که‌ این‌ ایده‌ را در اولویت‌ دستور کار شورا برای‌ رشد کلیه‌ علوم‌ دانشگاهی‌ و نقد متون‌ ترجمه‌ای‌ و آغاز «دوران‌ خلاقیت‌ و تولید» در عرصه‌ علوم‌ و فنون‌ و صنایع‌ و بویژه‌ رشته‌های‌ علوم‌ انسانی‌ و نیز معارف‌ اسلامی‌ قرار دهند تا زمینه‌ برای‌ اینکار بزرگ‌ بتدریج‌ فراهم‌ گردد و دانشگاههای‌ ما بار دیگر در صف‌ مقدم‌ تمدن‌سازی‌ اسلامی‌ و رشد علوم‌ و تولید فناوری‌ و فرهنگ‌، قرار گیرند. بی‌شک‌ هر دو نهاد از طرح‌های‌ پیشنهادی‌ فضلاء دانشگاهی‌ و حوزوی‌ و از جمله‌ طرح‌ شما، استفاده‌ خواهند کرد تا با رعایت‌ همه‌ جوانب‌ مسئله‌، جنبش‌ «پاسخ‌ به‌ سؤالات‌»، «مناظرات‌ علمی‌» و «نظریه‌پردازی‌ روشمند» را در کلیه‌ قلمروهای‌ علمی‌ حوزه‌ و دانشگاه‌، نهادینه‌ و تشویق‌ کنند. امیدوارم‌ که‌ مراحل‌ اجراء این‌ ایده‌، دچار فرسایش‌ اداری‌ نشده‌ و تا پیش‌ از بیست‌ و پنجمین‌ سالگرد انقلاب‌، نخستین‌ ثمرات‌ مهم‌ آن‌ آشکار شده‌ باشد.والله‌المستعان‌.
والسلام‌ علیکم‌ و رحمه‌ الله‌
16/۱۱/۱۳۸۱

۴۰ نکته درباره نامه

۱. ایده ى آزاداندیشى نباید در حرف متوقف بماند و حتما تا لحظه ى عملى شدن باید پیگیرى شود. شعار زدگی ( به معنای متوقف ماندن در شعار و نه خودِ شعار) یکی از آفت های مهم تحقق ایده ی آزاداندیشی است.

۲. نباید انتظار داشت که آزاداندیشی در کوتاه مدت نهادینه شود. شهید بهشتی  در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا با بیرون انداختن شاه به عنوان یک انسان مستبد آزادی در کشور برقرار خواهد شد؟ و ایشان به صراحت به این سوال پاسخ منفی میدهد و علت آن را ذهن های استبداد زده معرفی میکند. با دقت در این پاسخ حکیمانه به این نتیجه میرسیم که  اساسا جنس مساله ، فرهنگی است و نباید در این حوزه انتظار نتایج عینی ، ملموس و خلق الساعه را در کوتاه مدت داشت. نباید فراموش کردکه علی رغم گشایش های مهمی که بعد از انقلاب در باب آزاداندیشی اتفاق افتاد، هم چنان موانع متعددِ تاریخی، فرهنگی، سیاسی، ساختاری، قانونی و … وجود دارد که رفع هر کدام از آن ها گاه تا چند دهه ممکن است بطول بینجامد.

۳. در راه پیگیرى این ایده( آزاداندیشى) نباید بى گدار به آب زد و بدون تهیه مقدمات وارد مرحله بعد شد به خصوص آنکه آزاداندیشی جزو مقولاتی است که الزامات نظری خاص خود را دارد و قبل از هر چیز نیاز به یک مفهوم شناسی دقیق دارد. به تعبیر رهبر انقلاب نه مایوس و نه شتاب زده…

۴.راه آزاداندیشى، یک ضرورت تاریخى ست و به هر قیمتى آن را باید پیمود ضرورت در اینجا نه به معنای دترمینیستی و جبر گرایانه است بلکه به این معنا که تکامل و رشد جامعه ی ما در آزاداندیشی است و بر اساس همین نگاه مبتنی بر رشد است که رهبر معظم انقلاب معتقد اند این راه را به هر قیمت باید پیمود ولو با پرداخت هزینه های آن.

۵. حتی ادامه ی اصل انقلاب صرفا در گرو این مسئله است. به این معنا که انقلاب اسلامی در وهله ی اول یک انقلاب معرفتی و انفتاحی در باورها و ارزش ها بود و آزاداندیشی مسیری را فراهم می ورد تا این انقلاب مرتبا تولید مفاهیم جدید کند و معارف ناب خود را به زبان روز با دنیا در میان بگذارد و دائما خود را بازتولید کند و ترجمان دقیقش همان نکته ی تاریخی است که: این انقلاب باید بماند تا بتواند رسالت جهانی خویش را تثبیت نماید… و این نیز در گرو آزاداندیشی است.

۶. بیدارى و خودآگاهى نسل دوم حوزه،زمینه ساز مهم نهضت آزاداندیشى ست.

خوشبختانه باید اذعان کرد که هم اکنون که یکی دو دهه از طرح بحث آزاداندیشی میگذرد و ما در آستانه ی ورود به دهه پنجم انقلاب هستیم ، شاید هیچ برهه ای را در تاریخ معاصر صد و پنجاه سال اخیر کشور نتوان مشاهده کرد که اینقدر رغبت به آزاداندیشی و ایضا مباحثی نظیر تحول در علوم انسانی و … در بین نسل سوم و حتی چهارم حوزه و دانشگاه وجود داشته باشد. یقینا علی رغم تبلیغات منفی جریان روشنفکری و شبهه افکنی هایی که در این زمینه ها وجود دارد روز به روز شاهد موفقیت هایی در این زمینه هستیم. ( نباید فراموش کرد که اولا جنس شبهات ِ جریان روشنفکری  در این زمینه، عمدتا نوعی شانتاژ سیاسی و پروپاگاندا  است ، نه الزاما یک شبهه ی تئوریک و معرفتی  وثانیا  هدفشان ، از میدان به در کردن نیروهای جوان تازه نفس انقلابی و سست کردن عزم آنان در مسیر پیگیری شعارهای انقلاب و از جمله آزاداندیشی است).

۷. رنج بردن از افراط و تفریط و قائل شدن به حد وسط میان ” جمود و تحجر” از یک طرف  و ” خودباختگى و تقلید” از طرف دیگر، زمینه ى طرح ایده ی آزاداندیشى ست.

۸. نفس این بیدارى و خودآگاهى در میان حوزویان و دانشگاهیان و همین رنج بردن از افراط و تفریط در آزاداندیشی، حتى اگر منجر به  آزاداندیشى نشود ( که حتما خواهد شد)، خود یک دستاورد و پیروزى بزرگ است چرا که بدون این خودآگاهی ، تمدن سازی اتفاق نمی افتد.

 ۹. شناخت ” هرج و مرج ” و ” دیکتاتورى” و تثبیت آن، نقطه ى شروع دوران جدید است.

برخى تصور مى کنند که هرج و مرج و دیکتاتورى، فقط در فضاى سیاسى و در قالب استبداد  اتفاق مى افتد، در حالى که هرج و مرج و آنارشیسم علمى و اصرار بر برخی جزم ها و دگم ها ی غیر ضروری در عرصه ی فکر و اندیشه ، به مراتب خطرناک تر از استبدادِ سیاسى و اجتماعی است. اظهار نظر و نقد بدون تامل و مطالعه و پرگویی هایِ فاقدِ معیار را میتوان مصداق بارز هرج و مرج و  همچنین مجال ندادن به پرسش های منتقدانِ جزم ها ی روشنفکری و هو کردن آنان و سیاسی کردن همه چیز را نیز میتوان مصداق بارز دیکتاتوری علمی دانست که هم اکنون متاسفانه در دانشگاه های ما رواج دارد.

۱۰. واقعا نباید از آزادى و مناظره ترسید. برخى که ذهنیت غلطى از نسبت میان اسلام و آزاداندیشی دارند ، از آزادى مى ترسند. شاید یک دلیل مهم آن این است که، اسلام را با آزاداندیشى بیگانه مى پندارند. در حالى که آزادى و آزاداندیشى، جزء لاینفک  اسلام است. این همه دعوت به تفکر در قرآن و این همه تجربه هاى تاریخى، که از پیشوایان دینى و بزرگان و علماى ما،  در خصوص مواجهه با دگر اندیشان و تفکرات غیر توحیدی  نقل شده، همه و همه، شاهد و گواه بر این مدعاست که آزادى و آزاداندیشى، جاى ترس نیست. متأسفانه یکى از دلایلى که برخى متولیان، خصوصا در فضاى دانشگاه، از مسئله آزاداندیشى و آزادى بیان، ابا دارند و یا خیلى استقبال نمى کنند، عدم توجه به نکته پیش گفته است.مرحوم  علامه جعفری اشاره ی جالبی به این مساله دارند و خصوصا مخاطب آن میتواند متدینانی باشند که از مطرح شدن شبهه و حرف باطل احساس ترس کنند. ایشان ضررِ مطرح نشدنِ عقاید حق را بیش از ضررِ مطرح نشدنِ عقاید باطل میدانند و اتفاقا خلا فضایی برای گفت و های آزاداندیشانه و تعاطی افکار بیش تر به ضرر اسلام است تا مخالفان آن چرا که ممکن است با نبود آزاداندیشی حرف باطل زده و شنیده نشود ولی حرف حق هم زده نخواهد شد و این ضرری است به مراتب بزرگتر.فراموش نشود على رغم تبلیغات منفى برخى جریانات روشنفکرى، که گاهأ نظام اسلامى را متهم به ترس از آزادى و مناظره مى کنند، تجربه ى تاریخى ثابت کرده آنجا که پاى گفتوگوى شفاف و استدلالی به میان می آید آنان هستند که از معرکه میگریزند و نه دیندارانِ باسواد!

۱۱. ” مجادله ” و ” آزادى بدون قید” هر دو انحراف از اصل آزاداندیشى ست.

۱۲. آزادى، اخلاق و منطق سه شرط لازم براى تحقق آزاداندیشى است.

به کار گیری توامان این سه قید به حنوان شروط تحقق آزاداندیشی کاملا بدیع و مبتکرانه است و میتواند به عنوان حرف نوی انقلاب اسلامی به دنیا زده شود. ضمن آنکه این تعریف یک ساختار شکنی نیز محسوب میشود به این معنا که در تفکر مدرن اخلاق و دین در تعارض با آزاداندیشی دانسته میشود حال آنکه در تعریف رهبر انقلاب اخلاق یکی از شروط اصلی آزاداندیشی و بلکه مهم ترین شرط آن است. درباره ی این سه قید میتوان گفت:

الف) آزادی:

بدون آزادی واقعی در عرصه ی بیان اندیشه نمیتوان دم از آزاداندیشی زد. تاکید رهبر انقلاب بر عنصر آزادی این است که از نظر ایشان آزادی یک امر تشریفاتی نیست و واقعا باید وجود داشته باشد تا آزاداندیشی محقق شود، لذا ایشان “آزادی” و “احساسِ آزادی” را توامان با هم میبینند. با وجود این که در کشور ما آزادی های زیادی وجود دارد خصوصا بعد از انقلاب ولی مثل اینکه هنوز هم عده ای احساس آزادی ندارند. جالب آنکه در غرب آزادی های اساسی زیادی از مردم سلب شده و به تعبیر مارکوزه نظام سرمایه داری با به کارگیریِ ابزارِ رسانه از طریق دستکاری در حوزه ی نیازها ، اولویت های مردم را آنگونه تنظیم میکند که خود میخواهد و عملا آزادی انتخابِ واقعی را از مردم سلب میکند منتها این کار را آنقدر اغواگرانه و پیچیده انجام میدهد که مردم احساس میکنند آزاد هستند در حالی که واقعا آزاد نیستند! بسط کرسی های آزاداندیشی عامل مهمی در در تثبیت توامان آزادی و احساس آزادی است.

ب) منطق:

الزامات منطقی آزاداندیشی برمیگردد به مواردی نظیر شیوه ی رعایت متد بحث، پرهیز از پرداختن به مباحث غیر مرتبط با عنوان جلسه، پرهیز از احساسی کردن فضا و کمک به سیطره ی فضای عقلانی و …

ج) اخلاق:

بدون شک اخلاق مهمترین رکن آزاداندیشی است. نقطه ی شروع بی اخلاقی در آزاداندیشی این است که هدف از آن اثباتِ خود باشد و نه اثبات حقیقت، تخریب طرف مقابل و هتک حیثیت و حرمت او مقابل دیدگان مخاطبان باشد و نه ابطال باطل و درست به همین دلیل است که در اسلام مناظره برای اظهار فضل و خودستایی و تحریف و لجاجت حرام است. اوج رعایت اخلاق را میتوان در مناظرات ائمه(ع) با پیروان مکاتب و ادیان دیگر دید . به عنوان نمونه امام صادق مناظرات مختلفی را با ابن ابی العوجا و ابن مقفع و … داشتند و امام با این که این دو نفر عقاید غیر اسلامی داشتند نهایت ادب و اخلاق را در مورد آن دو رعایت میفرمودند  و همین نیز باعث شد تا ابن مقفع در مورد امام بگوید: “اگر کسی را بتوان در این سرزمین انسان دانست آن انسان، همین جعفر بن محمد است”. چنان که ابن اب العوجا در مورد او اعتراف میکند: ” او – امام صادق علیه السلام – بشر نیست. اگر در دنیا کسی وجود داشته باشد که بتواند هر وقت خواست در قالب جسد و هر وقت خواست در قالب روح جلوه کند، آن شخص این مرد، یعنی امام صادق علیه السلام است.”.

۱۳. آزاداندیشى مقدمه تولید علم است. (… کلید جنبش تولید نرم افزار علمى..)

چرا تولید علم مهم است؟ اگر تمدن را به مثابه ی یک ماشین تشبیه کنیم تولید علم را میتوان سوخت این ماشین فرض کرد. علوم، خصوصا علوم انسانی نرم افزار تمدن اند و بدون تولید علم بومی پروژه ی تمدن سازی هم ناتمام خواهد ماند، ضمن آنکه به تولید علم دست نخواهیم یافت مگر آنگه قبلا ذهن خود را از جزم ها و دگم های ترجمه و تقلید رها کرده باشیم و این نیز حاصل نخواهد شد جز با آزاداندیشی.

۱۴. آزاداندیشى، وصله اى نیست که کسی به اسلام چسبانده باشند. اسلام خود بزرگترین مصدر آزاداندیشی است دستورات دینی و نیز تجربه های تاریخی خصوصا نوعِ سلوکِ ائمه ی دین همه و همه نشان دهنده ی این مطلب است که اسلام بزرگترین مروج آزاداندیشی است. “اصولا بستر ظهور تمامی ادیان الهی، جوامع بسته و تحمیل گر بوده است که خود به ظهور آیین و آرمانی جدید ضرورت می بخشیده است. بدیهی است که ظهور این ادیان جز از طریق فراهم آوردن امکانی برای طرح ایده های آزاد و پیام های نو، نمی توانسته توجه مخاطبان را به سوی خود جلب کند و سخن خود را به گوش جان آنان برساند”.

۱۵. آزاداندیشى صرفا یک ژست سیاسى و شعار تبلیغاتى نظام براى بستن دهان دشمنان انقلاب و نیز طرح یک شعار آنهم از سر رودربایستی با دیگر مدعیان آزاد اندیشی نبوده بلکه پویایی ،  دینامیزم و تداوم اصل انقلاب اسلامی بسته به تحقق این شعار است.

۱۶.انقلاب اسلامی خواهان آزادی تفکر، آزادی بیان و آزادی قلم به صورت توامان و البته با رعایت تعهد و اخلاق است.

۱۷. حرف نوى جمهورى اسلامى ایران: آزاداندیشى!

اینکه رهبر انقلاب هم از مرداب سکوت و جمود و هم از گرداب هرزه گویی و کفر گویی گلایه میکنند این است که جامعه ما در ساحت اندیشه و تفکر درگیر افراط و تفریط است . اگر بخواهیم این افراط و تفریط را در دو کلمه خلاصه کنیم میشود تحجر و بدعت. مانعی را که متحجرین بر سر راه آزاداندیشی ایجاد میکنند این است که دین را صرفا در قرآن و روایات آنهم ظواهر آن محدود میکنند و عقل را با دین بیگانه میپندارند و بدین ترتیب باب تفکر را میبندند و ساحت دین را از اندیشه ورزی مبرا میدانند ، در حالی که به تعبیر آیت الله جوادی آملی دین،  مجموعِ عقل و نقل است و عقل در مقابل نقل است و نه در مقابل دین. از طرفی کسانی نیز به بهانه ی نواندیشی دینی  و روشنفکری منتها به دلیل دوری از روش اجتهادیِ درست، تن ندادن به منطقِ تفکر و شیوه ی صحیحِ اندیشیدن ، چرخه ی تفکر و آزاداندیشی را معیوب میکنند و به نام دین دست به بدعت های غلط میزنند و تفسیر های شخصی و سلیقه ای خود را به عنوان دین مطرح میکنند و پدیده ی التقاط نیز از دل همین تفکر بیرون می آید و التقاط ،خود ضدِ تفکر و آزاد اندیشی است. جالب آن که هر دو گروه که ظاهرا مخالف یکدیگرند هر دو رهزن آزاداندیشی اند و در ضدیت با آن به یک اتحاد نامقدس دست پیدا میکنند. منتها اولی در مخالفت با اصل آزاداندیشی و تفکر و دومی با  متدِ تفکر و اینجاست که انقلاب اسلامى هم مخالف تحجر است و هم مخالف خودباختگی در ساحت تفکر و بر حرف نوى خود یعنی ” آزاداندیشى” اصرار میورزد.

۱۸. آزاداندیشى و آزادى بیان، معطوف به رعایت حقوق مادى و معنوى افراد است. یکی از تفاوت های مهم آزادی در اسلام با غرب در این است که اسلام ضمن تاکید بر حقوق مادی افراد برای حقوق معنوی افراد اهمیت ویژه ای قائل است. تاکید ویژه ی دین بر حفظ حرمت  و آبروی انسان و نیز حفظ اسرار او، حرمت غیبت و تهمت و… ناظر به همین مساله است و نمیتوان به بهانه ی آزاداندیشی به حقوق معنوی افراد دست اندازی کرد

۱۹. آزاداندیشی در جامعه ی دینی یک خصلت طبقاتی و مختص گروه خاصی نیست. اگر آزاداندیشی را به معنای “جاری بودن روح انصاف و عدالت خواهی و غلبه ی حقیقت جویی بر منفعت طلبی”  بدانیم، هم عموم مردم و هم مسئولین حکومتى، هر دو محتاجِ آزاداندیشى اند. آزاداندیشى نباید، محدود به حوزه و دانشگاه شود. باید تبدیل به یک فرهنگ عمومى شود.

۲۰. البته انتظار از نخبگان در خصوص آزاداندیشى بیشتر از بقیه است و این مسأله باید به تعبیر رهبر انقلاب در میان نخبگان تبدیل به یک عادت ثانویه ( عادتى که در اثر تمرین و ممارست گویی، به یک عادت اولیه تبدیل شده و بخشى از ساحتِ ماست) بشود.

۲۱. آزاد اندیشى نه یک تهدید که یک فرصت است، فرصتی که حتی در مصاف با چالشها نیز میتواند زمینه ی شکوفایی جامعه ما را فراهم آورد. استاد مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی مطلب جالبی در این زمینه دارد که عینا آورده میشود: “من مکرر در نوشته های خودم نوشته ام که من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند نه تنها متاثر نمیشوم، از یک نظر خوشحال هم میشوم، چون میدانم پیدایش اینها سبب میشود که چهره اسلام بیشتر نمایان شود. وجود افراد شکاک که علیه دین صحبت میکنند وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند و عکس لاعمل نشان ندهند. اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهد، مطمئن باشید که در نهایت امر به نفع اسلام است”. ( آینده ی انقلاب اسلامی، مجموعه آثار، ج ۲۴، ص۴۰۰)

 ۲۲. سیاست زدگى و سیاست زدائى، هر دو آفات آزاداندیشى اند. یکی از آفات جدی آزاداندیشی، نگاه تقلیل گرایانه است که یکی از مصادیق بارز آن، سیاسی دیدنِ مسائل است. آزاداندیشی در این مرحله از انقلاب و در این پیچ عظیم تاریخی نه یک تاکتیک سیاسی که یک ضرورت تاریخی است. ما ناچاریم که آزاداندیش باشیم! متاسفانه سیطره و نفوذ نگاه های صرفا سیاسی به آزاداندیشی حتی تا رویی ترین لایه های اجرایی آن یعنی کرسی های آزاد اندیشی دیده میشود. باور برخی مسئولان اجرایی و متولیان امر که متاسفانه درک درستی از فلسفه ی آزاداندیشی ندارند این است که آزاداندیشی صرفا یک پروژه ی سیاسی است و درست به همین دلیل است که گفتمان آزاداندیشی با تعویض مسئولان و متولیان امر و رفت و آمد دولت ها دچار فراز و فرود های جدی میشود. همین نگاه غلط را نیز در بین برخی احزاب و گروه های بیرون از دانشگاه ها نیز میبینیم که تریبون کرسی ها را در حد جایگاهی برای شعار زنده باد مرده باد میدانند.

۲۳. خلاء آزاداندیشى واقعى باعث دو اتفاق تلخ مى شود:

یکى اینکه افرادى که میان تهی اند و صرفا اظهار فضل میکنند ، مرتب در این طبل مى کوبند که بله، ما حرفهایی داشتیم براى گفتن منتها نمى گذارند حرفهایمان را بزنیم! و از این طریق دکانى براى خود درست مى کنند و بعضأ یک وجهه و مقبولیت اجتماعى نیز براى خود دست و پا مى کنند ، در حالى که اگر فضاى آزاداندیشىِ حقیقی  فراهم شود ، همه میفهمند که چنین افرادی چقدر دستشان خالی است!

دیگر اتفاق تلخ این است دانایان، خردمندان و فرزانگان و آزاداندیشان حقیقی که واقعا حرف های زیادی برای گفتن دارند با غلبه ی فضای هیجان و هو و جنجال، به محاق خواهند رفت و حرف هایشان شنیده نخواهد شد و به تعبیر رهبر انقلاب زمینه ی یاس و سرخوردگی چنین افرادی فراهم میشود.

۲۴.آزاداندیشى موجب ارتقاء سطح تفکر اجتماعى ست و به مردم کمک مى کند که عمیق تر بیندیشند. برعکس خلاء آزاداندیشى، سطح فکر عمومى را پایین مى آورد و باعث مى شود تا مواجهه ى عمومى با پدیده ها سطحى شود.

هرگاه در جامعه ای ضریب دقت آن جامعه در ساحت تفکر و خردورزی بالا رود، آن جامعه سخت پسند میشود و دیگر کسی به این راحتی ها نخواهد توانست متاع فضل و علمِ تقلبی به مردم بفروشد و اینجاست که هرکسی جایگاه خود را پیدا خواهد کرد

۲۵. پیشبرد  گفتمان آزاداندیشى، وظیفه ی توامان نخبگان و حاکمیت است. بار اصلی این کار بر دوش نخبگان و خود مردم است . حوزه و دانشگاه استاد و دانشجو باید تمام هم و غم خود را در ترویج این گفتمان به کار گیرند. وظیفه ی اصلی حاکمیت در این زمینه نیز بستر سازی درست و حمایت واقعی از نخبگان است. خوشبختانه با طرح ایده ی کرسی های آزاداندیشی  توسط رهبر معظم انقلاب یک فرصت کم نظیر تاریخی جهت تحقق این ایده بوجود آمده که خود بازتابی از اراده ی حاکمیت در حمایت از این ایده است. البته رهبری رهنمودهای لازم را در این زمینه فرمودند  و در مرحله ی بعد باید سه قوه در تمامی حوزه های اجرا، قانونگذاری و نظارت ظرفیت های خود را جهت تسهیل فرآیند آزاداندیشی به کار گیرند.

۲۶. آزاداندیشى راهى به سوى جامعه پردازی است. تعبیری است که میگوید دو سه بار انقلاب کردن از یک بار  درست حکومت کردن سخت تر است. نمیتوان درست حکومت کرد مگر آنکه قبل از آن دست به ساختار سازی و نظام سازی زد مگر میتوان بدون اصلاحِ ساختارهایی که تولید ربا میکنند به اداره ی جامعه دینی پرداخت؟ مگر میتوان بدونِ اصلاحِ نظامِ آموزشی سکولار به تربیت انسان های متعهد و دین مدار امیدوار بود؟ تازه مگر اصلاح ساختارها و نظام ها به این راحتی خواهد بود؟ با تولید اندیشه و جهادِ خستگی ناپذیرِ علمی است که میتوان به این هدف دست یافت و آن هم در گرو انسان هایی است که حقیقتا  آزاداندیش اند و شفای خود را صرفا در نسخه ی دیگران نمیجویند.

۲۷. آزادى بیان حتما محدود به حدودى است و این حد در کشور ما، چارچوب اسلام و قانون است. برخى از اینکه بگویند آزادى حد و مرز دارد، ابا دارند. اصلا مگر چیزی به نام آزادی مطلق داریم؟ در اصلِ محدودیتِ آزادیِ بین اسلام و غرب اختلافی نیست، تفاوت ها عمدتا در منشا  و نوعِ این محدودیت هاست. آزادی بیان نیز به عنوان یکی از شعوب آزادی و همچنین صورت تحقق یافته ی آزاداندیشی، مستثنا از این محدودیت ها نیست. لذا آزادی حداقل مقید به قوانین است چه قوانین شرعی و چه مدنی

۲۸. کرسى هاى آزاداندیشى باید همه سطوح را پوشش دهد. هم استاد، هم دانشجو، هم حوزه و هم دانشگاه

رهبر انقلاب در نامه تاریخی با هر سه روش پیشنهادى مطرح شده در نامه طلاب حوزه موافقت کرده اند:

۱. کرسى‌هاى نظریه پردازى: در سطح اساتید

۲.کرسى‌هاى پاسخ به سوالات و شبهات: در سطح دانشجو

۳. کرسى نقد و مناظره: در سطح مشترک میان استاد و دانشجو

۲۹. از نظر رهبر انقلاب ، تولید فکر و نظریه، باید تبدیل به یک ارزش شود. اینکه هنوز متاسفانه در بخش مهمی از علوم انسانی ترجمه و تقلید یک ارزش است، به این معناست که هنوز ظرفیت های آزاداندیشی را در آنجا فعال نکرده ایم.

۳۰. تشویق نوآوران و حمایت از آنان، وظیفه اى است حاکمیتى، خصوصا جهت تشویق و ترغیب کسانى که، در وادى آزاداندیشى و تولید علم، صرفأ تماشاچى اند! و یکی از راه کارهای تحقق این امر، تشویق و حمایت از نظریه پردازانی است که هم خود حرف میزنند و هم حرفِ خود را میزنند…

۳۱. قلمرو آزاداندیشى هم عقل نظرى است و هم عقل عملى و این نکته را باید یکی از ظرایف مهم نامه تاریخی رهبر انقلاب دانست که به درستی به آن توجه شده است.

توضیح آنکه  در یک نگاه ، ” انسان دارای دو جنبه ی علم و عمل است. علم و اندیشه انسان را عقل نظری رهبری می نماید و عمل و انگیزه انسان را عقل عملی، کنترل طغیان های علمی مانند وهم، خیال، قیاس و گمان، با عقل نظری است، ولی رام کردن لغزش های شهوت و غضب، کار عقل عملی است” . نکته ی مهم آنکه در دوران قرون وسطی و همچنین دوران مدرن خصوصا بعد از کانت، عقل نظری از دسترسی به حقیقتِ هستی ناتوان معرفی شد و لذا در این حوزه ی مهم ، آزاداندیشی و تفکر عملا ممنوع دانسته شد. در دوران قرون وسطی با  تاکید بر این که حوزه دین و الهیات و هستی شناسی ، اصولا حوزه ی پرسش گری نیست عقل نظری را از کارکرد و اعتبار انداختند. در دوران مدرن نیز ، کانت  فیلسوف آلمانی با طرح فلسفه ی استعلایی خود و تفکیک نومِن از فنومِن و به تعبیر واضح تر تفکیک عقل نظری از عقل عملی و در نتیجه ناتوان دانستن عقل نظری از پاسخ به پرسش های بنیادین حیات و همچنین تئوریزه کردنِ مسئله ی نسبیت در فهم، اساسا امکان فهمِ حقیقت را منتفی دانست و بزرگترین ضربه را بر پیکره ی  تفکر و آزاداندیشی زد . وقتی امکان دسترسی عقل نظری به حقیقت منتفی دانسته شود و به تعبیر واضح تر هیچ حقیقتی در کار نباشد،  اساسا چه چیزی باقی می ماند تا بخواهد مورد تفکر واقع شود؟  این ها در حالی است  که در تفکر اسلامی ، عقل نظری از دسترسی به فهم حقیقت ناتوان نیست و به همین دلیل،  بنیادی ترین  و فلسفی ترین پرسش های مربوط به حیات انسانی و فلسفه آفرینش ، همه و همه به توصیه ی اسلام باید مورد تفکر و خردورزی قرار بگیرند و جایز نبودن تقلید در اصول اعتقادات در اسلام درست به همین معناست. دقیقا بر خلاف مسیحیتِ کاتولیک که دین و پرسش گری را دو مقوله ی از هم بیگانه میپندارد، در اسلام، پرسش گری و تفکر پیرامون دین و ایمان دینی نه یک توصیه ی اخلاقی که یک واجب دینی است و به همین دلیل است که وقتی اسلام با پرسش های جدید دانشمندان در هر دوره ای مواجه میشد از آن استقبال میکرد و همیشه عالمان مورد تکریم بوده اند ولو عالمانی که نظری غیر از اسلام داشتند و این در حالی است که  کشیش ها ی مسیحی ،  دانشمندان را به جرم طرح پرسش های عقلانی به دادگاههای تفتیش عقاید میفرستاند  و یا آنها را زنده زنده در آتش می انداختند!

۳۲. آزاداندیشى، راه اعاده ى هویت و عزت جهان اسلام است. توضیح: این مسأله حدأقل دو وجه دارد:

اول اینکه یک وجه مهم عزتمندی ، علم است (العلم سلطان) . قدرت های امروز جهان به واسطه ی علم است که احساس عزت میکنند و البته آن را در جهت منفی یعنی تسلط و چپاول ملتهای دنیا به کار میبرند. ما هم باید به تولید علم دست بیابیم تا بتوانیم عزت خود را حفظ کنیم و جلو کسانی که میخواهند عزت انسانها را منکوب کنند بایستیم و قبلا نیز مکرر گفتیم این مساله در گرو آزاداندیشی است.

وجه دوم ناظر به یک تجربه تاریخى است و آن اینکه مسلمانان در قرون اولیه اسلام تحت تأثیر آموزه هاى اسلام، خصوصأ فرهنگ آزاداندیشى، توانستند قله هاى علمى جهان را در تمامی حوزه ها اعم از پزشکی و الهیات و فلسفه و نجوم و ریاضیات و … فتح کنند و یک نقطه ى اوج تمدنى را تجربه کنند. اگر دعوت اسلام به آزاداندیشی و تفکر و تکریم عالمان و تشویق آموختن حکمت ولو از کافر و … نبود هیچ گاه این نهضت عظیم شکل نمیگرفت لذا از این جهت نیز آزاداندیشى براى اعاده ى عزت و هویتى که زمانى در اثر این نقطه ى اوج تمدنى، به وجود آمده بود یک ضرورت تاریخى است.

۳۳. در کرسی های آزاداندیشی باید داورانی باشند تا بحث سیر منطقی خود را حفظ کند .

۳۴. کرسى هاى آزاداندیشى، مختص علوم انسانى نیست. میتوان یک نظریه ی علمی مربوط به حوزه های علوم پایه و  علوم کاربردی را  نیز به بحث گذاشت.

۳۵. آیین نامه ای برای تدوین کرسی های آزاداندیشی باید تدوین شود. این آیین نامه ها باید روند آزاداندیشی را تسهیل کنند و نه خود به دلیل درگیر شدن با فرم و غفلت از محتوا به مانع تحقق آزاداندیشی تبدیل  شوند.

۳۶. تشکیل شورای مدیریتی و همچنین اتاق فکر و هیئت های اندیشه ورز  از نخبگان حوزه و دانشگاه به عنوان حلقه واسط میان عموم نخبگان و مردم و همچنین حاکمیت ضرورت دارد تا این  مساله را رصد و آسیب شناسی کند و این کار باید تا تثبیت و به ثمر نشستن ایده ی آزاداندیشی ادامه پیدا داشته باشد.

۳۷.یکی از اولویت های اصلیِ شوراى عالى انقلاب فرهنگى، باید آزاداندیشی  باشد. به نظر میرسد شورای عالی باید نقش پررنگ تری در تسهیل این ایده داشته باشد. البته در این راستا هیئت حمایت از کرسی های نقد، مناظره و نظریه پردازی تشکیل شد و اقداماتی را نیز در این زمینه انجام داده است که  البته کار را عمدتا در سطح اساتید و پژوهشگران پیگیری میکنند

۳۸. قدم اول در آزاداندیشى در دانشگاه ها، نقد متون ترجمه اى است. این مسئله خصوصا در حوزه علوم انسانی مورد تاکید است.

 ۳۹. لزوم استفاده و حمایتِ نهادهاى متولى،  خصوصا مسئولان حوزه و دانشگاه از پیشنهادهاى نخبگان به عنوان پیش برندگان اصلى این مسئله.

۴۰. فرسایش ادارى و کاغذ بازی های اداری یکی از چالش مهم تحقق آزاداندیشى است. که باید رفع شود. به عنوان مثال موارد متعددی بوده که دانشجو یا تشکلی به خاطر اخذ مجوز یک کرسی چندین هفته و بلکه چندین ماه در راهروهای معاونت فرهنگی دانشگاه درگیر رفت و آمد  میشود و همین مساله حتی باانگیزه ترین افراد را هم ممکن است سرد و بی انگیزه کند.

توضیح: فراموش نکنیم که آزاداندیشى جزو آن دسته مسائل بزرگى است، که صرفأ با بخشنامه پیش نخواهد رفت و بیش از همه، به یک عزم جهادى نیاز دارد…

 


ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

نوزده − 18 =