یکی، دو نکته از کافکا که احتمالاً نمی‌دانید

یک استاد مدیریت از اتریش به نام پیتر دراکر گفته است که کافکا مخترع کلاه ایمنی بوده است.

کد خبر : 19701
تاریخ انتشار : چهارشنبه 14 تیر 1396 - 12:40

کافکا

به گزارش پایگاه خبری “ججین” به نقل از ایسنا،  به مناسبت تولد کافکا نوشت: او تنها چهل سال زندگی کرد و عمده‌ی شهرتش را پس از مرگ کسب کرد. کافکا و میراثش امروز از چنان محبوبیتی برخوردار است که سنگ قبر و خانه‌اش در شهر پراگ بدل به یکی از جاذبه‌های گردشگری این شهر شده. هر روز سیل توریست‌هایی که روی پل چارلز در جست‌وجوی خانه‌ی کافکا هستند بیشتر می‌شود و مردم چک هم سعی می‌کنند به این جذابیت‌ها اضافه کنند. در بروشور موزه‌ی کافکا به ۹ نکته‌ای که ممکن است درباره‌ی این نویسنده شهیر نشناسید اشاره شده است.

کافکا می‌خواست دست‌نوشته‌هایش را بسوزانند

باید از “ماکس برود”، صمیمی‌ترین رفیق کافکا، ممنون باشیم، چون اگر به وصیت کافکا عمل کرده بود الان چیز زیادی برای خواندن از او باقی نمانده بود. در زمان حیات کوتاهش تنها یک رمان و چند داستان کوتاه از او منتشر شده بود، اما کافکا در یادداشتی برای “برود” از او خواسته بود دست‌نوشته‌هایش را بسوزاند، ماکس برود بعدها نوشت: «مطمئنم او می‌دانست که من چنین کاری نمی‌کنم و دست‌نوشته‌هایش را نمی‌سوزانم.» کافکا وصیتی کرد که بسیاری از نویسندگان مشهور همچون امیلی دیکنسون و ولادیمیر ناباکوف هم کرده بودند و خوشبختانه کسی به وصیتشان عمل نکرد، اما برود تأکید کرده است که خود کافکا در زمان حیاتش بسیاری از دست‌نوشته‌هایش را سوزاند، چون هیچ‌وقت از نتیجه‌ی نهایی چیزی که نوشته راضی نبود.

گرگور سامسا تبدیل به سوسک معمولی شد

یک‌روز صبح گرگور سامسا از خواب برمی‌خیزد و می‌بیند بدل به حشره شده است. یک حشره‌ی بزرگ و نفرت‌انگیز، اما کافکا برای ما توضیح نمی‌دهد که سامسا چه حشره‌ای شده و به‌گونه‌ای دوپهلو و به‌عمد موضوع را مبهم نگه می‌دارد؛ هرچند در تاریخ ترجمه‌های «مسخ» بارها می‌بینیم که مترجم به این تشخیص رسیده که سامسا تبدیل به سوسک سرگین‌غلتان شده و از این اصطلاح استفاده کرده‌اند. اما حشره‌شناس مشهور و نویسنده‌ی شیفته‌ی کافکا، ولادیمیر ناباکوف، در یکی از سخنرانی‌های مشهورش معتقد است کافکا نمی‌تواند سوسک سرگین‌غلتان باشد که اگر بود باید بال‌های کوچک پنهان داشت که جایی به آن اشاره نمی‌کند، هرچند سامسا هرگز وجودش را کشف نکرد.

کافکا گیاهخوار بود

کافکا در یکی از گردش‌های عصرگاهی‌اش به ماهی در آکواریوم چشم می‌دوزد و خطاب به ماهی می‌گوید: «حالا می‌توانم با شما در صلح زندگی کنم، دیگر شما را نمی‌خورم.» کافکا برای جایگزینی غذاهای گیاهی به‌جای گوشتخواری دلایل اخلاقی و زیبایی‌شناسانه داشت. کافکا حتی از تماشای گوشتخواری دیگران هم منزجر می‌شد. او در جایی نوشته است: «وقتی کسی روبه‌رویم پشت میز نشسته و لبخندزنان درعین‌حال تکه‌های کوچک گوشت را میان دندان‌هایش له می‌کند، این پروسه‌ی تخریب و تخمیر برایم تفاوتی با تماشای یک موش مرده که میان دو تکه سنگ له شده ندارد.»

کافکا بعد از ساعت دو بعدازظهر نمی‌نوشت

نوشتن برای کافکا امر مهمی بود، اما به‌عمد شغلی تمام‌وقت پیدا کرد تا بیشتر به نوشتن فکر کند و داستان‌هایش را در ذهنش پرورش بدهد. او کارمند مؤسسه‌ی بیمه‌ی حوادث کارگری در پادشاهی بوهمیا بود. او وسواس‌های غریبی داشت، آن‌قدر به داستانش فکر می‌کرد و در ذهن می‌پروراندش که در نهایت وقتی مشغول نوشتن می‌شد کار زیادی نداشت. داستان «حکم» را یک شب تا صبح نوشت. او دوست داشت شب‌ها و صبح‌زود کار کند.

کافکا مخترع کلاه ایمنی کار

کافکا از کابوس‌های شبانه‌اش بیزار نبود، شاید این کلاه از دل یکی از همین میل بی‌پایانش برای محافظت از کابوس‌هایش آمده باشد. اما جدا از این تعبیر، او کارمند مؤسسه‌ی بیمه‌ی حوادث کارگری بود و به‌زودی متوجه شد بیشترین آسیبی که کارگران در هنگام کار می‌بینند از ناحیه‌ی سر است بنابراین شروع کرد به طراحی کلاه ایمنی و این ایده در مؤسسه‌ی بیمه‌ای که در آن مشغول بود با استقبال روبه‌رو شد. این ایده را یک استاد مدیریت اتریشی به نام پیتر دراکر مطرح کرده، اما برخی معتقدند مستندات او برای این ادعا کافی نیست.

نامه‌های کافکا به فلیسه

فلیسه بوئر نامه‌های عاشقانه‌ی بسیاری از کافکا دریافت کرد. او نامزد کافکا بود و هرگز با او ازدواج نکرد. آدام گرین، خواننده‌ی مشهور ایندی‌راک، نوه‌ی فلیسه بوئر است. کافکا و فلیسه در خانه‌ی ماکس برود با هم آشنا شدند و در رابطه‌ی پنج‌ساله‌شان نامه‌های بسیاری ردوبدل شد که بعدها برای شناخت روحیات اجتماعی و سرخوش کافکا بسیار به‌مدد زندگینامه‌نویسان آمد. نامزدی آنها در ۱۹۱۷ به پایان رسید و کافکا این‌بار با دختری به نام دورا وارد رابطه‌ای جدی شد و با او به برلین رفت.

شباهت آپارتمان گرگور سامسا و کافکا

گرچه سینما و فیلمنامه‌نویسان تلاش کرده‌اند که میان کافکا و قهرمان‌های داستان‌هایش فاصله بیندازند، گرگور سامسا یا آن حشره در آپارتمانی زندگی می‌کرد که همه‌چیزش شبیه به خانه‌ی خود کافکا بود. حتی جایی که تخت گرگور قرار داشت هم با خانه‌ی کافکا یکسان بود.

کافکا و سودای پولدار شدن

کافکا همیشه برای رسیدن به فراغت ذهنی سودای پولدار شدن داشت. بزرگ‌ترین دغدغه‌اش رسیدن به روزی بود که دغدغه‌ی قبض‌ها را نداشته باشد. هرچند در شرکت بیمه کار می‌کرد و صورت‌حساب‌هایش به سرانجام می‌رسید. اما او مدام با ماکس برود درباره‌ی نوشتن کتابی درباره‌ی راهنمای سفر ارزان در اروپا حرف می‌زد و معتقد بود این کتاب می‌تواند هر دو نفرشان را پولدار کند.

کافکا از موش می‌ترسید

نویسنده‌ای که جهان داستان‌هایش سرشار از تلنگرهای ذهنی ناخوشایند است، در زندگی واقعی چندان دل‌ خوشی از روبه‌رو شدن با حیوانات نداشت. کافکا به شکل هیستریکی از موش‌ها می‌ترسید و وحشت‌زده می‌شد. گرچه او ترس را مقوله‌ی غیرمنطقی می‌دانست، هرگز نتوانست به ترسش از موش‌هایی که به آپارتمانش راه پیدا کرده بودند غلبه کند.

https://telegram.me/jajinnews

 

زیرنویس شوم، تحریف کردن بلدی؟!

 

 

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

سه × یک =