کتاب شکوه زندگی / کافکای عاشق
«شکوه زندگی» عنوان رمانی است از میشائیل کومپفمولر که اینروزها با ترجمه محمد همتی در نشر نو بهچاپ رسیده است.
به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، در پیشانی این رمان بخشی از «یادداشتهای روزانه» فرانتس کافکا دیده میشود: «چهبسا شکوه زندگی، دور و بر هرکس و همواره تمام و کمال حاضر باشد، اما پوشیده، در ژرفنا، نادیدنی و بسیار دور. اما او همانجاست، نه آکنده از نفرت، نه بیرغبت، نه ناشنوا. کافی است او را با کلمه درست، با نام درست فرابخوانی تا بیاید. این ماهیت جادو است که نمیآفریند بلکه فرامیخواند.» و این تقریبا همان کاری است که کومپفمولر در این رمانش با خود کافکا کرده است. فرانتس کافکا سال ۱۹۲۳، بیمار و نحیف و گمنام به قصد بهبودی به گوشهای از سواحل دریای بالتیک پناه میبرد، غافل از اینکه عشقی بزرگ انتظارش را میکشد.
میشائیل کومپفمولر، از نویسندگان شناختهشده امروز ادبیات آلمان است که در سال ۱۹۶۱ متولد شده است. او در این رمان، از پس چهره غمگین و تنهای کافکا، کافکایی دیگر را تصویر میکند؛ کافکایی عاشق را. او در تصویری درخشان، شکوه زندگی را زیر سقف خانههای محقری به ما مینمایاند که کافکا و دورا دایامانت مدام از یکیشان به دیگری اسبابکشی میکردند، شکوهی که به قول کافکا همیشه و همهجا هست و تنها کافی است که او را فرا بخوانیم. در بخشی از این رمان میخوانیم: «فرانتس هنوز داستانش را به پایان نرسانده است. اما داستان پیش میرود، هر روز بهطور منظم از ساعت ده یا دهونیم پشت میزش مینشیند. دورا هم گاهی، در قراری ناگفته، کنارش میماند، کتابی میخواند یا فقط آنجا مینشیند و آهنگ کار فرانتس را و وقفههای پیش از قلمبهدستگرفتن دوبارهاش را تماشا میکند. گاه دورا خوابش میبرد و وقتی بیدار میشود، فرانتس را میبیند که کنارش نشسته است، سراپا دگرگون، خسته، گویی کوه کنده باشد. نوری در چهره فرانتس هست، چیزی که لحظهای او را میآزارد و بعد دیگر نه. آن بیرون هوا تاریک شده است. بیداری، فرانتس؟ فرانتس در گوش دورا نجوا میکند، بله، و حالا تو را اینجا پیدا کردهام. گویی فرانتس هرگز چنین تجربهای نداشته است، انگار که اساسا برایش غیرقابل تصور بوده که با او، اینجا در یک اتاق باشد و بهطرز غریبی هیجانزده است. از وقتی تو را میشناسم، آدم دیگری شدهام. هرچند روز یکبار برای دورا داستان میخواند، بیوقفه کنار هم هستند. حتی گاهی با هم دعا میخوانند، و همیشه باعث تعجب دوراست که تا این اندازه کم دعا بلد است. اما شاید زیبایی کار دقیقا در همین است، در اینکه فرانتس کنارش نشسته و به شکلی ناشیانه، مثل بچهمدرسهای که نخستین حروف الفبا را زمزمه میکند و معلوم نیست فکرش کجا سیر میکند، دعاها را میخواند. فرانتس با خود در کشمکش است، احساس میکند همه را غلط انجام میدهد. اما درست و غلطی در کار نیست، فرانتس، تو فقط دعاها را بخوان.»
telegram.me/jajinnews
برچسب ها :ججین ، شكوه زندگي ، محمد همتي ، ميشائيل كومپفمولر ، کتاب
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰