کتاب سفرنامه ناصرخسرو

در این نوشته تلاش شده است متن کامل سفرنامه ناصرخسرو در بخش های مختلف ارایه شود.

کد خبر : 38346
تاریخ انتشار : یکشنبه 23 مهر 1396 - 18:17

 

Image result for ‫نقشه سفر ناصر خسرو‬‎

 

 

 

پایگاه خبری “ججین”  

 

سفرنامه ناصر خسرو بخش ۲

 

اهنگ حج پس از استعفا از شغل دیوانی

 

مرو- سرخس – نیشابور – قومس – دامغان – سمنان – ری

 

پس به مرو رفتم واز ان شغل که به عهده من بود معاف خواستم و گفتم که “مرا عزم سفر قبله است ” پس حسابی که بود جواب گفتم و از دنیایی انچه بود ترک کردم مگر اندک ضروری.

وبیست وسوم شعبان به عزم نیشابور بیرون امدم واز مرو به سرخس شدم – که سی فرسنگ باشد- واز انجا به نیشابور چهل فرسنگ است . روز شنبه یازدهم شوال در نیشابور بودم . چهارشنبه اخر این ماه کسوف بود . و حاکم زمان طغرل بیک محمد بودبرادر جفری بیک . و بنای مدرسه ای فرموده بود به نزدیک بازار سراجان و ان را عمارت می کردند .

واو خود به ولایتگیری به اصفهان رفته بود بار اول . و دوم ذی القعده از نیشابور بیرون رفتم در صحبت خواجه موفق که خواجه سلطان بود. به راه کوان به قومس رسیدیم و زیارت تربت شیخ با یزید بسطامی بکردم ، قدس الله روحه .

روز ادینه هشتم ذی القعده از انجا به دامغان رفتم . غره ذی الحجه سنه سبع و ثلاثین و اربعماعه (۴۳۷) به راه ابخوری وچاشتخوران به سمنان امدم . و انجا مدتی مقام کردم و طلب اهل علم کردم . مردی نشان دادند که او را استاد علی نسایی می گفتند . نزدیک وی شدم . مردی جوان بود .

سخن به زبان فارسی همی گفت ، به زبان اهل دیلم ، و موی گشوده ، جمعی نزد وی حاظر ، گروهی اقلیدس می خواندند ، و گروهی حساب . در اثنای سخن می گفت که ” بر استاد ابو علی سینا ، رحمه الله علیه ، چنین خواندم و از وی چنین شنیدم .”

همانا غرض وی ان بود تا من بدانم که او شاگرد ابو علی سیناست . چون با ایشان در بحث شدم ، او گفت : ” من چیزی از سیاق ندانم و هوس دارم که چیزی از حساب بخوانم .” عجب داشتم و بیرون امدم گفتم : چون چیز نداند چه به دیگری اموزد؟ً!

واز بلخ تا به ری سیصد و پنجاه (۳۵۰)فرسنگ حساب کردم . و گویند از ری تا ساوه سی فرسنگ است ، واز ساوه به همدان سی فرسنگ ، و از ری به سپاهان پنجاه فرسنگ وبه امل سی فرسنگ . و میان ری و امل کوه دماوند است مانند گنبدی و ان را لواسان گویند . و گویند بر سر ان چاهی است که نوشادر از انجا حاصل می شود ، و گویند که کبریت نیز. مردم پوست گاو ببرند و پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلطانند ، که به راه نتوان فرود اوردن .

قزوین

پنجم محرم سنه ثمان و ثلاثین و اربعماعه (۴۳۸) دهم مرداد ماه ، سنه خمس عشر و اربعماعه (۴۱۵) فرس ، به جانب قزوین روانه شدم و به دیه قوهه رسیدم . قحط بود و انجا یک من نان جو به دو درهم می دادند . از انجا برفتم ، نهم محرم به قزوین رسیدم . باغستان بسیار داشت ، بی دیوار و خار ؛ و هیچ چیز که مانع شود در رفتن راه نبود.

و قزوین را شهری نیکو دیدم ، باروی حصین و گنگره بر ان نهاده و بازارهای خوب ، الا ان که اب در وی اندک بود و منحصر به کاریزها در زیر زمین . و رییس ان شهر مردی علوی بود و از همه صناعها در ان بود کفشگر بیشتر بود.

 

 معانی مکان ها و اسامی اورده شده در بالا

 

اقلیدس : هندسه

سرخس : نام ولایت وشهری در خراسان در کنار رود تجند قرار دارد مردم ان در ساختن دستارها و مقنعه زر دوزی شده مهارت داشتند

قومس : معرب کومس ؛ که در دامنه کوهستان طبرستان . دامغان از شهر های ان است .

 ادامه دارد ….

منبع : کتاب سفرنامه ناصرخسرو به کوشش دکتر نادر وزین پور – چاپ پنجم در سال ۱۳۶۲

 

بخش اول را در اینجا بخوانید

 

سفرنامه ناصرخسرو


 

telegram.me/jajinnews

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

پانزده + نه =