کتاب خاطرات افراد مختلف از کافکا چاپ شد

کتاب «کافکا در خاطره‌ها (از دبستان تا گورستان)» نوشته هانس گردکوخ با ترجمه ناصر غیاثی توسط انتشارات فرهنگ نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

کد خبر : 79275
تاریخ انتشار : دوشنبه 4 تیر 1397 - 6:43

 

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین“، کتاب «کافکا در خاطره‌ها (از دبستان تا گورستان)» نوشته هانس گردکوخ به تازگی با ترجمه ناصر غیاثی توسط انتشارات فرهنگ نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه یادها و خاطرات» است که نسخه‌ اصلی‌اش در سال ۲۰۱۳ چاپ شده است.

این کتاب خاطرات چهره‌ها و افراد مختلف را در بر می‌گیرد که با فرانتس کافکا نویسنده معروف چک، دیدار و حشر و نشر داشته‌اند. هانس گردکوخ گردآورنده این خاطرات می‌گوید هنگام گردآوری این خاطرات، از تمام خاطراتی که نویسندگانش گرچه می‌توانند به آشنایی یا برخوردی شخصی استناد کنند اما کم و بیش فقط درباره خودشان نوشته‌اند یا گفته‌های‌شان درباره کافکا اندک است، صرف‌نظر شده است. کافکا در ذهن اکثر آدم‌هایی که به او نزدیک بوده یا حتی برخورد مختصری با او داشتند، جایگاه ویژه‌ای دارد. به همین دلیل در سال‌های بعد، بسیاری وظیفه دوستی خود با کافکا دیده‌اند با خاطرات شخصی خود تصویری را که توسط شخص سوم در خاطره‌ها زنده شده بود، اصلاح کنند.

نسخه‌ای که ناصر غیاثی از این کتاب به فارسی ترجمه کرده، ویراست جدید اثر مورد نظر بوده که در واقع ۷ خاطره بیشتر از ویراست اول کتاب در سال ۱۹۸۵ دارد. این مترجم، ترجمه پیش رو را به دوست فقید خود، مجتبی عبدالله‌نژاد تقدیم کرده است.

عناوین مختلف این کتاب، پس از پیشگفتاری که هانس گرد کوخ نوشته، با قید نام نویسنده‌شان به این ترتیب اند:

کافکا جان‌باخته است/فلیکس ولچ، اسم من هم فرانتس است/فراتیشک اکساورباسیک، دوران مدرسه  و دانشگاه/هوگو اِس برگمان، دوازده‌سال با فرانتس کافکا در مدرسه/هوگو هِشت، خاطرات یک همکلاسی/ زدنکو وانکر، هشت سال در دبیرستان آلت‌شتته/ اِمیل اوتیتس، کافکای جوان/ لئوپولد ب. کرایتنر، در مقام ندیمه در خانواده کافکا/ آنا بوزارُوا، دوتایی با نیچه/ زلما روبیچک، مروری بر یک دوستی/ اسکار باوم، کافکای دوست/ فلیکس ولچ، گفتگو با کافکا در آسانسور/ آنا لیشتن‌شترن، سال‌های جوانی در پراگ/ ویلی هاس، کافکا و آنارشیست‌ها/ میاشئل مارِش، کافکای همکار/ آلویس گوتلینگ، با فرانتس کافکا در اداره/ فاو.کا.کروفتا، کافکای نویسنده/کورت وُلف، کافکا و محافل ادبی پراگ/ رودولف فوکس، کودکان میان خود/ آلیس زومر، دیدار به هنگام آغاز جنگ/ ارنست پوپر، فرانتس کافکای “دوست‌پسر”/ نِلی اِنگل، کارمن با کافکا/ گرتروده اورتسیدیل، کافکا و تیبرگرها/فردریش تیبرگر، اندکی درباره کافکا/ گئورگ مورده‌شایی لانگر، عصری با فرانتس کافکا/ اویگن مونت، قدم‌زدن با کافکا/ ماکس پولور، کافکا و نقاشی/ فریدریش فایگل، کلاس عبری با کافکا/ میریام زینگر، کافکا در شله‌زن/ دورا گریت، «چرا دست از سرِ مگس بیچاره برنمی‌دارید…»/هرمینه بِک، گفتگو با کافکا/ گوستاو یانوش، با کافکا در ماتلیاری/روبرت کلوپ‌شتوک، دو شب با فرانتس کافکا/ فرد برنس، آخرین دیدار با کافکا/ آلفرد ولفن‌شتاین، من آموزگار عبری کافکا بودم/ پُوآ منچل- بن توویم، «می‌شنوی تیله؟ اسم این عوضی فرانتس است!»/ تیله روسلر، زندگی من با فرانتس کافکا/ دورا دیامانت، برخورد با کافکا در ۱۹۲۳ در برلین/ رائول هاوس‌مان، کافکا نزد پزشک/ لودویگ نلکن، نویسنده و دکلمه گرش/ لودویگ هارت، واپسین روزها/ ویلی هاس، در رثای کافکا/ رودولف کایزر، خاطراتی از دایی‌ام/گرتی کاوفمان، خاطراتی از زمان حیات/ میله‌نا یزنسکا، خصوصی/ ماکس برود.

 

کتاب کافکا در خاطره‌ها

 

 

در این نوشته‌ها، خدمتکار خانه، کارآموز مغازه پدر، همکلاسی‌های دبستان، دبیرستان و دانشگاه، همکاران، ناشر و دوستانِ کافکا از خاطراتشان از این نویسنده گفته‌اند. در این خاطرات از شکل و شمایل، شخصیت، رابطه با ادبیات، نوشتن، پول و … صحبت شده است. این خاطراتِ غافلگیرکننده و متناقض در مجموع تصویری از کافکای نویسنده و کافکای انسان ارائه می‌کنند.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

در برابر سروصدا با فروکردن پنبه در گوش از خودش محافظت می‌کرد. این شیوه را موکدا به من توصیه می‌کرد. توصیه‌اش را به کار بردم و تا همین امروز خوابم نمی‌برد، مگر این‌که قبلش گوش‌هایم را بینبارم. یک‌بار پیش او دو گوش‌گیر کوچک دیدم که آن‌ها را باید روی گوش‌ها به هم می‌بست. حدس‌ می‌زنم، هدیه‌ای از یک زن بود.

اغلب می‌شد کافکا را در خیابان‌ها یا در پارک‌های پراگ تنها دید. اگر به او می‌پیوستی، اصلا ناراحت نمی‌شد. از حرف زدن در مورد خودش به شدت اجتناب می‌کرد و اگر حرف می‌زدی، سراپا گوش می‌شد. حتا وقتی بیماری رنجش می‌داد، آن‌ چهره خندانش را حفظ می‌کرد. در حالت چهره‌اش چیزی مثل معماهای مصری بود.

همیشه آماده بحث بود. یعنی آماده برای فهماندن منظور خود، شده با کلماتی کم و کوتاه و اغلب شتابزده، شده با سکوتی چیره‌دستانه که سوءتفاهم‌برانگیز نبود. زندگی و آثار دوستانش را با توجه زیادی دنبال می‌کرد. با بسیاری از آدم‌ها دوست بود، گو که به عده بسیار قلیلی اجازه می‌داد دوستش باشند. این را با قدرشناسی به یاد می‌آورم: در کوچه هرن به او برخوردم. چند روز پیش از آن شعری از من در تاگ‌بلات منتشر شده بود. عنوان شعر بود «ویلای سکوت خفیف». کافکا شعرم را تحسین کرد. من خودم از آن شعر دیگر چندان خوشم نمی‌آمد. قدیمی بود. جسارت کردم و تردیدم را در مورد صداقت تحسینش بر زبان آوردم. این‌جا بود که کافکا تمام شعر را از حفظ خواند.

وقتی کتاب اولش نظاره در انتشاراتی وُلف انتشار یافت، به من گفت: «یازده تا کتاب را به کتاب‌فروشی آندره تحویل دادند. ده تایش را خودم خریدم. خیلی دوست دارم بدانم، یازدهمی پیش کیست» و با سرخوشی خندید. هیچ باخبر نمی‌شدی که چه می‌نویسد و نوشتن چقدر برایش اهمیت دارد یا ندارد.

این کتاب با ۳۰۸ صفحه،‌ شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۳۴ هزار تومان منتشر شده است.

 

 

 



 

 

برچسب ها : ، ، ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

17 + شش =