واکنش آیت‌الله خامنه‌ای به خبرنگاری که از فیدل کاسترو مصاحبه گرفته بود

کاسترو وقتی وارد اجلاس می‌شد، حدود سی نفر از محافظان خودش، دورش را گرفته بودند، تازه به‌عنوان لایه اول! دولت زیمبابوه هم چهل نفر محافظِ خوش‌هیکلِ خودش را با لباس نظامی گذاشته بود

کد خبر : 42930
تاریخ انتشار : چهارشنبه 17 آبان 1396 - 9:22

 

 

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، 

 

جمعه، ۱۴ شهریور ۱۳۶۵

 

صبح روز جمعه، آقای خامنه‌ای به سالن اجلاس می‌آیند. قبل از ایشان، فیدل کاسترو با انبوه محافظان و همراهان وارد سالن شده است. آقای خامنه‌ای وقتی وارد سالن می‌شوند، عبدالرشیدی خبرنگار صداوسیما را می‌بینند که روی سکویی ایستاده و با صدای بلند فریاد می‌زند: فیدل! فیدل!

 

عبدالرشیدی خودش ماجرای فریاد زدنش را این‌طور تعریف می‌کند:

در اجلاس قبلی عدم‌تعهد در دهلی، سعی کردم از کاسترو مصاحبه بگیرم، اما نشد. در این سه سال، هم مکاتبه کردم، هم با خبرنگاران کوبایی صحبت کردم و هر راهی بود امتحان کردم؛ اما جواب نمی‌داد. می‌گفتند بیا هاوانا! از طرفی هم خیلی برای ما مهم بود که از کاسترو مصاحبه بگیریم. او یک چهره بین‌المللی ضدآمریکایی و از رهبران جهان سوم بود و صرف اینکه مصاحبه‌اش از تلویزیون ایران پخش شود، اهمیت داشت. آن‌موقع خیلی‌ها صراحتاً به ما می‌گفتند که نمی‌توانیم با شما مصاحبه کنیم، چون اگر تصویرمان از تلویزیون شما پخش شود، برای ما بد می‌شود و باید جواب صدام را هم بدهیم.

 

کاسترو وقتی وارد اجلاس می‌شد، حدود سی نفر از محافظان خودش، دورش را گرفته بودند، تازه به‌عنوان لایه اول! دولت زیمبابوه هم چهل نفر محافظِ خوش‌هیکلِ خودش را با لباس نظامی گذاشته بود که لایه دوم محافظان بودند! اصلاً نمی‌شد به کاسترو نزدیک شد. یکی، دوبار سعی کردم نزدیک شوم، اما همان لایه‌دومی‌ها با دست‌های سنگین و بلند، پرتم کردند عقب. دیدم این‌طور نمی‌شود. گفتم باید خودم را به آب و آتش بزنم. از صبح رفتم در سالن منتظر ایستادم. روز قبل، مسیر آمدن کاسترو را بررسی کرده بودم. در مسیر بین در و سالن اصلی، کنار لابی استراحت مقامات و ملاقات‌ها، منتظر ایستادم تا کاسترو بیاید. به بچه‌های تصویربردار و خبرنگارهای دیگر هم گفته بودم بیایند، اما هیچ‌کس چیزی از برنامه‌ام نمی‌دانست.

 

کاسترو با هفتاد نفر محافظ و چندین نفر همراه وارد شد. به نیمه مسیر نرسیده بود که رفتم بالای یک سکو و داد زدم: فیدل! فیدل!
یک‌دفعه، کل سالن ساکت شد و همه به من نگاه کردند. کاسترو لحظه‌ای مکث کرد و بعد بدون توجه به من، مسیرش را ادامه داد. احتمالاً فکر ‌کردند من از مخالفان کوبایی هستم و می‌خواهم علیه او شعار یا فحش بدهم. شروع کردم با صدای بلند و احساسی صحبت کردن: «فیدل! تو به‌عنوان یکی از رهبران جهان سوم، اگر با یک خبرنگار ایرانی مصاحبه نکنی، با چه کسی می‌خواهی حرف بزنی؟! اگر یک خبرنگار ایرانی، اینجا نتواند از تو مصاحبه بگیرد، کجا می‌تواند؟ مگر تو نمی‌گویی که آمریکایی‌ها تهدیدت می‌کنند؛ خب اگر این تهدید‌ها را، اینجا به ما نگویی، به چه کسی می‌خواهی بگویی؟»

 

کاسترو جلوی سکو ایستاد. با دست اشاره کرد که بیا جلو. پریدم پایین و رفتم جلو.
گفت: چه کار داری؟
گفتم: من یک خبرنگار ایرانی هستم، سه سال است می‌خواهم یک مصاحبه از شما بگیرم، نمی‌گذارند.
گفت: چه می‌خواهی بپرسی؟
گفتم: یک خبرنگار ایرانی چه سؤالی می‌تواند داشته باشد؟ همان سؤال‌ها را دارم.
گفت: خب بپرس.
گفتم: این‌طور که نمی‌شود، رفقایم هم باید بیایند.
گفت: بگو بیایند. با دست به بچه‌ها اشاره کردم، همه آمدند جلو. اتفاقاً صدابردارمان آقای بهروز قاسمی بود که بعد از اجلاس در جبهه مفقودالاثر شد. ما فکر کردیم شهید شده و برایش ختم گرفتیم، اما دیدیم بعد از جنگ، جزو اسرا برگشت.

 

دوربین شروع کرد به فیلم‌برداری و مصاحبه شروع شد. کاسترو دست من را در دستش گرفت و تا آخر مصاحبه دستم را رها نکرد.
اول از اوضاع آمریکای لاتین و دشمنی‌های آمریکا پرسیدم. خانم مترجم، بسیار حرفه‌ای و مسلط ترجمه ‌کرد. کاسترو از دخالت ‌های آمریکا در منطقه و اوضاع کشورهای انقلابی آنجا گفت. بعد رفتم سراغ ایران و مسئله جنگ. کاسترو، گرچه صراحتاً عراق را محکوم نکرد، اما خیلی با حرارت و با همدردی و حالت دوستی، از انقلاب ایران تعریف و تمجید کرد و گفت ما همیشه دوست و همراه ایرانی‌ها هستیم. بعد گفت: دیگر سؤالی نداری؟

 

گفتم: نه. حالا این محافظ‌ها مرتب به من ضربه و مشت می‌زدند که مطمئن شوند سلاح و بمبی نداشته باشم. من هم نمی‌توانستم تکان بخورم. دستم در دست کاسترو بود و صورت‌هایمان یک وجب با هم فاصله داشت. کمر و پهلو‌هایم له شده بود از ضربه‌های اینها. بالاخره مصاحبه را تمام کردیم. خودم راضی بودم.
همین که کاسترو رفت، دیدم آقای خامنه‌ای دارند از فاصله ده‌متری من را نگاه می‌کنند. تا ایشان را دیدم، یکهو بند دلم پاره شد و سرِ جایم میخ‌کوب شدم. به خودم گفتم: وای! الان گِلِه می‌کنند که این چه حرکتی بود کردی؟! اما دیگه کار از کار گذشته بود. با خودم گفتم اگر گله کردند، می‌گویم بالاخره برای مملکت این کار را کردم. با تپش قلب، راه افتادم سمتشان. ایشان هم با چند نفر همراه حرکت کردند. نزدیک که شدیم، دیدم چهره‌شان، ناراحت نیست. دلم آرام گرفت. سلام کردم، جواب دادند. با لطف زیادی گفتند: کارت را از اول دیدم، خوشم آمد. کارت خوب بود. بعد رو کردند به آقای ولایتی: «ما چند تا خبرنگار این‌طوری لازم داریم.» خیلی از برخوردشان خوشحال شدم، اصلاً لذت مصاحبه با کاسترو از یادم رفت. کتاب من در مورد جنبش عدم‌تعهد هم دستشان بود. اشاره کردند به کتاب: «ضمناً این کتاب را هم دارم می‌خوانم؛ کتاب خوبی است.» تشکر کردم، ایشان رفتند. ما هم رفتیم برای ترجمه مصاحبه و آماده کردنش برای ارسال به ایران. حالا کسی را پیدا نمی‌کردیم که اولِ صبحی بیاید برایمان ترجمه کند. بالاخره با اصرار، یکی از خبرنگارهای کوبایی راضی شد. آمد مصاحبه را دید. گفت همین ترجمه این خانم کامل و صحیح است.
آن شب مصاحبه کاسترو، برای اولین بار در تلویزیون ایران پخش شد و اثر خودش را گذاشت.

 

* * *
برای جمعه، به‌جز شرکت در برخی جلسات جنبش، سه قرار دیدار هم گذاشته شده است؛ هر سه بعدازظهر و هر سه در محل اجلاس.
نفر اول آقای «پیرزاده» دبیر کلِ پاکستانیِ سازمان کنفرانس اسلامی است. او که بارها برای میانجیگری در جنگ به ایران آمده بود، با ادبیات مقامات ایرانی آشناست. در این دیدار، آقای خامنه‌ای از آرزوهای خود در مورد سازمان کنفرانس اسلامی می‌گویند؛ چیزی که بسیار فاصله دارد با سازمان موجود. بعد هم به سراغ جنگ می‌روند و اهمیت آن؛ و دلایل ایران برای تنبیه متجاوز را، مجدداً برای او بازگو می‌کنند. می‌دانند که او احتمالاً دیداری هم با مقامات عراقی خواهد داشت، پس می بایست حرف‌های این‌طرف را خوب بفهمد تا خوب منتقل کند. می‌گویند: «صلح یک ارزش است، ولی ارزش بالاتر از آن «عدالت» است. لذا برای تأمین عدالت، تنبیه متجاوز و شروع‌کننده جنگ ضروری است و این تنبیه را مردم ما با نیروی ایمان خود عملی خواهند کرد و این رژیم متجاوز برکنار خواهد شد.» و پیرزاده که پاسخی برای حرف‌های حقِ رئیس‌جمهور ایران ندارد، بیشتر مستمع است تا متکلم! فقط در آخر، گزارشی از وضعیت سازمان کنفرانس اسلامی می‌دهد و می‌رود.

 

 


 

telegram.me/jajinnews

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

بیست − 15 =