نیازهای کودک از دیدگاه قرآن
در قرآن مباحث بسیاری در باره کودک و کودکی بیان شده که از آن جمله میتوان به وظایف و احکام، حقوق، رشد ، آموزش، پرورش و نیازهای کودک اشاره کرد.
به گزارش پایگاه خبری “ججین“، کودک نماد زندگی و بقا و استمرار آن است. هر چند که کودکی دورهای از رشد بشر است؛ ولی شاید مهمترین بخش از زندگی او به شمار میرود که آینده او را تعیین میکند و به یک معنا سعادت و شقاوت او را رقم میزند؛ از اینرو در قرآن به این دوره توجه ویژهای شده و آینده جامعه را به وضعیت کنونی کودکانش پیوند زده است و در روایات آموزشهای این دوره همانند نقش بر سنگ دانسته شده، چنانکه آموزش در کهنسالی همانند نقش بر آب میباشد.
در قرآن مباحث بسیاری در باره کودک و کودکی بیان شده که از آن جمله میتوان به وظایف و احکام، حقوق، رشد ، آموزش، پرورش و نیازهای کودک اشاره کرد. نویسنده در این مطلب بخشی از این آموزههای دستوری قرآن و وحی را تبیین کرده است.
دوران کودکی، تصویر و نقشی از آینده
برخیها دوره کودکی را دوران بیارزش و بیاهمیت برای آدمی برمیشمارند و هر گاه این دوره را نسبت به دورههای دیگر حیات آدمی چون دورههای نوجوانی و جوانی و میانسالی و کهنسالی مینگرند، کمترین اهمیت را به این دوره میدهند. از اینرو دورههایی چون نوجوانی و جوانی ارزش بسیاری مییابد. این در حالی است که دوران کودکی که از مراحل نخست حیات دنیایی انسان است(حج، آیه ۵ و نیز ۵۴ سوره روم و ۶۷ سوره غافر و نیز المیزان، ج ۱۶، ص ۲۰۵) دورانی بسیار مهم و با اهمیت است؛ چرا که آینده انسان و خوشبختی و بدبختی هر کسی در این دوره رقم میخورد و بلکه بالاتر حتی پیش از نطفه و زمانی که زن و شوهر یکدیگر را انتخاب میکنند، آینده هر انسانی رقم میخورد؛ زیرا بسیاری از مسائل زندگی هر بشری ارتباط تنگاتنگی با مسئله وراثت دارد که نمیتوان آن را به عنوان یک عامل اصلی در سرنوشت کودک و انسان نادیده گرفت. ازاین رو در روایات از انتخاب همسر خوب و نیک سخن به میان آمده و بر آن تاکید شده است تا این گونه به نقش بسیار حیاتی و اساسی والدین در آینده فرزندان توجه داده شود.
به هر حال، بر خلاف تصور اغلب مردم، دوران کودکی نقش کلیدی و اساسی درسرنوشت و آینده هر انسانی دارد و نمیبایست این دوره را نادیده گرفت. شاید علت عدم اهتمام والدین واولیا و مربیان به این دوره برخی از روایاتی باشد که این دوره را زمان اشتغال انسان به بازی و سرگرمی دانسته است. علامه طباطبایی همانند بسیاری از مفسران با توجه به روایات بسیار، در تفسیر سوره حدید، بر این باور است که ویژگیهای پنجگانهای که در این آیه وارد شده است، مطابق مراحل سن انسان از کودکی تا پیری است.(المیزان، ج ۱۹، ص ۱۶۴) بر این اساس، دوره کودکی را دوران اشتغال به بازی و سرگرمی یعنی همان لعب دانسته است.
اما باید توجه داشت که این بدان معنا نیست که این دوره نقش کلیدی و اساسی در سرنوشت وآینده انسان ندارد؛ زیرا بر کسی پوشیده نیست که بازی برای کودکان همانند تحصیل، تجربه، آموزش و پرورش برای دیگران است و نقش بازیها را نمیتوان در آموزش و پرورش کودکان نادیده گرفت. کودکان از طریق بازی آموزش میبینند و تحت پرورش و تربیت قرار میگیرند. از این رو روان شناسان بر نقش بازی در آموزش کودکان تاکید دارند.
دوران کودکی که از هنگام ولادت آغاز میشود(روم، آیه ۵۴ و غافر، آیه ۶۷) دورانی است که کودک نخستین ارتباط خود را با عالم برقرار میکند. در این دوران است که کودک همه چیز را به عنوان بازی و سرگرمی تجربه میکند و گستاخانه با همه ضعف و سستی که در جسم ونهادش است(همان) به سوی هر چیزی کشیده میشود تا آن را تجربه کند. این تجربهها چیزی جز شناخت آفاق نیست که مقدمهای برای شناخت انفس و تواناییها و ضعفهای خود میباشد.
در این بازیهاست که کودک، انواع گوناگون احساسات از درد و لذت، غم و شادی ، خوشی و ناخوشی و مانند آن را تجربه میکند. حس جستوجوگرانه و کنجکاوی بیش از اندازه وی از همان آغاز، او را به هر سوی میکشاند و بیمحابا به هر چیزی چنگ میافکند تا با همه ابزارهای شناختی از حواس پنجگانه خویش، محیط و پیرامون خویش را بشناسد. همین ظلوم وجهول بودن است که به شدت او را در معرض خطر قرار میدهد و نیاز شدید به حمایت پیدا میکند.(همان و نیز کهف، آیات ۶۵ تا ۸۲ و نیز نساء، آیه ۷۵)
بنابراین، آنچه بزرگسالان با استفاده از روشهای دیگری آن را درک وفهم میکنند، کودکان در اشکال بازی آن را تجربه کرده و میآموزند. بازی کودکانه همانند فرمانروایی خردمندان بر جهان است که با بهرهگیری از تمام قدرت و امکانات، عزم و همت خویش را برای تحقق آرمانها و اهداف به کار میگیرند.
به هر حال، کودکی دورهای بسیار حساس است و کودکان در همان بازیهای خویش آینده خود را ترسیم میکنند. از این رو آموزشهای این دوره که در قالب بازیها ارائه میشود، همانند نقش بر سنگ است که پایدار و ماناست و به سادگی از روح و روان آدمی محو نخواهد شد. لذا بسیاری از اصول زندگی در همین دوره یاد گرفته میشود و هرگز فراموش نمیشود، از جمله زبان که مهمترین عامل ارتباطی بشر است در این دوره آموخته میشود. کسانی که در دوره کودکی قرآن یا کتب و علومی را یاد میگیرند و یا شعری به خاطر میسپارند تا دم مرگ آن را حفظ داشته و هرگز از یاد و خاطرهشان نمیرود.
آموزش و تربیت کودک
با توجه به اهمیت این دوره و نقش کلیدی آن در ارتباط با آینده و نیز خوشبختی و بدبختی انسان، لازم است تا بازیهای کودکانه به گونهای باشد که زمینههای رشد و بالندگی درست او را فراهم آورد.
پیامبر اکرم(ص) دوران کودکی تا جوانی را به سه دوره هفت ساله تقسیم کرده و فرموده است: هفت سال اول؛ دوران سیـادت و سروری، هفت سـال دوم؛ دوران آمـوزش و تربیت و هفت سـال سـوم؛ دوره وزارت(نظرخواهی و مشورت)(بحارالانوار، ج ۱۰۱ ص۹۵).
در دوران سیـادت کـودک بـایـد تـدابیـرى انـدیشیـد که با دورههاى بعدى متفاوت است و آن گـونه که از نام آن پیداست، مرحله آقایى و سیادت کـودک است. این زمان بهتریـن و مناسبتـریـن وقت اثرگذارى در عقل و انـدیشه و روح انسان است.
از نظر مذهبى نیز بذر هویت دینى و معنوى انسان در کـودکى کاشته مىشود، اما القاى مفاهیـم اخلاقى و مذهبى و فرهنگى ـ با توجه به حساسیت ایـن دوران- نباید با شیـوههاى مستقیـم و خشک آمـوزشـى صـورت پذیرد، بلکه باید در قالبى شیریـن و با محتـوایى کودکانه انجام گیرد. باید با شیوهای جذاب، وضعى را ایجـاد کـرد تـا کودک عملاً از آمـوزشها تصـویـربـردارى کند.
سختگیریهاى قبل از بلوغ باعث خـواهد شد در کـودک نسبت به مسائل تربیتـى دلزدگـى و گاه تنفر ایجاد شـود. البته ایـن بـدان معنا نیست که هیچ تلاشى در آگاهى دادن به فرزند نشـود، بلکه ضمن آنکه کـودک باید در هفت سال اول زندگـى از آزادى کامل و منطقـى برخـوردار باشد، میتوان با شیوههایی او را با معارف و اخلاق آشنا و مأنوس کرد.
ایـن دوره زمانی، مـوقعیتـى نیست که والـدیـن از او تـوقع رفتار بزرگمنشانه داشته بـاشنـد، بلکه دورانـى است که نه تنها باید او بچگـى کنـد، بلکه گاه لازم است بزرگترها نیز خـود را تا حد کـودکـى تنزل دهند و با بیان و رفتـار کـودکـانه بـا او بـرخـورد کنند. البته بایـد در نظر داشت آزادى که به کـودک داده میشـود، کاملاً منطقـى و بر پایه اصـول باشد و از او شخصیتـى متوقع و رفاهزده ساخته نشـود.
یکى از خصوصیاتى که در دوره سیـادت کـودکـى بیشتـر به چشـم میخـورد و از اهمیت ویژهاى برخـوردار است، بازى کودک است. به دوران قبل از دبستان، دوره بازى نیز گفتهاند و روانشناسان عقیده دارنـد بازى، تفکر کـودک را شکل میدهد.
او در این موقعیت، کارى جز بازى نـدارد و ایـن امـر مـوجب میشود پرنشاط و پـرانرژى شود و فکر و استعداد او شکـوفا گردد. کـودک در بازى به آرزوهایـش دست مییابـد. قـدرت استـدلال پیدا مىکنـد و نیروى تحلیلـش تقـویت میشود. بزرگتـرها نبایـد بازى کودکان را بىاهمیت بشمارند، بلکه خـود آنها نیز باید در بازى کـودکان مشارکت داشته باشند، حتی بازى با فرزندان فرصتى است که والدیـن در خلال آن میزان هـوش و استعداد کـودک را بسنجند و بر اساس این سنجش و ارزیابی برای تقویت و یا بهبود هوش و استعداد او برنامههایی را در نظر گیرند.
کودک از یک طرف به سبب ضعفى که در خود حـس مىکند و قدرتى که در بزرگسـالان میبینـد و به علت عشقـى که به تکامل دارد، کـارهـاى بزرگتـرها را تقلیـد مىکنـد. مـوقعى که پـدر و مادر، در بـازى کـودکانه شـرکت مىکنند و آنان را در کارهاى کـودکـان مسـاعدت مىنمایند، جان طفل از مسرت و شادى لبریز مىشـود و احساس میکند کارهاى کـودکـانه او آنقـدر ارزنـده است که پـدر و مادر بـا او همکارى مىکنند.
در سیره پیامبر اکرم(ص) همین روش به وضوح مشاهده میشود. در کتاب جـوامعالحکایات عوفـى نقل شده است: روزى پیامبر براى شرکت در نماز عازم مسجـد بـودند. در راه کـودکانـى را که مشغول بازى بـودند، دیدند. آنها با دیدن پیامبر(ص) دست از بازى کشیدنـد و به سـوى ایشان شتافتنـد. پیامبـر(ص) با مهربانـى از آنان استقبـال کردند.
کودکان از سر و کـول پیامبر(ص) بالا میرفتند و با هلهله و شادى به او مىگفتند: شتر ما باش! پیامبر(ص) هم با آنها همبازى شد. وقتى خـواست از آنها جـدا شـود، هشت گـردو به آنها داد و سپـــس کـودکان از آن بزرگـوار جدا شدند.
این روش پیامبر(ص) با کودکان تنها یک نمایش مانند نمایشهای سران کشورها نیست که در انظار عمومی و رسانهها انجام میدهند تا وجاهت خویش را افزایش دهند و زمینه افزایش قدرت و شوکت خود را با ابزار محبت به کودکان و کهنسالان فراهم آورند؛ بلکه نمایشی از چگونگی معاشرت و تربیت کودک است. خداوند در آیاتی از جمله آیات ۵ و ۶ سوره نساء از مردمان میخواهد تا در برخورد و معاشرت با کودکان، از گفتار و رفتاری شایسته استفاده کنند؛ چرا که کودک یاد میگیرد و تکرار میکند.
امام صادق(ع) در ذیل آیات پیش گفته اصطلاح سفیه و سفاهت را به دوره کودکی حمل میکند و میفرماید که دوران کودکی قبل از رشد و بلوغ کودکی همان دوره سفاهت است که میبایست با کودکان به بهترین شکل در این دوره معاشرت داشت.(تفسیر نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۴۲، حدیث ۵۰)
سفاهت به حالتی گفته میشود که شخص با وجود داشتن عقل، از آن بهره نمیگیرد. این معنا در بزرگسالان نیز وجود دارد؛ ولی در کودکان به سبب اینکه عقل هنوز در حالت بالقوه است و با ابزارهای شناختی و تجربه و آموزش و پرورش، فعلیت نیافته است، این سفاهت کودکانه مذموم نیست؛ اما سفاهت در بزرگسالان امری مذموم است؛ چرا که بیانگر خسران و زیان است؛ زیرا در مدت عمر تلاش نکردهاند تا عقل خویش را به کار گیرند و آن را به فعلیت رسانند و از سفاهت بیرون آیند.
برای اینکه کودک عقل خویش را به کار اندازد و قدرت تجزیه و تحلیل پیدا کرده و در جستوجوی حق برآید واز باطل گریزان گردد، لازم است تا در قالب بازیها کودک آموزش داده شود. از این رو خداوند در آیاتی از جمله ۲۳ و ۲۴ سوره اسراء از والدین میخواهد تا سرپرستی و تربیت کودکان را به درستی به عهده گیرند و آنان را پرورش دهند.
خداوند بر والدین واجب کرده است تا کودکان خویش را تعلیم و تربیت کنند و آنان را افزون بر آموزشهای عمومی، آداب و نکات ریز و لطیف زندگی را بیاموزند. از جمله این آداب، آداب حضور در محل استراحت والدین و چگونگی آن است که در آیه ۵۸ سوره نور بر آن تاکید شده است.
تربیت کودک میبایست مبتنی بر احسان و نیکی باشد. به این معنا که تربیت را نمیتوان بر مدار عدالت پیش برد. عدالت هر چند که امری بسیار پسندیده است، ولی بنیاد تربیت بر عشق و محبت و مودت است. ازاین رو بر احسان به عنوان نمادی از این مفاهیم تاکید شده است. ارتباط والدین و فرزندان میبایست بر این محور شکل گیرد تا بتواند نقش موثر دو سویه را بهجا گذارد و حتی در آینده والدین از نعمت فرزندان در زندگی خویش بهرهمند شوند ودر دوران کهنسالی و پیری از عشق و احسان فرزندان برخوردار گردند.
به سخن دیگر، آموزشهای عقلانی میبایست بر پایه احسان انجام گیرد تا بتواند تاثیر شگرف و پایدار خود را همواره حفظ کند. هر گونه احسانی از سوی والدین در زمینه تربیت و تعلیم کودک، بازتابی بزرگ در آینده خواهد داشت و والدین حتی از چنین فرزندانی اف را هم نخواهند شنید و آنان نازکتر از برگ گل به ایشان نخواهند گفت.
در تربیت کودک میبایست از همه امکانات بهره گرفت. اگر شخص خود ناتوان از تربیت کودک بر اساس این معیارهاست و به عللی انسانی تند خلق و مزاج میباشد، سرپرستی کودک را به کسی سپارد که توانایی این تربیت صحیح را داشته باشد. این مسئلهای است که میتوان آن را از آیه ۴۰ سوره طه و نیز آیات ۱۰ تا ۱۳سوره قصص به دست آورد؛ زیرا کافل به معنای سرپرست و فردی است که عهدهدار امور دیگری میشود(معجم مقاییس اللغه، ج ۵، ص ۱۸۷) بنابراین، اگر به هر دلیلی شرایط اقتضا میکند که دیگری عهده دار سرپرستی شود این کار انجام شود، چه به خاطر ترس بر جان کودک باشد یا ترس بر اخلاق و آینده کودک.
عفت و حیا ودینداری والدین در تربیت کودکان بسیار مهم و اساسی است.(مریم، آیات ۲۸ تا ۳۰) از این رو خداوند قوم نوح را به سبب اینکه پدر و مادرها اهل کفر و فجور بودند و از نظر اعتقادی و رفتاری بیرون از دایره عقل و ایمان و عفت قرار داشتند، نابود میسازد و در تعلیل این نابودی قوم به محیط اجتماعی و خانوادگی مردمان آن زمان اشاره میکند و میفرماید که این قوم جز فرزندانی کافر و فاجر نمیزایند؛ زیرا محیط خانواده چنان آلوده به باطل و فجور بوده است که قابلیت این را نداشت تا کودکان بر فطرت خویش سالم بمانند.(نوح، آیه ۲۹)
بنابراین یکی از حقوق کودکان، تربیت و تعلیم درست و ایجاد محیط سالم که عقل و قلب بر سلامت آن گواهی دهد است. رعایت همهجانبه کودکان و حمایت از آنان از واجباتی است که نخست بر عهده والدین و سپس بر عهده جامعه است. خداوند حتی جهاد برای حمایت از کودکان را وظیفه جامعه ایمانی و اسلامی دانسته است و در آیه ۷۵ سوره نساء نجات کودکان از محیط کفر و ظلم و فجور را از اهداف جهاد بر شمرده و آن را وظیفه مومنان میداند.
برآورده کردن نیازهای کودکان به عنوان یک وظیفه خصوصی والدین و عمومی جامعه از سوی خداوند مورد تاکید و سفارش قرار گرفته است. خداوند در آیه ۶ سوره ضحی بر ضرورت بهرهمندی کودکان از محل مناسب آسایش و آرامش سخن به میان میآورد و این منت بر پیامبرش را یاد آور میشود که شرایطی چنین برای او فراهم شد و در آیه ۱۲ سوره یوسف و ۲۰ سوره حدید به فراهم آوردن ابزار واسباب بازی و سرگرمی برای کودکان به عنوان یک نیاز طبیعی آنان سفارش میکند و در آیه ۱۲ سوره یوسف به نیاز مراقبت از کودکان در برابر هر گونه خطر و حوادث به عنوان یک نیاز اولیه تاکید میکند.
به سخن دیگر، بر آوردن نیازهای اولیه کودکان از واجبات هر انسانی از والدین تا اعضای جامعه است و این گونه نیست که با عدم برآوردن آن از سوی والدین دیگران از بار این مسئولیت شانه خالی کنند، بلکه بر هر عضو جامعه انسانی است که در تحقق این نیازهای اولیه کودکان تلاش کند. این مطلب را میتوان افزون بر آیات پیش گفته از آیه ۷۵ سوره نساء و آیات مشابه آن به دست آورد.
هر گونه ضرر و زیان از سوی والدین و سرپرستان و دیگر اعضای جامعه انسانی جایز نیست و به عنوان امری ناپسند و حرام از سوی خداوند در آیاتی از جمله آیه ۲۳۳سوره بقره مطرح شده است.
سخن درباره کودک در قرآن بسیار است ولی به لحاظ رعایت اختصار به همین میزان بسنده میشود.
* مجید سلطانپور
برچسب ها :ججین ، دیدگاه قرآن ، قران ، نیاز های کودکان ، نیازهای کودک ، نیازهای کودک از دیدگاه قرآن
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰