نقد و بررسی فیلم «غلامرضا تختی»

روایت سینمایی «بهرام توکلی» در قد و قامتِ اسطوره‌ای چون تختی هست. با امکانات محدود سینمای ایران، گاهی تنه‌به‌تنه فیلم‌های قهرمان‌پرور سطح بالای سینمای جهان می‌زند. آنچه در سینمای بی‌قهرمان و ملول ما به‌زحمت می‌توان نمونه‌هایی از آن یافت.

کد خبر : 97118
تاریخ انتشار : شنبه 1 مرداد 1401 - 7:27

پایگاه خبر ججین

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین، «سورن کی یر کگارد» (فیلسوف دانمارکی) جایی گفته بود «زندگی رو به جلو، زندگی می شود و رو به عقب، فهم»، اضافه می کنم ما زندگی را یکپارچه زندگی می کنیم، اما حتی در خاطره و نظاره خودمان پاره پاره ثبت می شود.
این پاره های ثبت شده وقتی به هم می پیوندند، روایت زندگی شکل می گیرد. اما حتی خودمان فراموش می کنیم، مقاطعی میان این پاره ها لیز خورده اند و از روایت زندگی مان افتاده اند. این اتفاق در روایتِ دیگران از زندگی ما چندباره بیشتر می افتد. خرده شکسته های کمتری از آینه زندگی هر یک از ما گیر دیگران می افتد تا تصویر اصلی را بازآفرینی کنند. آن تکه های گمشده هم، هر روایتی را رازآمیز، مبهم و ناقص می کنند. در حالیکه این رازآمیزی در زندگی شهرتمندان و چهره های تاریخی اهمیتی غلیظ دارد.

***تختی؛ پهوانی در لبه توده و فرهیختگان

فیلم «غلامرضا تختی» بهرام توکلی با اذعان به همین پاره پاره گی گزاره ها و قرینه ها از زندگی او آغاز می شود. چیزی که با به هم چسباندنش، روایت تاریخیِ ما از زندگی غلامرضا تختی می شود. پهلوان مردمی و قهرمان ورزشی که در لبه توده و فرهیختگان گام می زد و به واسطه همین پاره های غایب و رازآلود روایی زندگی اش، با گذشت زمان مدام بر وجه اسطوره گی شخصیتش اضافه می شود. البته همچنانکه شعله پرسش ها پیرامون جوانبی از زندگی و مرگش هم خاموش نمی شود.
تختی از دور شخصیتی پرسش برانگیز است. چرا چنین شخصیت خیر و پهلوان صفتی، چنین مسیر پر پیچ و خمی را در زندگی از سر گذرانده است؟ چرا در اوج قهرمانی ها مشربی زاهدانه دارد، جایزه و صله ها را بذل و بخشش و پیشنهادهای وسوسه برانگیز را رد می کند و صراحتا می گوید قهرمانی شادم نمی کند؟ ربط این نحوۀ شخصیت با مشکلات خانوادگی و مرگ رازآلودش چیست؟ بیننده عام فیلم بهرام توکلی با پیش زمینه های محدود از این سنخ ابهام ها و پرسش ها به سراغ فیلم می رود. تجربه شخصیِ دیداری من گواهی می دهد فیلم با کاویدن برخی زوایای پنهان بر عمق این پرسش ها می افزاید، بی آنکه پاسخی صریح و مکفی به آنها بدهد. البته گِره هایی باز می شود، با شخصیت فروتن و سر به زیر و مردم گرا، چشم و دل سیر و والاپسند تختی بیشتر آشنا و تا حدودی از چرایی برخی ملولی ها و عزلت ها و تنهایی ها و افسردگی ها و تفاوت های او با سایرین مطلع می شویم، اما این کافی نیست. به نظرم خود سازندگان نیز نه می توانسته اند و نه می خواسته اند که همه چیزِ در پسِ پرده شخصیت تختیعیان شود. دیدن فیلم توکلی گویی کاویدن چند لایه زمینِ همان پرسش ها و تاملات پیشین است.
با دیدن «غلامرضا تختی» توکلی یک پرسش فلسفی و انسانی بزرگ رخ می نماید. همان پرسش و دوگانۀ موفقیت یا رضایت.تختی در اوج قهرمانی های المپیک و مسابقات جهانی صراحتاً می گوید: قهرمانی شادم نمی کند. در جای جای فیلم بیننده در می یابد با شخصیتی روبروست که بسیاری شادی آورها برای سایرین، برای او هیچ است. بسیاری نمادهای موفقیت که مایه رشک و حسادت آدمیان است، از قبیل قهرمانی و شهرت و اعتبار و ثروت، او را در اوج تجربه شان بر نمی انگیزد. آنقدر که انگار فیلسوفی رواقی و زاهدی خلوت نشین روی تشک های کشتی قهرمان جهان می شود. چرا راستی؟ این شاید یکی از اصلی ترین پرسش های بیننده و خواننده زندگی تختی است. مایه دراماتیک و فلسفی ای که توکلی تا حدودی به آن پرداخته است و برخی از جوانبش را گشوده است.

 

***روایت دوگانه رضایت و موفقیت به تعبیر مصطفی ملکیان در فیلم تختی 

 

به تعبیر «مصطفی ملکیان» انسان ها در یک تقسیم بندی کلی به دو دسته اهل موفقیت و اهل رضایت تقسیم می شوند. اهل موفقیت در دو ساحت نظر و عمل مدام در حال مسابقه و مقایسه خود با دیگران اند. امکان دارد امری مطلوب شخصی شان نباشد، اما چون از جانب اجتماع و در مقایسه و مسابقه با دیگران به عنوان نماد موفقیت شمرده می شود، به سویش می شتابند و تصاحبش می کنند. این تصاحب لزوما به رضایت درونی ختم نمی شود. اینان معمولا تلخکام اند. زیرا اساساً مبنای زندگی شان، رضایت شخصی و درونی نبوده است.
اهل رضایت اما مدام در حال مسابقه و مقایسه با خود اند و تنها آنچه را به رضایت و بهجت عمیق درونی شان منجر می شود، پی می گیرند. امری که چه بسا از منظر مسابقه با دیگران مرتبت و رتبه ای نداشته باشد. مرور زندگی تختی و مشاهده فیلم بهرام توکلی در بازنمایی این زندگی، به نوعی جدال این دوگانه است. قهرمانی جهان و المپیک یکی از نمادهای دوردست موفقیت انسانی است. چیزی که در بادی امر به نظر می آید تامین کننده رضایت و خوشدلی هم باید باشد. اما برای تختی مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست. قهرمانی جهان و المپیک شادش نمی کند، شهردار تهران شدن با نابلدی و به هر قیمت برایش دلپذیر نیست، بازی در فیلم سینمایی با دستمزدی کلان اتمام حجت نیست، مجلس آرا شدن در بزم اصحاب قدرت ناپسندش است و تحویل گرفتن زمین غصبی اهدایی را روا نمی داند.
رضایت دلی و کام تشنه درون او با این قبیل موفقیت های تعریفیِ دیگران، سیراب نمی شود. همچنان است که در اوج شهرت، تنهاست و در اوج موفقیت، سیراب نیست. اما آیا این همه داستان امتناع ها و تبیین پیچیدگی های روحی اوست؟ مشخص نیست.
دیگر وجه پررنگ شخصیت فیلمِ تختی بهرام توکلی، صفت شجاعت اوست. شجاعت در مسابقه و مواجهات ورزشی؟ نه، شجاعت در گذشت و بی تعلقی. شجاعت در قدرتِ دست رد زدن به موقعیت ها و مناصبی که با چارچوب ارزشی نمی خواند. شجاعت در ایستادن و پایمردی در کنار اصولی و افرادی که درست می داند و می یابد. شجاعت در هزینه دادن پای امور ارزشمند. شجاعت و دلیری در نیالود شدن به تطمیع ها و تهدید ها.

 

***طراحی صحنه درخشان، بازی های باورپذیر

 

بهرام توکلی در فیلمش با روایتگری ای چشم نواز به سراغ سوژه ای رفته است که در گذشته علی حاتمی و بهروز افخمی به سویش خیز برداشته بودند، اما به دلایلی کارها نیمه تمام یا ناکام از مقاصد اولیه مانده بود. همچنانکه فیلم در تیتراژ پایانی به مرحوم علی حاتمی تقدیم می شود. خود این پیشینۀ تولیدی، سختی کار توکلی را افزون میکند. رجوع به سوژه ای که پیشتر دستمایه فیلم های نیمه تمام و تمام واقع شده است. اما توکلی در ابعاد بسیاری خوب از پس کار برآمده است و خروجی کارش فیلمی خوش ساخت و از حیث تکنیکی چشم نوازست. فیلم او خصوصا در تداعی صحنه ها و بازآفرینی مکان ها و خیابان های تهران قدیم و انتخاب خوب بازیگر شخصیت اصلی در سنین مختلف (خصوصا نوجوانی و جوانی)، بسیار باورپذیر و درخشان و گیرا از آب درآمده است. همانگونه که فیلم در سی و هفتمین دوره جشنواره فجر برنده جایزه در بهترین طراحی صحنه و بهترین فیلمبرداری شده است.

 

***وجوه سیاسی شخصیت تختی؛ هواداری از مصدق، معاشرت با آیت الله طالقانی و عضویت در جبهه ملی

 

دیگر وجه صادقانه روایت توکلی تصویرگری او از هواداری و پایمردی تختی از دکتر مصدق تا زمان حصر و مرگ، عدم همراهی و همدلی با کودتاگران، عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی ایران و شاگردی و معاشرت با آیت الله طالقانی است. دیگر وجه قابل تامل و حساسیت برانگیز روایت سینمایی توکلی از زندگی این اسطوره ورزشی معاصر، پیچیدن نبستا صریح نسخه مرگ رازآلود اوست. غلامرضا تختیِ بهرام توکلی می گوید تختی خودکشی کرده است. البته با ضمیمه اینکه او را پیشتر حاکمیت سیاسی و مردم و زندگی خانوادگی، بی صدا کشته بودند. البته توکلی در سکانس های پایانی، همچنان مایه هایی را در تصویرگری خود هوشمندانه باقی گذاشته است که متضمن کاستن از صراحتِ بیان خودکشی هم باشد.
زندگی تختی زندگی پرفراز و نشیبی است. آمیزه دراماتیکی از حاشیه نشینی و فقر و قهرمانی و شهرت و ایثار و بزرگ منشی و انزوا و خلوت و فراموشی و انگاری خودکشی. این آمیزه دراماتیک می طلبید کارگردان، روایت سینمایی خود از او را در لایه های پرتعلیق تری می بُرد. نه آنکه جاهایی از فیلم روایت خطی و نسبتا یکنواخت فیلم نه گرهی در اندازد و نه گرهی بگشاید. نه آنکه سیر قصه گویی فیلم گاهی اینقدر افول کند که مگر به زورِ صدای راوی فیلم بشود به آن وجه قصه گویی آویخت. آنقدر که جاهایی از فیلم به تیزرهای مستقلی تبدیل شود که بی آنکه نیازی به پلان های پس و پیش باشد هم معنادار باشد.

 

***بخندید تا تختی نگرید

 

در هر صورت به نظرم روایت سینمایی توکلی در قد و قامتِ ورزشی تاریخی اسطوره ای چون تختی هست. با امکانات محدود سینمای ایران، گاهی تنه به تنه فیلم های قهرمان پرور سطح بالای سینمای جهان می زند و به قواره های این ژانر در این نوع از سینما در جهان نزدیک می شود. چیزی که در سینمای بی قهرمان و ملول ما به زحمت می توان نمونه هایی از آن را یافت.
فیلم اینقدر رضایت بخش و چشم نواز هست که بیننده پس از فیلم از وقت و هزینه ای که صرف تماشای آن کرده است، راضی خواهد بود. این احساس رضایت در پایان تماشای فیلم به افسوس می گراید وقتی که می بینی فیلمی در این حد راضی کننده و با محوریت شخصیت توده گرایی؛ چون تختی، در سالن های سینما اینقدر کم تماشاگر است. سانس اولیه مراجعه ما در یک شهر متوسط، به خاطر خرید بلیت توسط تنها یک نفر تعطیل شده بود و سانس بعدی هم در سینمایی دیگر تنها در تسخیر من و همراهم بود. حق چنین فیلم هایی در وضعیت فعلی سینمای ایران که بیشتر در تصرف فیلم های بازاری، سطحی و گیشه محور است، این نیست.
به قول شعار مردم در استقبال از تختیِ محزون پس از قهرمانی المپیک که می گفتند بخندید تا تختی نگرید، ببینید تا تختیببیند.

 


 

 

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

نوزده − 11 =