نقد رمان خانه قانون زده

خانه قانون زده – Bleak House

نویسنده: چارلز دیکنز – Charles Dickens

سال: ۱۸۵۳

کد خبر : 41460
تاریخ انتشار : چهارشنبه 10 آبان 1396 - 11:34

 

 

نقد رمان خانه قانون زده

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین”    ، انگلستان در سال‌های ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰ با رشد سریعی در صنعت، جمعیت، افزایش هزینه‌های زندگی و سکونت برای اقشار فقیر جامعه همراه بود. دوره ای بود همراه با هجوم کارگران روستایی به سوی شهرها که نهایتاً در محله های زاغه نشین و پر از بیماری جمع می شدند، همچون شخصیت تام همیشه تنها در رمان خانه قانون زده.

 

در سال ۱۸۳۹ توماس کارلایل فیلسوف و مقاله نویس با نوشتن عبارت «وضعیت مساله انگلستان»، کشور را به چالش کشید تا بلکه فکری به حال وضعیت اسف بار طبقه های ضعیف تر جامعه شود، که تشدید شرایط نابسامان زندگی شان داشت به سوی بروز آشوب در جامعه و در نتیجه تهدیدی برای ثبات کل کشور تبدیل می شد. مردم از بروز انقلابی فرانسوی در خاک انگلیس هراس داشتند. کارلایل که تأثیر زیادی روی دیکنز داشت، در کتاب گذشته و حال می نویسد: «‌انگلستان پر از ثروت است، پر از تولیدات و محصولات متنوع، مناسب برای برآوردن خواسته های مختلف مردم، ولی با این همه، انگلستان به خاطر خلاء های موجود و گرسنگی، در حال مرگ و نابودی است» چرا توزیع ثروت آن قدر ناعادلانه است و برای حل این مساله چه می‌توان کرد؟

دوره ای از اصلاحات شکل گرفت و راه حل‌ها و قانون گذاری های جدید زیادی پیدا شدند. میزان توجهات به طبقات پایین‌تر جامعه گسترش یافت، توزیع صندلی های مجلس با هدف مشخص کردن مناطق صنعتی، بهبود قوانین ناقص و تاسیس تجارت آزاد، از نو صورت گرفت. همه باید از بحران موجود آگاه می شدند، در این صورت عموم جامعه می توانستند اهمیت نیاز به تغییرات و اصلاحات را درک کنند، اینجا بود که رمان نویسان دست به کار شدند. بسیاری از نویسندگان دوره ویکتوریا همچون دیزرائیلی، دیکنز، تاکری، الیزابت گاسکل، شارلوت برونته و جرج الیوت مسائل و مشکلات اجتماعی را از زاویه های مختلف به تصویر کشیدند. آن روزها رمان در ایجاد درک و فهمی روشن و نمایش حسی مشترک در میان مردم، همان نقش فیلم‌های امروزی را ایفا می کرد.

با اینکه کارهای زیادی جهت بهبود مشکلات جدی موجود صورت گرفته بود، در زمانی که دیکنز خانه قانون زده را نوشت یعنی سال ۱۸۵۰، سال‌هایی همراه با موفقیت‌ها و امید های بیشتری بودند، ولی هنوز زندگی اقشار فقیر جامعه با نابرابری‌ها و رنج‌های بسیاری همراه بود. اصلاحات در حال انجام بود، بسیاری از جوامع اصلاح گرا همچون آن‌هایی که در خانه قانون زده به آن‌ها اشاره می شود، دست به بهبود و اصلاح مسائل می زنند. دیکنز از طریق خانواده های جلیبی، پاردیگل و چندبند که هیچ چیز از فقر نمی‌دانند و باعث بدتر شدن اوضاع می شوند، این جوامع را به سخره می گیرد. برای نمونه، خانم پاردیگل، رساله‌ای مذهبی را در خانه‌ی آجرساز جا می گذارد؛ همسر جنی با تمسخر می گوید: «هیچ کس اینجا نیست که بتواند آن را بخواند»

بسیاری از مسائل و مشکلات آن روزها در این رمان برجسته می شود، همچون مباحثه‌ای که بین آقای رانسول، مردی خود ساخته و صنعتگر و جناب لستر اشراف زاده و زمین دار شکل می گیرد؛ گفت و گویی است بین طبقه بالای جامعه و طبقه متوسط در حال رشد. جناب لستر عصبانی و خشمگین است از اینکه رانسول که زمانی حق رأی نداشت،‌ اکنون یکی از گزینه های ورود به مجلس است. رانسول مفتخرانه در مورد قدرت دموکراتیک جدید در کشور صحبت می کند. جناب لستر متوجه می‌شود که حزب اصلاح گرای رانسول پیروز شده است، این اشراف زاده می‌خواهد همه چیز همان گونه که بود باقی بماند و می گوید:« دروازه های جامعه شکسته شده اند». او شاهد نزول قدرت خود و طبقه های بالای جامعه است.

خانم جلیبی از مساله آفریقایی بودن به سمت مساله زن بودن می رود. او نمونه‌ای است از یک زن جدید که نمی پذیرد تنها خانه داری صرف باشد و می‌خواهد وارد جامعه شود و به مسائل و مشکلات جامعه بپردازد. عدم تناسب حزب های سیاسی مورد استهزا قرار می گیرند و نویسنده با نگاهی طنزآمیز به آن ها می پردازد. در حکومت حزب های مخالفی حضور دارند. یکی از آن‌ها از افرادی با نام های بافی، کافی، دافی و… و حزب دیگری از بودل، کودل، دودل و دیگر سیاستمدارانی با اسم‌هایی با همین آهنگ واژگانی تشکیل شده است. دادن اسم‌هایی با آهنگی مشابه به سیاستمداران، آن‌ها را افرادی ناچیز و پوچ جلوه می دهد و از سطح و مقدار آن ها می کاهد. فساد قرض دهندگان در رابطه و همکاری تاکینهورن و اسمالوید به خوبی تصویر می شود، آن دو افراد مقروض را تحت فشار می‌گذارند تا خودشان در آسودگی و راحتی باشند. دیکنز به زیبایی کشوری را به تصویر می‌کشد که مدیرانش تنها به فکر جیب‌های خودشان هستند. وقتی که وودکورت به خاطر نجات زندگی دیگران به یک قهرمان تبدیل می شود، خانمفلایت فکر می‌کند که او به شهرت و عنوانی می رسد. استر می گوید: «در انگلیس معمول نیست که کسی به خاطر خدمات صلح جویانه اش به نام و شهرت برسد» مگر اینکه پول و ثروت زیادی داشته باشد.

تمرکز اصلی رمان روی سیستم قانونی پیچیده و گره خورده‌ای است که باعث شده زندگی در خارج شهر به کندی و با مشکلات زیادی پیش برود. آن چه که به نام عدالت وجود دارد چیزی نیست جز سراب و ظاهری ساختگی از عدالت. دیکنز به صورت موازی به دادگاه کیفری و جهان طبقه بالای جامعه می‌پردازد که هر دو سابقه و کارآمدی را دنبال می کنند. این ارزش ها نمی‌توانند مشکلات اجتماعی را حل کنند و باعث از بین رفتن ارتباط انسانی بین مردم می شوند. وقتی که دیکنز این رمان را نوشت، سیستم دادگاه شروع به اعمال اصلاحات و تغییرات کرده بود، ولی هنوز هم معضلات و نارسایی‌های زیادی داشت. دیکنز این را می دانست. او گزارش نویس دادگاه بود و این مشکلات را از نزدیک لمس می کرد. او از داستانش برای اشاره به وضعیت انگلستان استفاده کرد و نشان داد که چگونه مسیر رسیدن به راه حل تمامی این مشکلات مختلف، از قلب انسان آغاز می شود. وودکورت، آقای جرندایس، آقای جرج و استر نمونه‌های افرادی هستند که به صورت مدنی در مسیر تغییر وضعیت انگلستان گام بر می دارند.

 

 


 

telegram.me/jajinnews

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.