نقد رمان بلندی های بادگیر

بلندی های بادگیر
نویسنده: امیلی برونته
سال انتشار: ۱۸۴۷

کد خبر : 33739
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 شهریور 1396 - 13:27

 

نقد رمان بلندی های بادگیر

به گزارش پایگاه خبری “ججین”  ، رومانتیسیسم، جنبشی ادبی در سال های  ۱۸۳۲ تا ۱۷۹۸ در انگلیس، تمامی هنرهای قرن نوزدهم را تحت تاثیر قرار داد. از بلندی های بادگیر اغلب به عنوان نمونه ای از داستان رمانتیک یاد می شود. گفته می شود این رمان می تواند به نوعی از داستان زندگی خود برونته و شخصیت و باور هایش شکل گرفته باشد. در این رمان برونته جهانی را ترسیم می کند که در آن آدم ها زود ازدواج کرده و به همین ترتیب زود از دنیا می روند، که در دوره ی زندگی او  به همین صورت بود. ازدواج زودهنگام و مرگ در جوانی هر دو به عنوان نشانه هایی از رمانتیک در نظر گرفته می شوند، چراکه اکثر هنرمندان آن دوره در جوانی فوت کردند. آنچه برونته در این رمان توصیف می کند،دانسته های شخصی خودش است، بخش هایی از رمان گاهی همان زندگی و تجربیات خود نویسنده اند که در  طول رمان اتفاق می افتند. به این معنی که نوع زندگی و رشد او اثر بسیار زیادی روی نوشتنش داشته است.

ارزش هایی که برونته از پدرش یاد گرفته است باعث انس گرفتنش با طبیعت گشته،  ستایش زیبایی های طبیعت را می توان در کاراکتر کاترین در بلندی های بادگیر مشاهده کرد، نویسنده نیز انگار تمایل دارد در اوقات فراغتش به گشت و گذار در دشت های یورک بپردازد. به همین صورت بازی هایی که امیلی با برادر و خواهرانش می کرد، تخیل او را به سطحی رسانده که بتواند جهان این رمان را به گونه ای خلق کند که در انواع ادبیاتی مختلفی قرار گیرد. بلندی های بادگیر  متعلق به دوره ی ویکتوریا است، گرچه شامل المان های اصلی رمانتیک نیز می شود،  به این خاطر که برونته متعلق به ماهیت رمانتیک بود. رمان، داستان عشق رمانتیکی، شور و علاقه شدید را به تصویر می کشد، و روی طبیعت و فرد تاکید دارد، همه ی اینها در قالب تخیل و واقعیت ارائه می شود.

جنبه های مختلفی از این رمان آن را از کارهای دیگر هم دوره های امیلی متمایز می سازد. نویسنده روش های ادبی پذیرفته شده را کنار گذاشته، و به سادگی می توان فهمید که او خودش را از دید هنرمندی دارای توانایی و ذوق منحصر به فرد در خلق آثار هنری معرفی می کند. شاهد گمنامی، و کامل نبودن هستیم. داستان با رسیدن لاکوود به بلندی های بادگیر آغاز می شود، او هم در اولین معمایی که خواننده درگیر آن می شود سهیم می شود. او می خواهد بفهمد که کاترین ارنشاو، کاترین لینتون، و کاترین هیثکلیف چه کسانی هستند. گاهی کل جهان رمان  مثل یک رویا به نظر می رسد، رویاهایی که باعث پییچیدگی در فهم و درک رمان می شوند چراکه هیچ وقت مشخص نیست آنچه رخ می دهد رویایی صرف بوده یا در واقعیت اتفاق می افتد. رویایی که لاکوود در اولین شب اقامتش در خانه ی ارنشاو می بیند نیز تکنیکی است که برونته برای غافلگیری خواننده به کار می گیرد چرا که انتظار نمی رود فردی مدنی همچون لاکوود با روح کاترین چنین عکس العملی خشونت آمیز و تند را از خود نشان دهد. “گاهی پیش داوری ها راه ساده ای برای شخصیت سازی غافلگیرانه هستند “.این نمونه ای است که برونته به کار برده و برای خواننده اعتماد به حسهایی که در اولین برخورد با شخصیت ها پیدا می کند مشکل می شود .

بلندی های بادگیر با دو راوی اصلی روایت می شود، داستان با روایت لاکوود آغاز شده و پایان می یابد. لاکوود در بیرون ماجرا قرار دارد، وضعیت را آنگونه که می بیند معرفی کرده و تمام رمان را نقل می کند، اما او در بلندی های بادگیر تنها یک مهمان بوده و داستان را  نلی دین برایش تعریف کرده است. البته برخی از بخش های داستان نلی، خود از شخصیت های دیگری گرفته شده است، که گاهی روایت در روایت، یا به عبارتی ساختار جعبه ی چینی به خود می گیرد. از هر دو نوع نگاه استفاده شده در بلندی های بادگیر، آن چیزی که خدمتکار خانه، نلی ارائه می دهد قابل اعتماد تر است. موقعیتش به عنوان پیشخدمت باعث شده هم به وقایع و هم احساسات موجود در داستان دسترسی آسانی داشته باشد.

صدای نلی و لاکوود همیشه در گوشهایمان می پیچد، یکی یا هردوی آنان همیشه در صحنه ها حاضر اند، یا محرم راز آنانی هستند که در صحنه حضور دارند; از طریق لاکوود  در آغاز داستان با هثکلیف روبه رو می شویم، و در پایان از دید اوست که به قبر  هثکلیف می نگریم.

لاکوود بی طرف، و قابل اعتماد است، اما زیاد از حس خودمانی بودنی که برای روایتی زنده و مهیج لازم است برخوردار نیست. از طرفی نلی، دارای حسی بسیار صمیمی و خون گرم است و اغلب در حوادث و وقایع مشارکت و حضور فعال دارد. در کنار همدیگر، هر دو راوی به خواننده این اجازه را می دهند که خودشان از هر دو منبع برای دستیابی به دقیق ترین اطلاعات استفاده کنند. این روایت به خواننده این امکان را می دهد که کمی بیشتر با جامعه دوره ویکتوریایی آشنا شود که نلی معرفی می کند، با این حال گفته می شود که جامعه ی درون این رمان  شبیه یک پنجره است، به خواننده اجازه می دهد به اطراف بنگرد، اما از درون پنجره، و خود پنجره نادیده گرفته می شود.

برونته از پنجره استفاده ی استعاری می کند، هنگام معرفی هیثکلیف ویژگی های یک قهرمان بایرونی را به او اختصاص داده که این گونه شخصیت ها در رمان های رمانتیک معمول و مرسوم است. قهرمان بایرونی، که نام گذاری آن به این خاطر است که اولین بار در نوشته ی کورد بایرون در قرن نوزده ظاهر شد، اساسا به عنوان مردی جوان، خام و غرق در گناه تجسم می شود، که سرگردان به دنبال راهی برای فرار از جامعه و خاطرات و افکار خویش است. به همین شیوه است وقتی که از چشمانش به عنوان “پنجره های ابر گرفته ی جهنم” تعبیر می شود که شیطان از آن به بیرون می نگرد. “این که چشمان هیثکلیف هنگام مرگش بسته نمی شود سمبلی را در فرمی استعاری نشان می دهد. (’شیطان ‘اکنون بیرون رفته است، پنجره را باز نگه دار). او یتیمی است با اصلیتی نا مشخص، فاقد خانواده و یاغی نسبت به جامعه.

او در  تکاپوی به دست آوردن کاترین است که دیگر الان ازدواج کرده است، برمی گردد و وقتی به مقصود نمی رسد، با ایزابل لینتون خواهر ادگار ازدواج می کند، با این هدف که او را عذاب داده و از این طریق از ادگار به خاطر ازدواجش با کاترین انتقام بگیرد. وقتی هیندلی  از دنیا می رود، هیثکلیف از هارتون پسرش سرپرستی می کند، با این هدف که با همان خشونتی با او رفتار کند که هیندلی قبلا با او کرده بود، بدین صورت او می توانست انتقامش را از هیندلی بگیرد. برای بیشتر عذاب دادن ادگار، کتی را دزدیده و او را به ازدواج با پسرش  لینتون مجبور می کند، و با این کار مالکیت تروشکراس گرینج را بدست آورده و می تواند هرطور بخواهد با کتی رفتار کند. زنش از نلی می پرسد که آیا او یک شیطان است؟ اینطور می گوید: ” آیا آقای هیثکلیف انسان است؟دیوانه است؟ اگر نیست، شیطان است؟من دلایلم برای مطرح کردن این سوال را نخواهم گفت، اما از شما التماس می کنم اگر ممکن است برایم توضیح دهید من با چه چیزی ازدواج کرده ام.”

آنچه هیثکلیف را به سوی اعمال خشونت آمیز و شیطانی سوق می دهد نیز فاکتوری است که اساس و نهاد رمانتیسیزم را در این رمان ایجاد می کند. علاقه و احساس کاترین و هیثکلیف به همدیگر به نظر محور و مرکز بلندی های بادگیر است، به این خاطر که قوی تر و ماندگار تر از هر احساس دیگری است که در رمان نشان داده شده باشد. عشق آن ها بر اساس این حس و ادراک مشترک است که آنها یکی هستند. کاترین عهد و پیمانش را با هیثکلیف این گونه عنوان می کند که او تنها کسی است که برایش اهمیت قائل است:”اگر دیگران همه از بین رفتند و تنها او ماند، من باید به بودنم ادامه دهم; و اگر همه بمانند و او نباشد، جهان به بیگانه ای بزرگ تبدیل می شود.”

بعد از مرگ کاترین، هیثکلیف قبر او را نبش کرده که بتواند کنار او در تابوتش دراز کشیده و در مرگ با او باشد، این لحظه اغلب به عنوان احساسی ترین صحنه ی رمان شناخته شده است. خواست هیثکلیف برای با کاترین بودن در زندگی بعدی یکی از نمونه های تعلقاتی است که به سوی موقعیتی سوق می دهد که تنها راه فرار را در مرگ می توان دید، که این مورد برای ایزابل هم پیش می آید که آرزوی مرگ دارد تا از دست شوهرش رهایی یابد. ارتباط دو کاراکتر اصلی که در بلندی های بادگیر تصمیم گیری می کنند می تواند به عنوان رمانی رمانتیک در نظر گرفته شود:”آنچه ما به عنوان حس و علاقه ی مشترک کاترین و هیثکلیف  از آن ذکر می کنیم، هیچ جنبه ی وابستگی به اجتماعی ندارد و به دنبال سوگند اجتماعی نبوده و نیازی هم به آن دارد.”

این علاقه ی شدید منبع همه ی تضاد هایی است که ساختار پلات رمان را می سازد. در بلندی های بادگیر، علاوه بر تضاد بین شخصیت ها، تضادهایی بین طبیعت وحشی و شعور و استدلال آرام نیز وجود دارد. برونته دائما طبیعت و جامعه را بر ضد همدیگر استفاده می کند. طبیعت با خانواده ی ارنشاو، و به ویژه با کاترین و هیثکلیف نشان داده می شود. این کاراکتر ها با احساساتشان هدایت می شوند نه با بازخورد و ایده و افکار تربیتی شان.به همین شکل، بلندی های بادگیر، خانه ای که آنها در آن زندگی می کنند نمادی است از حیات وحشی مشابه. از سویی دیگر، تروشکراس گرینج و خانواده ی لینتون فرهنگ، رشد و بهبود، پیمان، و تربیت را به نمایش می گذارد.

بلندی های بادگیر مثل هر اثر رمانتیک دیگری توجه و تاکید بسیاری روی خود طبیعت دارد نه تنها روی تضادش با جهان های متمدن دیگر.خواننده نمی تواند از ستایش عمیق طبیعت بی توجه رد شود با اینکه داستان را بیشتر نلی روایت می کند که به نظر نمی رسد بتواند علاقه و حس کاترین و هیثکلیف را نسبت به طبیعت درک کند، بنابراین نمی تواند این احساس را آنگونه که هست توصیف کند. اما برونته که طبیعت برایش بسیار مهم است، راهی را برای اشاره به آن در رمان پیدا می کند. او طبیعت را نه تنها در جنبه های آرام آن بلکه در حالات وحشی گری، طوفانی، نیز نشان می دهد، معمولا با مفاهیمی از ارتباطش با کاراکترها و رخدادهای ویژه. استعاره های گرفته شده از طبیعت بخش عمده ای از زبان توصیفی کتاب را شامل می شوند. برای نمونه وقتی کاترین هیثکلیف را به عنوان “ صحرایی بایر و خشک از سنگ مرمر” وصف می کند.

روح کاترین چندین بار در رمان ظاهر می شود، هر بار حالت رازآلود و نامشخص مشابهی را ایجاد می کند. المان های فراطبیعی، احساسات و خشونت، دشت هایی که باد می وزد،طبیعت وحشی، رویا و دیوانگی، همه ی این ها در خدمت  زمینه ی گوتیک موجود در رمان می باشند که به منظور بنیاد تنش و بحران استفاده شده اند. یورکشایر، دورنمای آن، فولکلور و مردمش، همگی با  توجه به رنگ های محلی نشان داده می شوند. برونته طبیعت را نیرویی زنده می پندارد که کاراکتر ها را هدایت کرده، احساساتشان را تا آن سوی وجود گسترش می دهد، در این خلال همین طبیعت همزمان با جهان متمدن حضور داشته، و بر محدودیت های جسم، جامعه و حتی مرگ فائق می آید.

خانواده ی وحشی بلندی های بادگیر در مقابل تروشکراس گرینج آرام قرار می گیرد، تضاد ثابت بین طبیعت و مدنیت، ارتباطات بین کاراکتر ها را تغییر می دهد، و خود کاراکترها هنگامی که برای جستجوی حقایق عمیق تر به درون خو سفر می کنند، محدودیت هایشان و تقابل بین انگیزش های طبیعت با موانع انسانی را پیدا می کنند. همه ی این المان های رمانتیک تا حدی در روایت جعبه چینی بسته می ماند، که ترتیب داستان را تعیین می کند، اما دروازه ای از تفسیر را نیز به جا گذاشته و کلیدی از تخیل و تصورات نامحدود خواننده را به آن اختصاص می دهد.

 

 


telegram.me/jajinnews

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

3 × دو =