نجات هر روستا با ۲۰۰ هزار تومان

بازگشت جریان زندگی به روستاهای خراسان جنوبی با یک دستگاه حوله‌بافی

کد خبر : 51923
تاریخ انتشار : یکشنبه 3 دی 1396 - 8:51

 

 

به گزارش پایگاه خبری ججین ، ۲۰ سال خشکسالی و از بین رفتن دام‌ها و زمین‌های زراعی می‌توانست به ناچار فرصتی باشد برای اندیشیدن به رونق صنایع دستی خراسان جنوبی اما امیر اسماعیل شهسواری مسئول میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شهرستان «درمیان» می‌گوید: «۷۰ درصد از زنان روستاهای شهرستان درمیان به کار صنایع دستی مشغولند درحالی که متأسفانه این هنر و صنعت درآمد مناسبی برای خانواده‌ها ندارد.»

صنایعی مانند بلوچی دوزی، سوزن‌دوزی، حوله‌بافی، قالی‌بافی، پلاس‌بافی و… هنوز هم در خراسان جنوبی رواج دارد اما نه آنقدر که بتواند کمک خرجی برای مردم محروم این استان باشد. با شهسواری به روستای «ماه بانو» در ۳۵کیلومتری جاده «اسدیه» به بیرجند می‌رویم تا زنان روستایی را ببینیم که همه امیدشان به فروش سوزن دوزی بلوچی روی پشتی و بالش و… است.
تولیدی صنایع دستی نگارافشان به کوچکی روستای ماه بانو است. روستایی با هشت خانوار و ۳۰ نفر جمعیت بعد از روستای قاسم آباد. خانه‌های خشتی، شبیه بیشتر روستاهای خراسان جنوبی است. اما داخل خانه‌های این روستا از رنگارنگ‌ترین خانه‌هایی است که در این سفر دیده‌ام. داخل خانه که همان شرکت تولیدی است پر است از نور و رنگ. پر از نقش‌های روی بالش و پشتی و میز که چشم را خیره می‌کند.
کلندرزهی که مدیرعامل شرکت است برای ما از کار زنان روستا می‌گوید: «ما در این شرکت ۷ عضو ثابت و ۲ نفر غیرفعال داریم که سوزن دوزی می‌کنند. پشتی و کوسن، رو تلفنی و رو قابی و جانماز و پرده… تولید می‌کنیم. قیمت‌ها هم بسته به نوع کار فرق می‌کند از ۳۰هزار تومان تا ۹۰ هزار تومان.» روستای ماه بانو به جز برق و خط تلفن امکانات دیگری ندارد. آب شرب و نفت را برایشان می‌آورند و مثل همه خراسان‌جنوبی، خشکسالی دامداری و کشاورزی را تعطیل کرده. کاری که پدران کوچ‌نشین‌شان را از خاش و زاهدان به اینجا کشاند تا بمانند و زندگی جدیدی را شروع کنند.»
سه زن‌ با دستانی حنا بسته به خانه یا همان شرکت می‌آیند. آرام گوشه‌ای می‌نشینند و شروع به کار می‌کنند. هرکدام پارچه‌ای در دست سوزن دوزی را شروع می‌کنند. ماه بی‌بی کلندرزهی یکی از اعضای شرکت از خاطرات یاد گرفتن سوزن دوزی از مادر و مادربزرگش می‌گوید: «این کار را از مادرم یاد گرفتم. او هم از مادرش یاد گرفته بود. نسل به نسل این کار را یاد گرفته‌ایم. کار سختی است و دائم چشممان به دستمان است که مبادا سوزن توی دستمان برود. برای همین به نوک انگشت‌ها حنا می‌زنیم تا پوستش کلفت‌تر شود.»
فاطمه کلندرزهی که ۲۵ سال است بلوچی دوزی می‌کند از نداشتن مشتری شکایت دارد: «هر روز کار می‌کنیم و گاهی چند شب مشغول هستیم تا یک کار تولید کنیم اما مشتری نداریم.» کوچکترین عضو این شرکت که شش ماه است کار را یاد گرفته، آیناز عباداللهی است. آیناز ۱۳ سال سن دارد. او هم کار را از مادرش یاد گرفته و فقط تا کلاس ششم در مدرسه کانکسی روستای قاسم‌آباد، مدرسه رفته و مثل همه زنان روستا درس را رها  کرده و مشغول سوزن‌دوزی شده. اکثر زن‌های روستا از ۱۲ یا ۱۳ سالگی کار را شروع می‌کنند و به قول خودشان بیشترین کار برای آنهاست. هم مسئول رسیدگی به گوسفندان – معمولاً یک یا دو گوسفند-  هستند و هم کار خانه با آنهاست و هم با سوزن دوزی می‌خواهند کمک خرج خانواده باشند.
از ماه بانو به روستاهای محروم بخش مرکزی درمیان می‌رویم. توی راه می‌شود قلعه فورگ را دید. قلعه‌ای باستانی که یکی از جاذبه‌های گردشگری مهم شهرستان درمیان است. ۱۰ کیلومتری در جاده آسفالته می‌رانیم و بعد خاک است که به هوا بلند می‌شود. بعد از ۳۰کیلومتر در جاده خاکی به اولین روستا می‌رسیم. روستای «دونخی» روی صخره‌ها، رنگی خاکی دارد. روستایی با ۲۴ خانوار و جمعیتی ۸۰ نفره که بیشتر جمعیتش در ۲۰ سال خشکسالی از روستا فرار کرده‌اند. از ماشین که پیاده می‌شویم. محمد علی بهارآرا عضو شورای روستا به استقبال می‌آید. پیرمرد کاپشنی سفید و بلندی به تن دارد و دستاری سفید که تا روی ابروها پایین کشیده. باد سردی می‌وزد و زنان روستا یکی یکی پیدایشان می‌شود. از زندگی در روستا خسته شده‌اند اما نمی‌دانند چکار کنند؟ کجا بروند؟ آنها همه درآمدشان یارانه است و پولی که از کمیته امداد می‌گیرند. آنها می‌خواهند کار کنند.
زنی جلو می‌آید و از مشکلات روستا می‌گوید: « ۶۰ سال عمرم اینجا گذشت. همین جا متولد شدم، همینجا ازدواج کردم و همین جا بچه دار شدم. اما آن روزها این شکلی نبود. شلغم و چغندر می‌کاشتیم اما حالا هیچی نداریم. دستشویی نداریم، حمام نداریم. خانه‌های ما هم که برو داخلش را ببین! اینجا هیچکس ما را نمی‌بیند شما که ما را دیدی دین به گردنت، یک خیر پیدا کن که برای ما دستگاه حوله‌بافی بیاورد. ۳۰ نفر از زن‌های اینجا حوله بافی بلدند اما هیچ دستگاهی برای کار ندارند. زوری برای خرید دستگاه هم نداریم.»
شهسواری رئیس میراث فرهنگی درمیان که همراه ماست در جواب زن می‌گوید: «ما برای مردم این روستا و روستای «کلاته نظر» کلاس رایگان حوله‌بافی برگزار کردیم و به همه مدرک معتبر دادیم. اما وظیفه ما نیست که برای آنها دستگاه بخریم. هر دستگاه حوله‌بافی هم قیمتش از ۲۰۰ هزارتومان شروع می‌شود تا ۶۰۰ هزارتومان.» زن حرف‌هایش را تأیید می‌کند و می‌گوید: «پس از کجا بخواهیم برای ما دستگاه بیاورند؟ کمیته امداد یا بهزیستی…؟»
زنان روستا جلوی در خانه‌ای جمع شده‌اند و بچه‌های کوچک توی خاک‌ و خل بازی می‌کنند. با اصرار به خانه کوچکی که دو اتاق مجزاست می‌رویم. اتاقی گلی به عنوان آشپزخانه باسقف چوبی و وسایلی که به دیوار آویزان است. در اتاق دیگر پیرمردی زیر نور زرد چرکی که از پنجره تابیده، چسبیده به گردسوز نشسته. پیرمرد نگاهی به سقف چوبی و بید خورده می‌اندازد و با صدایی که انگار از ته چاهی عمیق درمی‌آید می‌گوید: «خدا را شکر که باران نمی‌بارد وگرنه سقف روی سرمان خراب می‌شد!»
کلاته نظر در یک کیلومتری دونخی بین کوه‌های بلند، انگار ته یک جاده بن‌بست است. زنان این روستا هم مانند دو نخی منتظر خیری هستند که برای آنها دستگاه حوله بافی ببرد تا حداقل از این راه بتوانند به زندگی خود سر و سامانی بدهند.
فاطمه محمدپور ۴۷ ساله بسیار پیرتر از سنش به نظر می‌رسد. او آرام و خونسرد با گویشی که برایم ناآشناست از وضعیت روستا می‌گوید: «اینجا ۳۰ خانوار زندگی می‌کنند. هیچ شغلی هم ندارند. هر خانواده چند گوسفند یا بز دارد. زمین‌های ما هم خشک شده و دیگر نمی‌شود کشاورزی کرد. همه منتظرند دستگاه حوله‌بافی بیاید تا کار کنند. اینجا هم مثل دونخی ۳۰ زن، حوله‌بافی یاد گرفته‌اند و مدرک دارند اما خبری از دستگاه حوله‌بافی نیست. شما که در مرکز هستی بگویید ما را فراموش نکنند.»
تولید حوله برای آنها مانند دری به سوی زندگی بهتر است. پتانسیلی که سازمان میراث فرهنگی برای آنها ایجاد کرده معطل مانده و لنگ چند میلیون تومان پول است. پتانسیلی که معلوم نیست چرا به وجود آمده و اگر قرار نبوده به آنها دستگاهی بدهند چرا برای‌شان دوره‌های آموزشی گذاشته‌اند و مدرک معتبر صادر کرده‌اند؟ زنان و مردان این روستاها نمی‌خواهند از روستای خود بروند اما برای ماندن هم دلیلی پیدا نمی‌کنند.

نیم نگاه
فاطمه محمدپور ۴۷ ساله بسیار پیرتر از سنش به نظر می‌رسد. او آرام و خونسرد با گویشی که برایم ناآشناست از وضعیت روستا می‌گوید: «اینجا ۳۰ خانوار زندگی می‌کنند. هیچ شغلی هم ندارند. هر خانواده چند گوسفند یا بز دارد. زمین‌های ما هم خشک شده و دیگر نمی‌شود کشاورزی کرد. همه منتظرند دستگاه حوله‌بافی بیاید تا کار کنند. اینجا هم مثل دونخی ۳۰ زن، حوله‌بافی یاد گرفته‌اند و مدرک دارند اما خبری از دستگاه حوله‌بافی نیست. شما که در مرکز هستی بگویید ما را فراموش نکنند.»
از ماه‌بانو به روستاهای محروم بخش مرکزی درمیان می‌رویم. توی راه می‌شود قلعه فورگ را دید. ۱۰ کیلومتری در جاده آسفالته می‌رانیم و بعد خاک است که به هوا بلند می‌شود. بعد از ۳۰ کیلومتر در جاده خاکی به اولین روستا می‌رسیم. روستای «دونخی» روی صخره‌ها، رنگی خاکی دارد.باد سردی می‌وزد و زنان روستا یکی یکی پیدایشان می‌شود. از زندگی در روستا خسته شده‌اند اما نمی‌دانند چکار کنند؟ کجا بروند؟ آنها همه درآمدشان یارانه است و پولی که از کمیته امداد می‌گیرند. آنها می‌خواهند کار کنند.

 

محمد معصومیان

 

 



 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

سه × 3 =