مناسبت های ۹ خرداد

ورودقوای انگلیس به سرزمین اسلامی عراق(۱۲۹۳ش)
وفات ناظم الاطباء پزشک ولغت ‏شناس ایرانی(۱۳۰۳ش)
وفات آیهالله سیدمحمدباقر قاضی طباطبایی (۱۳۲۶ ش)
تجاوز قوای عثمانی به مرزهای ایران (۱۲۸۶ ش)

کد خبر : 14085
تاریخ انتشار : دوشنبه 8 خرداد 1396 - 16:30
ورود قوای استعماری انگلیس به سرزمین اسلامی عراق (۱۲۹۳ ش)
همزمان با گسترش آتش جنگ جهانی اول به نواحی شرقی اروپا، انگلستان، در سال ۱۲۹۳ ش برابر با ۱۹۱۴ م به امپراتوری عثمانی اعلان جنگ داد و پس از چند روز تصمیم به اشغالِ شهر بصره در جنوب عراق گرفت. چون اهالی بصره از این موضوع مطلع شدند، سخت به هراس افتادند و از علما کمک گرفتند. علمای آگاه به زمان نیز این بار چون همیشه، استراتژی مناسبی اتخاذ کردند و به ندای مظلومانه مردم بصره پاسخ مثبت دادند. آنان از یک سو فتوا بر وجوب دفاع دادند و از سوی دیگر، مردم را به مبارزه و پیکار علیه نیروهای متجاوز انگلیسی تحریک و تشویق کردند. خود نیز پیشاپیشِ مجاهدان و عشایر، به طرف میادینِ نبرد حرکت کردند و رهبری امت را در صحنه‏های جنگ بر عهده گرفتند. این جریان‏ها سرانجام به انقلاب مشهورِ سال ۱۹۲۰ م برابر با ۱۲۹۹ ش عراق علیه نیروهای انگلستان، منجر شد. این انقلاب هرچند به پیروزی کامل بر دشمن اشغالگر نیانجامید ولی قدرت و نفوذ روحانیان شیعه در میان اقشار مختلف مردم را به همگان نشان داد و بار دیگر پیروی ملت را از مراجع معظم تقلید آشکار ساخت.

وفات ناظم الاطباء پزشک ولغت ‏شناس ایرانی

درگذشت "ناظم الاطباء" پزشک و لغت ‏شناس ایرانی (1303 ش)میرزا علی اکبر خان نفیسی ملقب به ناظم الاطباء کرمانی در حدود سال ۱۳۳۶ ش (۱۲۶۳ ق) در کرمان به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات مقدماتی، به فراگیری علومی چون حکمت الهی و فلسفه روی آورد و در مدرسه دارالفنون تهران، طب را آموخت. ناظم الاطباء پس از پایان تحصیلات، نخستین بیمارستان جدید در ایران را تأسیس کرد و در مجلسِ حِفظُ الصَّحه (حفظ تندرستی) متشکل از پزشکان معروف شهر حضور داشت. وی در سال ۱۲۶۱ ش (۱۲۹۸) دومین بیمارستان با سبک جدید را در مشهد بنیان نهاد و از ۱۲۷۱ش، از اطبای ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار شد. علی اکبر نفیسی علاوه بر طبابت به نگارش کتاب همت می‏ورزید و آثاری را نیز پدید آورد. آثار ناظم‏الاطباء در طب شامل مجموعه کتاب‏های سودمندی است که توسط او تألیف و یا از منابع خارجی ترجمه شده است. ناظم الاطباء در گردآوری واژه‏های زبان فارسی نیز سعی بسیار مبذول داشت و آثار ارزشمندی به وجود آورد که مهمترین اثر او در این زمینه، فرهنگ نفیسی در پنج جلد است که مدت ۲۵ سال از عمر خود را صرف گردآوری و تحریر آن کرد. ناظم الاطبا کرمانی سرانجام در ۹ خرداد ۱۳۰۳ش در ۷۷ سالگی درگذشت

وفات آیهالله سیدمحمدباقر قاضی طباطبایی (۱۳۲۶ ش)


رحلت فقیه اصولی آیت ‏اللَّه "سیدمحمدباقر قاضی طباطبایی" (1326 ش)رحلت فقیه اصولی آیت ‏اللَّه «سیدمحمدباقر قاضی طباطبایی» (۱۳۲۶ ش)
آیت ‏اللَّه حاج سیدمحمدباقر قاضی طباطبایی تبریزی در سال ۱۲۴۸ ش (۱۲۸۵ ق) در تبریز به دنیا آمد و مبادی فقه و اصول و کلام و معقول را از علمای زادگاهش فرا گرفت. وی سپس برای تکمیل تحصیلاتش، در سال ۱۲۶۹ ش راهی عتبات عالیات گردید و در محضر میرزای بزرگ شیرازی در سامرا حضور یافت. آیت ‏اللَّه قاضی پس از آن رهسپار نجف شد و در درس خارج آیات عظام: میرزا حبیب اللَّه رشتی، ملامحمد فاضل شرابیانی، محمد باقر اصطهباناتی و ملااسماعیل قراباغی شرکت جست. وی همچنین در درس اخلاق آخوند ملاحسینقلی همدانی حاضر شد و به مدارج والای اخلاقی و علمی دست یافت. این عالم ربانی پس از مدتی که در تبریز اقامت گزید، بار دیگر در حوزه علمیه نجف حاضر شد و در درس آیات عظام: سید محمدکاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی حضور یافت. آیت‏ اللَّه قاضی سرانجام پس از سیزده سال اقامت در نجف و اخذ اجازه اجتهاد از علامه سید محمدکاظم یزدی و فاضل شرابیانی و اجازه روایت از سیدابوالحسن اصفهانی، به تبریز مراجعت نمود و از آن پس به مدت بیش از چهل سال به درس و بحث و تالیف و تدریس همت گماشت. از این عالم ربانی تالیفات متعددی بر جای مانده که مَخزَنُ الفوائد فی حاشیهِ الفرائد، حاشیه بر فُصول الاصول و نیز تقریرات اساتدیش: میرزای رشتی، علامه یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی از آن جمله‏ اند. این فقیه و مجتهد امامی، سرانجام پس از عمری سرشار از علم و معنویت، در نهم خرداد ۱۳۲۶ ش برابر با دهم رجب ۱۳۶۶ ق چشم از جهان فرو بست و در تبریز به خاک سپرده شد. این عالم بزرگوار، پدر اولین شهید محراب آیت ‏اللَّه سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی می‏باشد.

تجاوز قوای عثمانی به مرزهای ایران (۱۲۸۶ ش)


قوای عثمانی مرزهای ایران را مورد تجاوز قرار داد و در داخل خاک ایران دست به کشتار و قتل و غارت زد.(1286ش)

قوای عثمانی مرزهای ایران را مورد تجاوز قرار داد و در داخل خاک ایران دست به کشتار و قتل و غارت زد.(۱۲۸۶ ش)
طلیعه دار قشون عثمانی اسمعیل آقا سمیتقو یاغی معروف بود. فرمانفرما مأموریت یافت جلوی تعرضات قوای عثمانی را بگیرد.

اسماعیل آقا سیمیتقو یا اسماعیل آقا شکّاک

تاریخ وقوع: تجاوز قوای عثمانی به مرزهای ایران (۱۲۸۶ ش)


اسماعیل آقا سیمیتکۆ یا اسماعیل آقا شکاک معروف به سمکو شکاک یکی از رهبران ایل شکاک در منطقه مرزی ایران و ترکیه بود. او با دولتهای روسیه، انگلستان، ترکیه و آلمان ارتباط نزدیک داشت. بارها در اواخر دوره قاجار و اوایل دورهٔ پهلوی با قوای دولتی زد و خورد کرد. وی علیه حکومت مرکزی رضاشاه پهلوی قیام نمود و عده‌ای از افراد برجسته آذربایجان و نیروهای دولتی و سران مذهبی آشوری‌ها را در میانه وقایعی که به جیلولوق معروف گشت، کشتار نمود و سرانجام در ۳۰ تیر ۱۳۰۹ توسط نیروهای دولتی کشته شد. محل استقرار او قلعه چهریق بود.[۱]
اسماعیل آقا شکاک شانه به شانه نیروهای روسیه تزاری، نیروهای عثمانی را از آذربایجان بیرون راند و بعد از انقلاب اکتبر که سپاه روسیه تزاری از ایران خارج شد، سلاح زیادی برای اسماعیل آقا باقی ماند. در شرایطی که نیروهای نظامی دولت ایران چندان نفوذ و قدرتی در منطقه کردستان نداشتند سمکو رهبری منطقه را در دست داشت. شاید نبود و عدم بقای سلطه روسیه، موجب تحرک سمکو در منطقه شد و حتی بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ سمکو با دولت‌های همسایه نوعی پیوند و ارتباط برقرار کرد. از جمله اینکه رابطه‌ای خاص با شیخ محمد خیابانی داشت. سمکو سربازان ترک مناطق مراغه و میاندوآب را ناچار کرد که از کردستان بیرون بروند، در منطقهٔ مهاباد هم به سپاه ایران حمله کرد و آنها را شکست داد. سمکو در پاییز ۱۹۲۲ خود را شاه کردستان نامید و به پیمان سور بسیار خوش بین بود.
اسماعیل آقا سمکو جهت انتقام خون برادر خود تمام طوایف کُرد وابسته را متحد ساخت و بیشتر مناطق کردستان را به تصرف خود درآورد، همزمان بااین حرکت سمکو که در نقاط دیگر شمال غربی ایران و کردستان ترکیه درگیرهای بین ارمنی‌ها، آشوری‌ها با ترک‌های عثمانی روی داده بود که بیشتر رنگ مذهبی به خود گرفته بود و موقعیت مناسبی پیش آمد تا رهبران کُرد در ترکیه از اختلافات سیمیتقو با دولت مرکزی استفاده کرده و او را به سوی خود کشانند.[۲] کشته شدن برادر سیمیتقو به وسیلهٔ بمبی که مکرم‌المک فرستاده بود، در اردیبهشت‌ماه  ۱۲۹۸ (شعبان  ۱۳۳۷۷) بود. پس از آن کردان به آتش جنگ افزودند. کینهٔ مکرم‌الملک را از مردم می‌جستند؛ شهر خوی در سایهٔ حمایت دولت و موقعیت جغرافیایی ایمن بود، ولی برای ارومیه و لکستان بیم سختی می‌رفت.[۳]
پس از پایان جنگ جهانگیر چون عثمانیان از تبریز بیرون رفتند یک دسته سپاه هندی به جای ایشان آمدند. مکرم الملک به عنوان «نایب الایاله» حکومت می‌کرد. خیابانی و نوبری به شهر بازگشتند ولی دموکرات‌ها پراکنده می‌بودند و به کاری نمی‌پرداختند. روی هم رفته آرامش و آسودگی بود و چنین می‌نمود که پس از سال‌ها جنگ و آشوب، امنیت در کار خواهد بود. لیکن در این میان کم‌کم آشوب اسماعیل آقا یا سیمگو پدیدار گردید و نام او بر سر زبان‌ها افتاد. او رئیس ایل شکاک می‌بود و نیرویی در دست می‌داشت، و مارشیمون (رئیس آسوریان) به دست او کشته شد و آسوریان لشکر بر سر او برده چهریق را بگرفتند و سیمگو شکست سختی خورده بگریخت. پس از درآمدن عثمانیان به آذربایجان که آسوریان از ارومی و دیگر جاها کوچیدند، سیمگو نیز آسوده گردید و در چهریق نشسته به کارهای خود پرداخت و با همهٔ نیکی که از عثمانیان دیده بود با آنان یاری ننموده و در جنگ‌هایی که میان آنان با انگلیسیان می‌رفت خود را کنار کشید. همانا بسیج کار خود می‌دید و از فرصت بهره جسته نیرو می‌اندوخت. زیرا آشفتگی کار ایران و ناتوانی دولت، و فراوانی افزار جنگ، و فرمانبرداری کردان و جنگجویی آنان، او را به آرزوهای بزرگی می‌انداخت.[۴]
کردان همیشه چون فرصت یافتندی با دولت نافرمانی نمودندی، برادر این جعفر آقا، و پدرش محمد آقا در زمان خود بارها نافرمانی نموده بودند؛ ولی سیمگو این زمان برای کردستان جداسری (استقلال) می‌خواست و در راه این آرزو بود که به آمادگی‌هایی می‌پرداخت. یکی از همدستان او در این کار سید طه نوهٔ شیخ عبید اللّه بود.[۵]
قیام اسماعیل آقا سیمیتقو
اسماعیل آقا سیمیتقو که به خونخواهی و انتقام خون برادر خود (محمدآقا) علیه حکمران تبریز به پا خواسته بود، که بعدها این حرکت او رنگ وبوی سیاسی به خود گرفت و نقش مبارزاتی کُردها برای احقاق حقوق پامال شده نام گرفت. اسماعیل آقا سمکو یا معروف به سمکوشکاک، جهت انتقام خون برادرش، تمام طوایف کُردی را متحد ساخت. همزمان با این حرکت سمکو که در نقاط دیگر شمال غربی ایران و کردستان ترکیه؛ درگیری‌های بین ارمنی‌ها و آشوری‌های با ترکهای عثمانی روی داده بود که بیشتر رنگ مذهبی به خود گرفته بود. موقعیت مناسبی پیش آمد تا رهبران کُرد در ترکیه از مبارزات سمکو شکاک با دولت مرکزی ایران استفاده کرده و با او همکاری داشته باشند که این کار باعث شد تا حرکت او وجههٔ سیاسی مهم تری به خود بگیرد. اسماعیل آقا سمکو در ارومی خونهای زیادی را ریخت و به غارتگریهای بسیاری دست زد.
تاخت‌وتاز و غارتگری در غرب آذربایجان
مردم سلماس و آن پیرامونها که از آسوریان گزندهای جانگزا دیده و پراکنده گردیده‌بودند، زمانی که به‌آبادی‌های خود بازگشته و می‌خواستند دوباره به زندگی بپردازند ناگهان خود را گرفتار چنگال کردان یغماگر و آدمکش سیمگو می‌یابند. سلماس و آن پیرامونها همه به دست کردان گرفتار افتاده و نوبت به آبادیهای ارومی می‌رسید. کردان به اینها نیز دست انداخته گزند و آزار دریغ نمی‌گفتند. دیه‌های ویرانه که تازه رو به‌آبادی گذاشته و در هر یکی جز گروه اندکی از مردم نمی‌بودند هر زمان آسیب دیگری از تاراجگران سیمگو می‌دید.[۶] هر روز تلگراف‌های ناله و فریاد از مردم بیچاره می‌رسید. مردم لکستان دست بهم داده به کردان راه نمی‌دادند ولی هر روز بیم تاخت می‌رفت و پیاپی به تبریز نامه نوشته و چاره می‌طلبیدند.[۷]
پس از ترور ناقرجام وی به دست مکرم الملک نایب‌الایالهٔ آذربایجان، سیمگو سنگدلی بیشتر گردانیده و کردان به آشوب و تاخت و تاراج افزودند. کینه مکرم الملک را از مردم بیچاره می‌جستند، شهر خوی در سایهٔ استواری خود و دلیری مردمش ایمن می‌بود، لیکن برای ارومی و لکستان بیم سختی می‌رفت. در همان روزها سپهدار (یا سپهسالار) به والیگری آذربایجان آمد و ضیاء الدوله نامی را به [حکومت] ارومی و مکرم الدوله نامی را به [حکومت] خوی گسیل گردانید.[۸]
روزهای نخست کشاکش و زدوخورد میان او با اسماعیل آقا درگرفت و ضیاء الدوله غیرت و توانایی شایان از خود نشان داد. چون اسماعیل آقا سمتقو رسیدن حکومت جدید را به ارومیه شنید به خیال افتاد که حاکم را گرفته تا سپهدار والی جدید آذربایجان حساب خود را ببرد. پس از پنج روز از ورود حکومت صبح یکدفعه در حدود شصت نفر از اکراد اطراف خانه‌های حاکم را گرفته و به صحن و حجرات مقبره که نزدیک خانه‌های حکومتی است وارد شده آنجا را سنگر نموده شروع به شلیک نمودند. از این طرف حکومت نیز سربازان خود را به دور خود جمع نموده با کمال جدیت دفاع کرده و اهالی ارومی که تا حال همچو قدرتی از حاکمی ندیده بودند و در همچو مواقع دست و پای ایشان را بسته به دست دشمنان می‌دادند چون آن شهامت را از ضیاء الدوله دیدند فوراً اشخاصی که اسلحه داشتند به امداد حکومت برآمدند و در نتیجه اکراد را از مقبره خارج و بعد جنگ‌کنان از شهر نیز بیرون راندند. اکراد با دادن تلفات مقهور از شهر بیرون رفتند.[۹]
وقتی که خبر مغلوبیت کردها به اسماعیل آقا رسید فوراً یکدسته از شکاک را به ریاست طاهر بیک به بندر گلمانخانه مأمور نمود که قبلاً آنجا را به دست آورند تا مبادا از تبریز از راه دریا کمک برای ارومیه برسد. اینها رفته گلمانخانه را که بی‌ساخلو بود گرفته و کلیهٔ مال التجاره را که در انبارهای آنجا بود به چهریق حمل کردند، از طرف دیگر دسته‌های انبوه اکراد برای محاصره شتافتند، همچنین گروهی از ایشان به دهات هجوم برده بنای قتل و غارت را نهادند. ساکنین دهات ناگزیر شدند چندین ده در یکجا به یک قلعه محکمی پناه برده به نگهداری خود پردازند. کردان ارومی را محاصره کرده و هر زمان به تاخت و فشار برمی‌خاستند که به درون آیند، و از آن سوی مردم پافشاری نموده با جنگ به نگهداری شهر می‌کوشیدند. بدینسان دوباره ارومی گرفتار جنگ و سختی گردید، مردم تلخیهای زمان آسوری را فراموش نکرده دچار این گرفتاری و تلخی شدند.[۱۰]
فاجعهٔ لکستان و جنگ با قوای دولتی
نوشتار اصلی: رخداد لکستان
سردار انتصار چون به آرزوی خود که نایب الایالگی می‌بود رسید با یک چاپکی به کار پرداخت. در همان روزها داستان لکستان رخ داده همگی را افسرده گردانید. لکستان بخشی از پیرامونهای سلماس است که دارای نه پارچه آبادی می‌باشد. لکستانیان به گردنفرازی و دلیری شناخته می‌بودند و سیمکو از تاختن به آنجا خودداری می‌نمود، ولی چنان‌که گفته‌ایم فشار آورده پول می‌خواست. چنان‌که یکبار پنجهزار تومان طلبید، به تازگی هم پانزده هزار فشنگ می‌خواست. لکستانیان به تهران و تبریز تلگراف فرستاده دادخواهی می‌نمودند، ولی پاسخی نمی‌شنیدند. از نیمه‌های آذر اسماعیل آقا بسیج تاختن به آنجا می‌کرد و سرانجام با آن دسته‌های انبوه رو به لکستان آورد. روز آدینه بیست و هفتم آذرماه بود که اینان به کنار «سلطان احمد» رسیدند و در آنجا جنگ سختی درگرفت. لکستانیان دلیرانه جنگیدند، ولی بیش از دو ساعت پافشاری نتوانستند. کردان از هر سو به‌آبادی ریختند و دست به تاراج و کشتار گشادند. بسیاری از مردان کشته گردیده و زنان و فرزندان دستگیر افتادند. آنان که بگریختند خود را به قره‌قشلاق رسانیدند. برخی از اینان نیز در میان دو دیه کشته شدند. سیمگو از سلطان‌احمد رو به قره‌قشلاق آورد. در پایان جنگ مسعود دیوان کشته گردید و از آن سوی کردان در سایه فزونی شماره و نیکی افزار خود را به کوچه‌های آبادی رسانیدند، اینها مایهٔ نومیدی لکستانیان گردید و کسانی که زنده مانده بودند به اندیشه رها گردانیدن زنان و فرزندان خود افتادند. در آن نیمه‌شب در سرمای سخت زمستان زنان و بچگان، پراکنده و پریشان رو به بیابان نهادند. آنان که در دیه ماندند به دست کردان دستگیر افتادند و دچار صد رنج و رسوایی گردیدند. از این گریختگان هم‌گروه انبوهی از ترس پیش‌آمد و یا از آسیب برف و سرما از پا درافتاده در بیابانها ماندند. آنان که زنده ماندند پس از دو روز رنج و سختی خود را به شرفخانه رسانیدند. در تلگرافی که این گریختگان به تبریز کرده بودند چنین گفته می‌شد که دو هزار تن از مرد و زن در جنگ کشته شده و هزار و پانصد تن در راه از آسیب ترس و سرما مرده‌اند. این آگاهی در تبریز تکان سختی پدید آورد. مردم سخت بشوریدند و از بی‌پروایی دولت رنجیدگی نشان دادند.[۱۱]
جنازه سمکو شکاک
در نتیجه نایب‌الایالهٔ آذربایجان سپاه کوشید که بر سر اسماعیل آقا فرستد. در زمان کمی لشگری آماده گردید و جنگ آغاز یافت. سپاهیان چه ژاندارم و چه قزاق، از نامردیهای کردان خشمناک بوده از درون دل می‌کوشیدند و این بود از گام نخست پیشرفت و پیروزی در سوی دولتیان بود. سردار انتصار نیک می‌کوشید و از رسانیدن کمک و افزار باز نمی‌ایستاد. پس از چند روزی خود نیز روانه گردیده به لشگرگاه پیوست. با همه زمستان جنگهای سختی در میانه می‌رفت و کردان تاب نیاورده پیاپی پس می‌نشستند. روز چهارشنبه پنجم اسفند در پیرامون دیلمقان یک جنگ سختی رخ داد که در آن دولتیان کردان را شکست دادند و شهر دیلمقان را که کرسی سلماس است از دست آنان درآوردند. اسماعیل آقا با این شکست همه‌جاهایی را که در آن چند سال با کشتار و تاراج گرفته بود از دست می‌داد و تنها چهریق در دست او می‌ماند که در آنجا به نگهداری خود کوشد. دولتیان دیه‌های نزدیک را سنگر ساخته نشیمن گرفتند و چهریق را به تنگنا انداختند. سردار انتصار به تبریز بازگشت و فیلیپوف در آنجا ماند تا کار را به پایان رساند. کردان در چهریق به سختی افتادند و چون خود را در برابر دولتیان ناتوان می‌دیدند بسیاری از ایشان از سیمگو رو گردانیده به جاهای خود رفتند؛ ولی در این میان یک داستان دیگری رخ نمود، و آن این که اسماعیل آقا چون خود را در جای بیمناکی دید به شیوه همیشگی خود و مانندگانش از در فریبکاری درآمد. بدینسان که تلگرافی به عین الدوله والی آذربایجان که این زمان در زنجان می‌نشست فرستاده از در فروتنی درآمد و گناهان خود را به گردن نگرفته دیگران را گناهکار نشانداده و بدینسان درخواست آمرزش و زینهار کرد. عین الدوله درخواست را پذیرفت، و شگفت این بود که در این میان فیلیپوف و سردار انتصار هر دو به میانجیگری پرداختند.[۱۲]
همین که سپاهیان بازگشتند سیمگو دوباره به کار آغاز کرد و باز کردان در آبادیهای نزدیک به دست‌درازی پرداختند.[۱۳]
جنگ رضاخان با سیمیتقو
پس از روی کار آمدن رضاخان سردار سپه، وی سرتیپ امان‌الله میرزا را با حفظ سمت به فرماندهی قشون در آذربایجان منصوب کرد. امان‌الله میرزا این مأموریت را با موفقیت کامل به انجام رساند و قوای ده هزار نفری سیمیتقو را که خواهان جدایی و استقلال کردستان از ایران بود، تارومار و خود او را مجبور به فرار از ایران نمود. از جمله افسرانی که در این مأموریت زیردست سرتیپ امان‌الله خان بودند باید از سرهنگ پولادین (که در اوایل سلطنت رضاشاه به جرم توطئه کودتا علیه رضاشاه تیرباران شد) و ستوان حاجی علی رزم‌آرا، سرلشکر و سپهبد و نخست‌وزیر بعدی نام برد.[۱۴] وی در طی جنگ‌های ۱۳۰۹۹ با نیروهای رضاشاه در اشنویه کشته شد.[۱۵]
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.