معرفی ۱۵ کتاب مختلف

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب‌های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب‌ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.

کد خبر : 29014
تاریخ انتشار : پنجشنبه 28 دی 1396 - 1:28

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین به نقل از خبرگزاری برترین ها ،  وقتی خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­ای را به عهده گرفته ام! اما وقتی دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خوانی را جستجو کردم آنهم به امید یافتن چند تعریف مناسب نه تن‌ها هیچ نیافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقیده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل می‌کند، اما به هر حال یک جستجو­گر قوی و مهم است و می‌بایست مرا در یافتن ۲ یا ۳ تعریف در مورد کتاب کمک می‌کرد؛ اما این که بعد از مدتی جستجو راه به جایی نبردم، به این معنی است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تن‌ها مانده است.

راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث، رخداد‌ها و مناسبت‌های ایام مختلف سال، «کتاب و کتاب خوانی» به اندازه یک ستون از کل روزنامه‌های یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و کم کاری رسانه­‌های ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیه‌ای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تن‌ها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جمله‌ای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم؛ و واقعیت این است که همه ما در حق این «دوست» کوتاهی کرده ایم، و هرچه می‌گذرد به جای آنکه کوتاهی‌های گذشته‌ی خود را جبران کنیم، بیشتر و بیشتر او را می‌رنجانیم.

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب‌های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب‌ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.

****
۱_  یک ستاره ی سینما،حتی صدیق ترین و فداکارترین ستاره یعنی آنکه شرافتش از همه فطری تر است،همینکه بر یک درد بزرگ اجتماعی، به یک زخم واقعی دست گذاشت، می دانی نتیجه چه ازکار درمی آید؟ همان ستاره ی سینما.
شما بازیگران دائما آنقدر در تبلیغات فرو رفته اید، و بقدری عکاس و خبرنگار در اطراف خود دارید که مردم در هرکار که میکنید جز تلاش تبلیغاتی و حالتهای حساب شده برای دوربین خبرنگاران چیزی نمی بینند  اگر غیرازاین می خواهی، باید سینما را رها کنی و در گمنامی شروع به کار اساسی کنی. امااگر این کار را بکنی هیچیک از کسانی که امروز دور تو هستند درکنارت نخواهند ماند زیرا آنها ستاره بودن تورا می خواهند.
سگ سفید | رومن گاری
پاراگراف کتاب (132)

۲_  نمی تونم برات بگم وقتی فهمیدم دوستش دارم چقدر تعجب کردم. حتی مدتی امیدوار بودم ولم کنه، ولی این کار رو نکرد. چون اونم منو دوست داشت. فکر می کرد من خیلی چیز سرم می شه برای این که چیزهایی که من می دونستم با چیزهایی که اون می دونست تفاوت داشت … بله این وضع من بود، از نقشه هام دور افتاده بودم و هر دقیقه در این عشق فروتر و فروتر می رفتم، و یک دفعه متوجه شدم که هیچ چیز دیگری برام اهمیت نداره. وقتی صحبت کردن درباره کارهایی که آدم می خواد بکنه لذت بیشتری داره، پس فایده خود اون کارهای بزرگ چیه؟

گتسبی بزرگ | اسکات فیتس جرالد
پاراگراف کتاب (132)

۳_ فلسفه باید ایجاد گرما و حرکت نماید، باید تاثیرگذار باشد و بر به شدن وضعیت بشر یاری رسان باشد. سقراط باید در آدم “حل” شود، تا انسانی همانند مارکوس ارلئوس پدید آید، به گفته‌ای دیگر، از وجود انسان نیکخو، انسان خردپیشه برآید و “بهشت موعود” بدل به “مدرسه” شود.

دانش باید توام با راستی و همراهی باشد. لذت بردن چه هدف حقیر و بی ارزشی است. در اندیشه کردن است که روح آدمی به پیروزی دست می‌یازد. رسالت واقعی فلسفه در آن است که اندیشیدن را برای رفع تشنگی انسان به حرکت درآورد، معرفت الهی را همانند اکسیر به دست همه ابنای بشر رساند، وجدان هر آدمی را برانگیخته کند، عشق به دانش را در جان و دل همه بنشاند و وجدان و علم را در کنار هم بنهد. اخلاق به خودی خود چیزی نیست و شکوفایی حقایق اندیشه و مداقه باید ختم به عمل شود؛ بنابراین کمال مطلوب انسان به مرحله عمل رسیدن است، آن هم به شکلی که روح بتواند در آن فضا تنفس کند، آن را فهمیده و مزه اش را بچشد. چنین غایت مطلوبی است که محق بگوید: این را بگیرید، این گوشت من و خون من است. عقل و خرد آیینی مقدس است. تن‌ها در آن صورت می‌توان گفت که بیهوده و بی نتیجه نبوده و باعث پیوستگی و یکی شدن آحاد بشری می‌شود. دراین حال فلسفه، صفت “الهی” می‌یابد.
بینوایان | ویکتور هوگو
پاراگراف کتاب (132)

۴_ انسان‌ها، به شکل یک قانون، آدم‌های دیوانه را دوست ندارند مگر اینکه نقاش‌های خوبی باشند، و آن هم فقط بعد از مرگ‌شان.

اما مفهوم دیوانگی روی زمین خیلی نامشخص و متناقض به نظر می‌رسد. آنچه در یک حوزه کاملا عاقلانه است، در حوزه‌ی دیگر دیوانگی تعبیر می‌شود. انسان‌های اولیه بدون هیچ مشکلی برهنه این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند. انسان‌های خاصی، بیشتر در جنگل‌های مرطوب استوایی، هنوز این کار را می‌کنند.
بنابراین باید نتیجه گرفت دیوانگی گاهی به زمان مربوط می‌شود و گاهی به کدپستی.
به‌طورکلی، نکته‌ی مهم این است که اگر می‌خواهید روی زمین عاقل به نظر برسید، باید در جای درست باشید، درست لباس پوشیده باشید، حرف‌های درست بزنید و فقط روی علف‌هایی که از نوع درستی است، قدم بگذارید..
انسان ها | مت هیگ
پاراگراف کتاب (132)

۵_  موضوع مربوط به وقتی است که من تازه در رشته‌ی دکتری ادبیات قبول شده‌بودم و آن روزها فکر‌می‌کردم بدون این که به کسی یا چیزی آسیب بزنم، می‌توانم در این دنیای عوضی عاشق کسی بشوم

و بعد او را با خودم بردارم و بروم گوشه‌ی خلوتی و شروع کنم به زندگی‌کردن.
همیشه فکر می‌کردم می‌توانم بهشتِ زنی را داشته‌باشم تا وقتی از جهنم زندگی خسته می‌شوم پناه ببرم به سایه‌های درختان آن بهشت. هنوز آن فکر بزرگ و تکان دهنده را کشف نکرده بودم. هنوز نمی‌دانستم دچار چه بلاهت پیچیده‌ای شده‌ام.
چند روایت معتبر درباره ی برزخ | مصطفی مستور
پاراگراف کتاب (132)

۶_ دولتمند گل سرخی چید و به جوان داد: «باید هزاران بار این گل سرخ را بوئیده باشم با این حال هر بار تجربه‌ای تازه بدست آورده دادم. چون آموخته‌ام اکنون و اینجا زندگی می‌کنم نه درگذشته و نه در آینده!

مسئله تمرکز است. این تمرکز، کلید کامیابی در همه زمینه‌های زندگیست.
باید همه چیز را همانگونه که هست ببینی. بیشتر مردم گویی در خوابند، گویی نمی‌بینند ذهنشان از خطاها و شکستهایشان و از ترسهای آینده آکنده است.
گل سرخ مظهر زندگی است، خارهایش نمایانگر راه تجربه‌اند، ما باید برای فهم زیبایی هستی تاب آوریم» هرچه ذهنت نیرومندتر باشد، مشکلاتت ناچیزتر خواهد نمود این منشأ آرامش درون است. پس تمرکز کن. که یکی از بزرگترین کلیدهای کامیابی است».
دولت و فرزانگی | مارک فیشر
پاراگراف کتاب (132)

۷_ انسان دارای طبیعتی است که در حین ناامیدی به چیزی امیدوار میشود. قانون اجتماع و قید و بندهای ساختگی به دست و پایش بند شده و آدمی را گیج و کلافه میکند امّا در همان حال کوچکترین روزنهٔ امید این انسان مأیوس را به چیزی غیر واقعی که برای خودش هم مفهوم خارجی ندارد امیدوار و دلخوش میسازد. ای انسانها بیائید این قید و بندها را پاره کنید. قانون اجتماع غیر از قید و بند چیزی نیست. این قانون را طبیعت برای ما نساخته، ما خودمان آن را به دست و پای خویش بسته‌ایم.

فاجعه بزرگ | ژان پل سارتر
پاراگراف کتاب (132)

۸_ “دوست داشتن” عضوی از بدن است. درست است که همه فوراً به فکر “قلب” می افتند ولی من می گویم که ” دوست داشتن ” دندان آدم است، دندان جلویی که هنگام لبخند برق می زند…

حالا تصور کنید روزی را که ” دوست داشتن ” آدم درد می‌کند! آرام و قرار را از آدم می‌گیرد! غذا ازگلویت پایین نمی‌رود، شب‌ها را تا صبح به گریه می‌نشینی…آن قدر مقاومت می‌کنی تا یک روز می‌بینی راهی نداری جز اینکه دندان ” دوست داشتن” ات را بکشی و بیاندازی دور!
حالا دندان دوست داشتن را که کشیده باشی، حالت خوب است، راحت می‌خوابی، راحت غذا می‌خوری و شب‌ها دیگر گریه‌ات نمی‌گیرد ولی همیشه جای خالی‌اش هست، حتی وقتی از ته دل می‌خندی…
طلایی کوچک | دیل کارنگی
پاراگراف کتاب (132)

۹_ ما مثل حیوانات دریایی از آب بیرون افتاده می شویم. به زندگی در خشکی خودمان را عادت می دهیم، اگر چه دیگر بدنمان با زندگی در آب سازگار نیست، اما ریشه هایمان هنوز در آب است و از آن تغذیه می کند. اگر آب خشک شود ما نیز خشک می شویم. پایمان را که در آب می گذاریم، طاقت سرمای آن را نداریم. آن را که پس می کشیم طاقت آفتاب را هم نمی آوریم. یاد خنکی آب ذهنمان را مشغول می کند و به این ترتیب نیمی از زندگیمان را در این بازی نیمه کاره و دوطرفه از دست می دهیم…

چه کسی باور می کند، رُستم | روح انگیز شریفیان
پاراگراف کتاب (132)

۱۰_ گمان میکنم که برخی باور دارند که رنج کشیدن، زنان و مردان را نیرومندتر میکند و برای پیشرفت در این جهان یا هر جهانی باید آزمون آتش را تاب بیاورد. با اینکه ممکن است عجیب به‌نظر بیاید، ولی ما این آزمون را تمام و کمال گذرانده‌ایم. شاید لحظه‌ی امتحان در زندگی هرکسی فرا برسد. همه‌ی ما شیاطینی داریم که مارا می‌رانند و شکنجه می‌دهند و آخر سر ناچاریم با آن‌ها بجنگیم. اما من و همسرم بر آن‌ها پیروز شده‌ایم، یا چنین گمان می‌کنیم. شیاطین دیگر مارا به پیش نمی‌رانند. بحران را از سر گذرانده‌ایم، البته نه بی آنکه آسیبی ببینیم. از ابتدا پیش‌بینی فاجعه‌آمیز شوهرم درست بود، و مانند یک بازیگر پرحرف در نمایشنامه‌ای کسالت‌آور باید بگویم که بهای آزادی را پرداخته‌ایم. من در زندگی به قدر کافی شاهد فاجعه بوده‌ام و حاضرم با کمال میل پنج حسم را فدا کنم تا آرامش کنونی حفظ شود.

” خوشبختی چیزی نیست که بتوان بر آن قیمت گذاشت”، بلکه یک کیفیت ذهنی و وجودی است..
ربکا | دافنه دوموریه
پاراگراف کتاب (132)

۱۱_ بسیاری از انتخاب ها و تصمیم گیری های ما توسط احساساتمان هدایت می شوند. موجود سه، شش یا دوازده ساله درون ما می خواهد انتخاب کند و گرداننده برنامه هایمان شود.

شاید توجه کرده باشید که احساسات شما مدام در نوسان هستند. بنا بر این خردمندانه نیست که توسط آنها هدایت شوید. اگر می خواهید به مقصد دلخواه برسید، پیشنهاد می کنم مدتی احساسات خود را فراموش کنید. احساساتتان را برای عشق ورزیدن به فرزندان، مراقبت از مسن ترها، دگرگون کردن دنیا و قدردانی از خویش نگه دارید. آنها را به عنوان جهت یاب آینده خودتان به کار نبرید، زیرا احساسات برای این کار به وجود نیامده اند. تا زمانی که شما به احساسات به عنوان راهنما نگاه می کنید، حق رسیدن به اهدافتان را از دست می دهید.
سوالهای درست | دبی فورد
پاراگراف کتاب (132)

۱۲_ مردم اسیر سرگذشت شخصی‌شان‌اند. همه اعتقاد دارند هدف این زندگی پیروی از یک برنامه هست.

کسی از خودش نمی‌پرسد که ٱیا این برنامه خود اوست یا شخص دیگری آن را برایش ریخته است…
تجربه کسب میکنند، خاطره می اندوزند، مال جمع می‌کنند و نظرات دیگران را بر دوش میکشند که سنگین‌تر از حد توان آنهاست.
بنابراین رویاهای خودشان‌ را از یاد میبرند.
به این دلیل مردم غمگین اند.
زهیــر | پائولو کوئلیو
پاراگراف کتاب (132)

۱۳_ گفتم: عشق نمی دانم چیست، بی تجربه ام، تازه کارم، نمی دانم اینطور خواستن، اسمش عشق است یا چیز دیگر، فقط سخت می خواهمش

-سخت خواستن، می تواند عشق باشد!
-گفته اند “به شرط آنکه سخت بماند و نرم”
-اما اگر او تو را نخواهد؟
-گریه کنان می روم پی کارم، دوست داشتن یک طرفه می شود اما به ضرب تهدید نمی شود! اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهد خواست، گریه کنان کوله بارم را برمی دارم و می روم، فقط همین!
-اگر گریه کنان بروی، تا کی گریه می کنی؟
-نمی دانم آقا، پیشاپیش چطور بگویم؟ برای گریستن برنامه ریزی نکرده ام!
یک عاشقانه آرام | نادر ابراهیمی
پاراگراف کتاب (132)

۱۴_ من بارها به این مسئله برخورده بودم که اقوام و خویشاوندان نسبت به یکدیگر رفتار و اخلاق نامطلوب‌تری دارند تا نسبت به بیگانگان.

خویشاوندان آدم به نقاط ضعف و نیروی انسان آشنا هستند و برای حمله به او مواقع مناسبی را انتخاب می‌کنند. برای تهمت‌های خود کم و بیش مدرک دارند و به آسانی با هم دست به گریبان می‌شوند. به این دلیل است که بیگانگان بیشتر مورد احترام قرار میگیرند.
در جست و جوی نان | ماکسیم گورکی
پاراگراف کتاب (132)

۱۵_ سلطان محمود را در حالت گرسنگی خوراک بادنجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد. گفت: «بادنجان طعامی است خوش.» ندیمی به تعریف از بادنجان پرداخت. سلطان چون سیر شد، گفت: «بادنجان سخت مضر چیزی است.» ندیم باز درباره مضرات بادنجان زیاده روی کرد. سلطان گفت: «ای مردک تا این زمان به تعریف از آن می‌پرداختی؟»

گفت: «من ندیم توأم، نه ندیم بادنجان. مرا چیزی باید بگویم که تو را خوش آید، نه بادنجان را».
کلیات | عبید زاکانی
پاراگراف کتاب (132)

 

 


 

 

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.