معرفی ۱۵ کتاب مختلف
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
به گزارش پایگاه خبری “ججین“ به نقل از خبرگزاری برترین ها ، وقتی خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ای را به عهده گرفته ام! اما وقتی دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خوانی را جستجو کردم آنهم به امید یافتن چند تعریف مناسب نه تنها هیچ نیافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقیده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل میکند، اما به هر حال یک جستجوگر قوی و مهم است و میبایست مرا در یافتن ۲ یا ۳ تعریف در مورد کتاب کمک میکرد؛ اما این که بعد از مدتی جستجو راه به جایی نبردم، به این معنی است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.
راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث، رخدادها و مناسبتهای ایام مختلف سال، «کتاب و کتاب خوانی» به اندازه یک ستون از کل روزنامههای یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و کم کاری رسانههای ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیهای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تنها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جملهای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم؛ و واقعیت این است که همه ما در حق این «دوست» کوتاهی کرده ایم، و هرچه میگذرد به جای آنکه کوتاهیهای گذشتهی خود را جبران کنیم، بیشتر و بیشتر او را میرنجانیم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
۲_ نمی تونم برات بگم وقتی فهمیدم دوستش دارم چقدر تعجب کردم. حتی مدتی امیدوار بودم ولم کنه، ولی این کار رو نکرد. چون اونم منو دوست داشت. فکر می کرد من خیلی چیز سرم می شه برای این که چیزهایی که من می دونستم با چیزهایی که اون می دونست تفاوت داشت … بله این وضع من بود، از نقشه هام دور افتاده بودم و هر دقیقه در این عشق فروتر و فروتر می رفتم، و یک دفعه متوجه شدم که هیچ چیز دیگری برام اهمیت نداره. وقتی صحبت کردن درباره کارهایی که آدم می خواد بکنه لذت بیشتری داره، پس فایده خود اون کارهای بزرگ چیه؟
۳_ فلسفه باید ایجاد گرما و حرکت نماید، باید تاثیرگذار باشد و بر به شدن وضعیت بشر یاری رسان باشد. سقراط باید در آدم “حل” شود، تا انسانی همانند مارکوس ارلئوس پدید آید، به گفتهای دیگر، از وجود انسان نیکخو، انسان خردپیشه برآید و “بهشت موعود” بدل به “مدرسه” شود.
۴_ انسانها، به شکل یک قانون، آدمهای دیوانه را دوست ندارند مگر اینکه نقاشهای خوبی باشند، و آن هم فقط بعد از مرگشان.
۵_ موضوع مربوط به وقتی است که من تازه در رشتهی دکتری ادبیات قبول شدهبودم و آن روزها فکرمیکردم بدون این که به کسی یا چیزی آسیب بزنم، میتوانم در این دنیای عوضی عاشق کسی بشوم
۶_ دولتمند گل سرخی چید و به جوان داد: «باید هزاران بار این گل سرخ را بوئیده باشم با این حال هر بار تجربهای تازه بدست آورده دادم. چون آموختهام اکنون و اینجا زندگی میکنم نه درگذشته و نه در آینده!
۷_ انسان دارای طبیعتی است که در حین ناامیدی به چیزی امیدوار میشود. قانون اجتماع و قید و بندهای ساختگی به دست و پایش بند شده و آدمی را گیج و کلافه میکند امّا در همان حال کوچکترین روزنهٔ امید این انسان مأیوس را به چیزی غیر واقعی که برای خودش هم مفهوم خارجی ندارد امیدوار و دلخوش میسازد. ای انسانها بیائید این قید و بندها را پاره کنید. قانون اجتماع غیر از قید و بند چیزی نیست. این قانون را طبیعت برای ما نساخته، ما خودمان آن را به دست و پای خویش بستهایم.
۸_ “دوست داشتن” عضوی از بدن است. درست است که همه فوراً به فکر “قلب” می افتند ولی من می گویم که ” دوست داشتن ” دندان آدم است، دندان جلویی که هنگام لبخند برق می زند…
۹_ ما مثل حیوانات دریایی از آب بیرون افتاده می شویم. به زندگی در خشکی خودمان را عادت می دهیم، اگر چه دیگر بدنمان با زندگی در آب سازگار نیست، اما ریشه هایمان هنوز در آب است و از آن تغذیه می کند. اگر آب خشک شود ما نیز خشک می شویم. پایمان را که در آب می گذاریم، طاقت سرمای آن را نداریم. آن را که پس می کشیم طاقت آفتاب را هم نمی آوریم. یاد خنکی آب ذهنمان را مشغول می کند و به این ترتیب نیمی از زندگیمان را در این بازی نیمه کاره و دوطرفه از دست می دهیم…
۱۰_ گمان میکنم که برخی باور دارند که رنج کشیدن، زنان و مردان را نیرومندتر میکند و برای پیشرفت در این جهان یا هر جهانی باید آزمون آتش را تاب بیاورد. با اینکه ممکن است عجیب بهنظر بیاید، ولی ما این آزمون را تمام و کمال گذراندهایم. شاید لحظهی امتحان در زندگی هرکسی فرا برسد. همهی ما شیاطینی داریم که مارا میرانند و شکنجه میدهند و آخر سر ناچاریم با آنها بجنگیم. اما من و همسرم بر آنها پیروز شدهایم، یا چنین گمان میکنیم. شیاطین دیگر مارا به پیش نمیرانند. بحران را از سر گذراندهایم، البته نه بی آنکه آسیبی ببینیم. از ابتدا پیشبینی فاجعهآمیز شوهرم درست بود، و مانند یک بازیگر پرحرف در نمایشنامهای کسالتآور باید بگویم که بهای آزادی را پرداختهایم. من در زندگی به قدر کافی شاهد فاجعه بودهام و حاضرم با کمال میل پنج حسم را فدا کنم تا آرامش کنونی حفظ شود.
۱۱_ بسیاری از انتخاب ها و تصمیم گیری های ما توسط احساساتمان هدایت می شوند. موجود سه، شش یا دوازده ساله درون ما می خواهد انتخاب کند و گرداننده برنامه هایمان شود.
۱۲_ مردم اسیر سرگذشت شخصیشاناند. همه اعتقاد دارند هدف این زندگی پیروی از یک برنامه هست.
۱۳_ گفتم: عشق نمی دانم چیست، بی تجربه ام، تازه کارم، نمی دانم اینطور خواستن، اسمش عشق است یا چیز دیگر، فقط سخت می خواهمش
۱۴_ من بارها به این مسئله برخورده بودم که اقوام و خویشاوندان نسبت به یکدیگر رفتار و اخلاق نامطلوبتری دارند تا نسبت به بیگانگان.
۱۵_ سلطان محمود را در حالت گرسنگی خوراک بادنجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد. گفت: «بادنجان طعامی است خوش.» ندیمی به تعریف از بادنجان پرداخت. سلطان چون سیر شد، گفت: «بادنجان سخت مضر چیزی است.» ندیم باز درباره مضرات بادنجان زیاده روی کرد. سلطان گفت: «ای مردک تا این زمان به تعریف از آن میپرداختی؟»
برچسب ها :ججین ، عبید زاکانی ، معرفی کتاب ، کتاب
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰