معرفی کتاب خاک خوب

«خاک خوب» داستان زندگی وانگ لونگ، دهقان فقیر شهرستان آن هوئی، را که در کنار شانگهای واقع است روایت می‌کند.

کد خبر : 46747
تاریخ انتشار : چهارشنبه 8 آذر 1396 - 8:04

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین”  ، پرل باک نخستین زن آمریکایی است که به دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۳۸ نائل آمد. او پیش از نوبل برای رمان «خاک خوب»اش هم توانسته بود جایزه پولیتزر ۱۹۳۲ را از آن خود کند؛ یک شروع خوب که موجب شد نام پرل باک از مرزهای آمریکا تا چین برود. این کتاب در زمان انتشارش به اثری پرفروش تبدیل شد، به بیش از سی زبان ترجمه شد و بارها به تئاتر و سینما راه یافت و یکی از عوامل موثری بود تا باک بعدها بتواند جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند. این رمان با ترجمه غفور آلبا، از سوی نشر «علمی‌فرهنگی» منتشر شده است. از باک کتاب‌های «مادر» و «نسل اژدها» نیز با ترجمه محمد قاضی چاپ شده است.

«خاک خوب» داستان زندگی وانگ لونگ، دهقان فقیر شهرستان آن هوئی، را که در کنار شانگهای واقع است روایت می‌کند. در این کتاب، عرف و عادات و باورهای دهقانان متوسط چینی که با فقر و گرسنگی و جنگ‌های داخلی پیش از انقلاب درگیرند با دقتی واقع‌بینانه توصیف شده است. اما، از ورای شخصیت وانگ لونگ، به ویژه روحیه چینی سربرمی‌آورد. وانگ لونگ به زمین پایبند است، زیرا زمین «خون و گوشت هر کس است». او نیز، با استفاده از این ایام آشفته، خود مالکی بزرگ می‌شود. بااین‌حال، «خاک خوب» تنها صعود یک دهقان نیست که در ایام کهولت به «گل گلابی» دلفریب دل می‌بازد و موجب ناخشنودی پسرانش می‌شود؛ بلکه این اثر، در عین حالی که رمان است، به ویژه نوشته مستند ارزشمندی است درباره دورانی که وانگ لونگ هنوز فقیر بود و فریاد برداشته بود: «دیگر چه! پس این وضع هرگز عوض نخواهد شد؟» و به او پاسخ داده بودند: «چرا، رفیق روزی عوض خواهد شد. وقتی که ثروتمندها زیادی ثروتمندند، امکاناتی وجود دارد؛ و وقتی که فقیرها زیادی فقیرند، امکاناتی وجود دارد.» اما این تمام ماجرا نیست. با مرگ پدر، پسران (وانگ ارشد، وانگ دوم و وانگ سوم که پرقدرت است و ملقب به «ببر» و یکی از آخرین سرلشکران ماجراجوی رژیم قدیم خواهد شد) به تقسیم زمین‌ها اقدام می‌کنند و داستان وارد دنیای دیگری می‌شود که خواننده را با خود تا پایان کتاب می‌کشاند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

بهار در دهکده کلبه‌ها در جوشش بود. آنها که تاکنون گدایی می‌کردند حالا دیگر می‌توانستند به تپه‌ها و دشت‌ها و گورستان‌ها بروند و علف‌های کوچک سرسبز و گل‌های قاصد و شنگ و قازایاغی و سبزی صحرایی و هر علف هرز دیگری را که تازه سر از خاک به در کرده بود بکنند و آن‌قدرها احتیاجی به دزدیدن و قاپیدن سبزی از اینجا و آنجا نداشته باشند. هر روز صبح انبوهی از زنان و اطفال از آلونک‌ها خارج می‌شدند و درحالی‌که تکه‌های حلبی یا سنگ تیز یا چاقوی کهنه و سبدی از خیزران یا بوریا که خودشان بافته بودند در دست داشتند، به صحرا و جاده‌ها می‌رفتند و خوراک مفتی تهیه می‌کردند که برایش گدایی هم نکرده بودند. هر روز اولان همراه این انبوه می‌رفت، اولان و دو پسربچه.

 

 

 

 

فاطیما احمدی

 


 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.