معرفی چند کتاب جذاب و مفید
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، وقتی خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ای را به عهده گرفته ام! اما وقتی دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خوانی را جستجو کردم آنهم به امید یافتن چند تعریف مناسب نه تنها هیچ نیافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقیده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل میکند، اما به هر حال یک جستجوگر قوی و مهم است و میبایست مرا در یافتن ۲ یا ۳ تعریف در مورد کتاب کمک میکرد؛ اما این که بعد از مدتی جستجو راه به جایی نبردم، به این معنی است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
۲_ این همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی میکنند. بیدار میشوند و میخورند و میدوند و میخوابند. همین. مگر به کجای دنیا برخورده؟ بابا گفت جوری زندگی کن که بعد از تو آدمها تو را یادشان بیاید. تئاتر نونهالان گیلان اول شده بودم. بابا ماشین آقاجان را گرفته بود و من را آورده بود خانه. لباس شیطان را از تنم در نیاورده بودم هنوز. شنل و شاخ و دمی که مامان درست کرده بود نمیگذاشت درست راه بروم. بابا برایم یک عروسک جایزه خریده بود. کلهی عروسک را کنده بودم. داشتم چشمش را از گردنش میآوردم بیرون. میخواستم بفهمم چرا وقتی میخوابانمش چشمهایش بسته میشود. بابا عروسک را گرفت و گذاشت کنار. من را نشاند روبهروی خودش. گفت من کسی نشدم، اما تو و رامین باید بشوید. یادت میماند؟ گفتم آره بابا، یادم میماند. فردایش رفت و دیگر نیامد. چی از بابا به من رسید غیر از این حرف و چشمهای سبزش؟ نیامد که ببیند حرفش زندگی من را خراب کرده. خودش کسی نشد، من چرا باید میشدم؟
۳_ دشمن چیز مفیدی است، اگر کم آوردید خودتان درست کنید”
۱- دشمن یعنی کسی که شما می توانید همه ضعف ها و کم کاری هایتان را بر گردن او بیندازید
۴_ زنها نیامدند قبرستان
پدرم از حاج شیخ علی می پرسد
حاج شیخ علی به مخده تکیه می دهد وحرف می زند
پدرم حرفهای شیخ علی را تکرارمی کند که تو دهنش بماند.
اما باهمه اینها،صنم همراهمان آمده است قبرستان وحالا دارد لنگان لنگان ، پشت سرمان می آید.
_زن همیشه باید پشت سر مرد راه بره پسرم
_ولی مادر انگار من شنیدم که زنا میباس جلو باشن
مادرم تو چشمهام نگاه می کند
پیله می کنم تا خوب بفهمم که قضیه از چه قراراست
مادر خودش را راحت می کند
ولی من به این سادگی دست بردارنیستم
مادرم کم حوصله شده است
از حرفهای مادرم سر در نمی آورم .یعنی اصلا به عقلم جور در نمی آید.
۵_ آرزوی عمیق من اینست که “چگونگی شیوه ی کار اندیشه ها” نخستین درسی باشد که در مدرسه می آموزند.
۶_ همه جا با صدای بلند درباره ی بی معنا بودن این شهر حرف می زد: ” این چه شهری است که جایی ندارد بروی با دختری چای بنوشی؟!
۷_ همیشه در زندگی هر کس، یک دماغه ی صخره ای وجود دارد که یا به سلامت از آن می گذرد
۸_ رومولوس درست تشخیص داد که اگر شهری قرار باشد امور برونی خود را به نحو خرسندی بخش تنظیم و تمشیت کند، باید دو روش اساسی در پیش گیرد. نخست باید هر چه ممکن است عده ی بیشتری از شهروندان را به منظور گسترش ( کشور) و دفاع آماده نگاه دارد. برای حصول این مقصود، باید از دو سیاست مرتبط با هم پیروی کند. سیاست نخست تشویق مهاجرت به داخل کشور است، زیرا باز و ایمن نگاه داشتن راه ها برای بیگانگانی که می خواهند به آن جا بیایند و زندگی کنند مسلما به سود شهر شماست. سیاست دوم این است که یاران و همپیمانانی برای خود بیابید، زیرا باید گرداگرد خویش متحدانی داشته باشید و آنان را در مقام کهتری و متابعت نگاه دارید و در عین حال در پناه قوانین خود را محافظت و حراست کنید تا در عوض بتوانید از ایشان خدمت نظامی بطلبید.
۹_ در کنار ساحل قدم میزدم و میخواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد.
۱۰_ هیچ رویدادی همان گونه نیست که دیده می شود.
۱۱_ سعی کنید زندگی را بدون ثبت وقت تصور کنید.
۱۲_ من از ذهنیت متکبری که میپندارد با توضیح دادن میتواند چیزی را موجه سازد متنفرم.
۱۳_ وقتی صدای موذن برمی آید یکی از آنها با آن که خود در نماز است می گوید: ای موذن بانگ کردی وقت هست.
سومی به دومی می گوید: به او طعن نزن که نماز تو هم باطل است.
سپس هندوی چهارم می گوید: خدا را شکر که من مثل شما سه تن سخن نگفتم.
بدین گونه بالاخره نماز هر چهار تن تباه می شود.
بهر طاعت راکع و ساجد شدند
۱۴_ بران چنان غرق در افکارش بود که متوجه باقی افراد گروه نشد، تا زمانی که پدرش به او رسید و پرسید: «حالت خوبه بران؟» لحنش خشن نبود.
۱۵_ بعضی چیزاست که تو هیچوقت نباید تحملشون کنی.
telegram.me/jajinnews
برچسب ها :آدلف ، احمد محمود ، اردال دمیر قیران ، ایلین سگال ، بازی تاج و تخت ، بختیار علی ، بنژامن کنستان ، ججین ، جرج آر. آر. مارتین ، جین وبستر ، دشمن عزیز ، دموکراسی یا دموقراضه ، دومین مکتوب ، شفای زندگی ، غروب پروانه ، لوییز هی ، ماکیاولی ، مثنوی معنوی ، من عاقل ترین انسان دنیا هستم ، مهدی شجاعی ، مولوی ، میچ آلبومکتاب ، ناخوانده در غبار ، نسیم مرعشی ، همسایه ها ، وقت نویس ، ویلیام فاکنر ، پائولو کوئلیو ، پاییز فصل آخر سال است ، چگونه انسان غول شد ، کوئنتین اسکینر
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰