ان شاالله قرین قران باشند در دیار باقی
قاری قرآن سه بار «یاحسین» گفت و رفت/ هدیه رهبر انقلاب به دوست کوچکش
انگار خودش هم متوجه شده بود، قبل از رفتن ایستاد دستش را برای تکیه زدن به سمت دیوار دراز کرد تمام زوایای خانه را با یک نگاه در ذهن نگه داشت و کفشها را پوشید.
به گزارش پایگاه خبری “ججین” به نقل از خبرگزاری ایکنا، چند روز قبل از این، «مادر» در حالی که همچون همیشه عکسهای فرزند دلبندش را گردگیری میکرد، زمزمهکنان میگفت: «قربون مظلومیتت برم پسرم که سالهاست کسی سراغی از تو نگرفته و نمیگیرد…» با گفتن این جملات و زمزمه آن، هر دستمالی که بر روی قاب عکس میکشید به فرزندش نزدیکتر میشد و داغ دل تازهتر…
قاری روزهای سیاه و سفید؛ با پیچ و تابهای استادانهای که در کلمات ایجاد میکرد و نفسهایی که امتداد میداد تا سرحد رسیدن زیبایی به کمال، برای خود غنایی داده بود به تلاوت آن روزهای ایران، ایرانی که قاریان چندانی نداشت و از کم بودن تلاوتهای خوب رنج میبرد و مشتاق و تشنه زیاد داشت. صدای او انفجار استماع قرآن در بخشی از جامعه سالهای دهه پنجاه و شصت بود.
گوش دادن به تلاوتهایش تو را بهتزده میکند که نمیتوانی بیتفاوتیات را پنهان کنی، اگر صدایش را که زود لو میدهد با یک کودک قاری مواجه هستی، نبود، تجربهاش میگفت که شاید بیشتر از چند ده سال سن دارد و صدها تلاوت مجلسی داشته است. اصلاً در صدای این قاری نوجوان دو شخصیت وجود دارد، شخصیتی کودکانه و بسیار خوش الحان که کم سن و سالیاش را آشکار می کند و شخصیتی با تجربه که تلاوتی پخته با رعایت تجوید و وقف و ابتداء به بهترین نحو ممکن را دارد که کمتر از یک قاری نوجوان انتظار میرود.
تلاوتهایش را حتماً باید گوش داد، اگر چنین شد در اوج تلاوتش یک آن، قلبت میایستد که اینجا نفس کم میآورد… اینجا… اینجا … و … اما صدای او امتداد دارد و نفسش میتازد بر کلماتی که یکهتاز عرصه معنا و مفهوم هستند، نفس و صدا ادامه دارد، تو گویی تمام نیرو، توان، قدرت و جان را در گلوی خود پشت سر کلماتی که روزگاری بر قلب پیامبر(ص) نازل شده است، گذاشته و هر آن ممکن است که جان از قفس جسم بیرون بریزد.
قرآنی شدن او حکایتی است برای خودش، حکایت، حکایت روزهای دهه پنجاه است، حکومت نوارهای کاست و خردسالی که مجذوب الحان ضبط شده بر روی آنهاست، نوجوانی از کوچه پس کوچههای «خانی آباد» به دور از تمامی هیاهوهای دوران کودکی غبار تعلقات خاص این دوره را از روی پارچه سفید دل خود تکانده و داشت آخرین سطرهای اسطوره شدن را در قالب الحانی الهی تمرین میکرد. آمده بود تا موجی ایجاد کند و آمده بود تا بماند و ماند اما …. هیچ گاه ثمرهای از آن موج را نبرد یا ندید.
موجی که از سالهای ابتدایی دهه پنجاه شروع شد، در اواخر همان دهه به اوج خود رسید و اوایل دهه هفتاد برای همیشه خاموش شد، خاموششدنی که یک آه و افسوس سرد را به دنبال خود داشته و دارد. این موج، توسط کودکی با صورتی بیضی شکل که چشمهایش نگاهی نافذانه در خود داشت و ابروهایی به هم پیوسته که حالت متفکرانه چهره اش را کامل کرده بود، شروع شد. چهرهاش برای گرفتن قالب یک بزرگمرد کوچک تنها یک عینک آن هم با شیشههای بزرگ کم داشت که از سن ۱۰ سالگی به چهرهاش ضمیمه شد، حالا دیگر همه چیز برای شکلگیری این موج و تولد یک پدیده فراهم بود و آغاز شد این موج و این پدیده، پدیدهای که آفریننده و ایجادکننده و کاملکننده آن فقط یک نفر بود.
داستان از قرآنی بودن خانواده شروع میشود، خانوادهای با چهار پسر و هفت دختر که البته در آن روزها پرجمعیت حساب نمیشده است، پدری قرآندوست و قرآنخوان که جلسه آموزش قرآن داشته و به حدی دغدغه دین و قرآن داشت که هر جا برای کار مراجعه میکرد و یا مشغول کار میشد، شرط رفتن برای نماز جماعت ظهر را در اولویت کار قرار میداد، چنین پدری بالای سر خانواده بود و طبیعی است که در چنین خانوادهای همه فرزندان راهی جز قرآن در جلوی پای خود نبینند.
پدر خانواده از حدود ۲۰ سالگی وارد بحث قرآن میشود و ۳۰ سال آخر عمر خود را در کنار «حاج آقا مرتضی تهرانی» و فعالیت در مسجد «میرزاموسی» واقع در بازار بزرگ تهران سپری میکند. تا اینکه در سال ۱۳۸۷ صحنه زندگی را برای همیشه ترک میکند تا به یوسفش بپیوندد.
سایر اعضای خانواده فعالیت قرآنی داشتهاند اما نه به اندازه قهرمان این داستان، تمامی خواهرها بر روانخوانی قرآن مسلط هستند و هر کدام در دورههای آموزشی شرکت کرده و حتی یکی از آنها جلسات آموزش قرآن دارد و همچنان مشغول آموزش قرآن کریم است.
پدر که کار آموزش قرآن را نیز انجام میدهد، چندین نوار کاست با خود به خانه میآورد که صدای استاد «عبدالباسط» بر روی آنها ضبط شده است، آن سالها، قهرمان ما هنوز چهارساله است و در حال خودسازی برای اسطوره شدن، خواهر بزرگتر در این باره میگوید: «نوارهای عبدالباسط که برای پدر میرسید و در خانه میگذاشت برادرم را جذب خود کرده بود، تکرار پخش تلاوت عبدالباسط در خانه باعث شده بود تا او کم کم برخی آیات و فرازها را حفظ کند تا در مواقعی که تنها هست آنها را برای خود زمزمه کند، پدرم(حاج میرزاحسن تسویهچی) که مدرس قرآن بود متوجه این زمزمهها و علاقه و استعداد نهفته او شد و شروع کرد به آموزش دادن به او و الحمدلله پیشرفت بسیار خوبی کرد».
محمدتقی تسویهچی در ۲۳ آبان سال ۱۳۴۹، در محله خانیآباد تهران متولد شد، فرزند چهارم خانواده بود، خانواده اصالتاً اهل «شبستر» هستند.
«اولین نوجوان یا خردسال قاری ایرانی در قبل از انقلاب محمدتقی تسویهچی بوده است». این را خواهر بزرگتر میگوید و پر بیراه هم نیست این گفته؛ چرا که در آن روزها یعنی سالهای دهه ۱۳۵۰ نه تنها قاری خردسال برجستهای در کشور وجود نداشته است بلکه ایران قبل از انقلاب دارای معدود قاریان بزرگسالی بود که البته در آن دوران هنوز به شهرت نرسیده بودند.
وی میافزاید: «شهرت و آوازه صدای زیبای محمدتقی به حدی بود که در مسابقات بینالمللی قرآن جمهوری اسلامی ایران که در آن سالها برگزار میشد از او به عنوان قاری افتخاری دعوت میکردند تا تلاوت داشته باشد و صدای زیبای خود را به رخ نمایندگان قرآنی کشورهای مختلف بکشاند».
اما محمدتقی تسویهچی چگونه تبدیل به یک قاری برجسته در آن سالها شد؟ این استعداد چگونه پرورش داده شد؟ چگونه به جامعه آن روز معرفی شد؟ همه اینها سؤالاتی است که ذهن را درگیر خود کرده است. ذهن مرا که سالها با صدای او آشنا هستم و خوب به خاطر دارم که نوجوانان پسر در دهه شصت به واسطه پخش اذان و تلاوت محمدتقی از شبکه دوم سیما، تقلید صدای او را میکردند و در مدرسه از اینکه میتوانند مدل تسویهچی بخوانند به هم فخر میفروختند. «قاسمخانی» یکی از دامادهای خانواده تسویهچی در ادامه میگوید: «پدر محمدتقی به جلسات استاد ابراهیم پورفرزیب(مولایی) رفت و آمد داشت، همین موضوع باعث باز شدن پای محمدتقی به جلسات آموزش استاد مولایی شد و این رفت و آمد تا سال ۱۳۷۰ در مسجد امام رضا(ع) در خیابان بهار تهران ادامه یافت».
محمدتقی برای اولین بار وارد جلسه استاد مولایی میشود، جلساتی که صبح جمعه بلافاصه بعد از نماز صبح برگزار میشد و بسیاری از اساتید قرآنی از آنجا به پا خواستهاند، در اولین جلسه چندین بار از استاد مولایی میخواهند که محمدتقی، تلاوت داشته باشد، استاد نیز که روحیاتشان به گونهای بوده که براساس نوبت، اجازه تلاوت به قرآنآموزان میدادند قبول نمیکند تا اینکه اطرافیان بسیار درخواست میکنند، استاد مولایی بالاخره قبول میکند اما میگوید که باید بدون میکروفون تلاوت کند، به محض شروع به تلاوت، استاد مولایی میکروفون را در اختیار او قرار میدهد. تلاوت به حدی پر هیجان میشود که تمام جلسه را تحتالشعاع تلاوت خود قرار میدهد و در پایان جلسه هم اهدای هدیه نقدی به محمدتقی توسط استاد مولایی. البته استاد مولایی یک شرط هم میگذارد و آن هم اینکه همیشه در جلسات حضور داشته باشد و جلسات با تلاوت محمدتقی تسویهچی شروع شود.
محمدتقی تسویهچی توسط جلسات مولایی شناخته شد. درست در چهار یا پنج سالگی و از آنجا بود که به تلویزیون رفت تا کم کم زمینه برای معرفی این پدیده نوظهور به جامعه فراهم شود، در آنجا تلاوت و اذان وی برای پخش از صدا و سیما ضبط میشود. همه این اتفاقات مربوط به اوایل دهه پنجاه است.
در آن سالها محمدتقی تسویهچی سفری هم به مشهد دارد، در مسجد کرامت، همان مسجدی که پایگاه فعالیتهای حضرت آیتالله العظمی خامنهای در سالهای قبل از انقلاب بوده است و حتماً هم استاد مولایی حضور داشته، تلاوتی انجام میدهد که استقبال خوب حضرت آقا را به دنبال دارد.
قاسمخانی در مورد این دیدار میگوید: «در مسجد کرامت مشهد، محمدتقی و پدرش هم حضور دارند، پدر از محمدتقی میخواهد که بلند شود و برود آیاتی را تلاوت کند، محمدتقی بلند میشود و میرود تا در صدر جلسه تلاوت کند که یکی دو نفر از بزرگترهای مجلس اجازه نمیدهند، محمدتقی چندین بار این کار را انجام میدهد تا اینکه در گوشهای به خود حضرت آقا میگوید که میخواهد تلاوت کند، ایشان هم اجازه تلاوت میدهند، جمیعت از تلاوت زیبای محمدتقی به وجد میآیند. محمدتقی چون خردسال بود جثه کوچکی داشت، بعد از تلاوت، حضرت آیتالله خامنهای، محمدتقی را در آغوش میگیرند و رو به همه جمعیت میگویند: «صاحب این صدای بزرگ، این کودک خردسال بود».
مرحوم تسویهچی در همان جلسه آیه ۲۱ سوره حشر «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَهِ اللَّهِ…» به تقلید از سبک استاد عبدالباسط تلاوت میکند تا از همان روز جایگاهی برای خود نزد حضرت آیتالله خامنهای باز کند و تلاوتها در محضر ایشان ادامه داشته باشد و البته معظمله نیز پیگیر احوالات محمدتقی باشد. چنانکه بعدها از لقب «دوست کوچک من» برای محمدتقی استفاده و او را اینگونه خطاب میکنند.
خواهر بزرگتر محمدتقی تسویهچی در مورد خوشصدایی برادرش میگوید: «بعد از حضور در جلسات استاد مولایی و شناخته شدن بیشتر، برای تلاوت در مسابقات بینالمللی قرآن ایران در حسینیه ارشاد دعوت شد تا به عنوان قاری افتخاری تلاوت کند، در زمان تلاوت که داوران و شرکت کنندههای عربزبان نیز حضور داشتند از تلاوت محمدتقی بسیار ابراز تحیر کردند. یکی از قاریان عربزبان در زمان تلاوت به حدی متعجب شده بود که میگفت امکان ندارد یک نوجوان ایرانی به این سبک و سیاق قرآن را با لحن کاملاً عربی و رعایت کامل تجوید و قواعد تلاوت کند».
بعد از سالها، دومین دیدار مرحوم تسویهچی با حضرت آیتالله خامنهای که آن زمان رئیس جمهور بودهاند به طوری کاملاً تصادفی شکل میگیرد، قاسمخانی در مورد این دیدار میگوید: «براساس رفت و آمدی که با خانواده عموی محمدتقی داشتم با خانواده آنها به ویژه محمدتقی آشنا شدم و همین باعث شد چون از خلقیات پسر این خانواده خوشم آمد با این خانواده وصلت کنم، در روز عقد که عاقد آن رهبر معظم انقلاب بودند، محمدتقی نیز حضور داشت، در آنجا نیز با توجه به اینکه زمان اذان مغرب بود درخواست شد تا آیاتی از قرآن توسط محمدتقی تلاوت شود که ایشان بلافاصله آیاتی را تلاوت کردند، بعد از تلاوت، مقام معظم رهبری گفتند شما در مشهد در مسجد کرامت نیز تلاوت داشتهاید، صدایتان آشناست، همانجا خطاب کردند که این دوست کوچک من است. مقام معظم رهبری حتی جایزهای که در مشهد به محمدتقی داده بودند به یاد داشتند».
حالا دیگر پدیده نوظهور تلاوت ایران در جامعه برای خودش شناخته شده بود و تلاوتهای ضبط شده وی حتی به فروش هم میرسید، رفت و آمدهای محمدتقی تسویهچی به جلسه استاد مولایی ادامه دارد و در این راه با افرادی همچون «شهریار پرهیزکار» و «جواد فروغی» آشنا میشود و با آنها مراوداتی را آغاز میکند. پدر نیز در منزل نظارتهای خاص خود را اعمال میکند، از اعمال محدودیت در خوردن غذاهای متنوع تا آموزشهای آوایی و … تا صدای محمدتقی در اوج باقی بماند و درگیر تغییرات صدایی دوران بلوغ نشود.
محمدتقی مراحل رشد را سپری میکند تحصیلات خود را تا سطح دبیرستان که با جنگ تحمیلی همزمان شده است ادامه میدهد، بعد از آن به جبهه میرود شش ماه در جبهه حضور مییابد و در آنجا بیشتر مشغول فعالیتهای فرهنگی میشود، بعد از بازگشت از جبهه تحصیلات خود را ادامه داده و دیپلم خود را دریافت میکند. مدتی هم در حوزه «آیتالله مجتهدی تهرانی» که از استادان اخلاق تهران بودند، دروس طلبگی میخواند.
از سبکهای تلاوت محمدتقی که سؤال میکنیم، قاسمخانی باز هم پاسخ میدهد و میگوید: «البته من اطلاع دقیقی از سبکها ندارم اما محمدتقی همه سبکهای معروف آن دوران را میخواند و تبحر خاصی داشت، اما پدرشان بیشتر سبک منشاوی را دوست داشت، به یاد دارم که در حسینیه ارشاد زمانی که به عنوان قاری افتخاری دعوت شده بود تا تلاوت کند و سوره مبارکه حمد را تلاوت کرد، قاریان حاضر در آن جلسه به وی لقب عبدالباسط ایران را داده بودند، در همان مسابقات از وی برای سفر به خارج از کشور دعوت کردند اما پدرشان اجازه رفتن را نمیدادند».
مادر که تا آن لحظه ساکت نشسته و همچنان میتوان او را درگیر خوشحالی ناشی یاد کردن رسانهها از فرزندش دانست، حرف دامادش را قطع میکند و میگوید: «سالی که محمدتقی در مسجد کرامت تلاوت کرد و حدود چهار یا پنج سال سن داشت، مقام معظم رهبری بسیار سفارش کرده بودند که از محمدتقی مواظبت کنیم چرا که خطراتی میتواند او را تهدید کند، پدرش هم میترسید که به خارج و حتی به شهرستانها هم برود و شرط اولش این بود که حتماً خودش به همراه محمدتقی برای تلاوت به مناطق دیگر برود، محمدتقی در نماز جمعه و قبل از اذان تلاوتهای بسیار زیادی انجام داد و در زمان رحلت حضرت امام(ره) نیز از محمدتقی خواستند تا تلاوت و اذان را در بهشت زهرا(س) اجرا کند».
«محمدتقی بسیار ساده و حرف گوشکن بود، هیچگاه حرف پدر(حاج میرزاحسن تسویهچی) را زمین نمیانداخت و با این که سن و سالی نداشت اما صبحهای جمعه از خواب بلند میشد و به همراه پدر به مسجد امام رضا(ع) برای حضور در جلسات آموزش استاد مولایی میرفت». اینها را یکی دیگر از دامادهای خانواده تسویهچی که خود را جنتی معرفی میکند، میگوید و در پاسخ به این سوال که کسی از اعضای خانواده راه مرحوم تسویهچی را ادامه داده است یا خیر؟ میافزاید: «پسر بزرگم در شش سالگی زمانی که صدای محمدتقی و تلاوتهای وی را شنید شروع کرد به حضور در جلسات قرآن و یادگیری آن و بقیه بچهها نیز به همین ترتیب و یا خواهرزادهاش «احمد موحدی امین» نیز قاری قرآن است. محمدتقی در جامعه اثر گذاشت؛ چرا که اولین قاری نوجوان ایران بود، در فامیل کودکان جذب قرآن او شدند و به دنبال فراگیری مقدماتی قرآن کریم رفتند. تأثیر صدای زیبای محمدتقی به عینه در جمعهای خانوادگی و حتی در جامعه نیز دیده میشد».
«صدای محمدتقی تسویهچی به حدی اثرگذار و موج آفرین بود که بعد از انقلاب و سالها بعد از درگذشت محمدتقی درخواستهای بسیار زیادی مبنی بر دریافت نوار کاستهای تلاوت او شد اما پدر به این خاطر که نوارها اصل بود و هیچ کپی از آنها وجود نداشت مخالفت میکرد و نوارها را به کسی نمیداد. البته هماکنون لوح فشرده آن موجود است».
داستان محمدتقی تسویهچی ادامه دارد، او اینک بر بلندای قرائت ایران با سن و سال نه چندان زیادش ایستاده است، جوانی تقریباً ۲۰ ساله که تلاوتهای شورانگیزی از سورههایی همچون «حمد»، «تکویر»، «فجر» و… دارد، با همین صدای خود بسیاری را بدون اینکه ببیند با قرآن آشنا کرده است و چه بسا راه و طریق آنها نیز تغییر کرده، تلاوتهایی که از مرحوم تسویهچی در دست است با امکانات ۲۰ و یا ۳۰ سال قبل ضبط شده است اما همچنان شنیدنی هستند، محمدتقی با اینکه راه زیادی داشت تا قرائت در ایران را با نام او بشناسیم، اما خود عجله داشت، مأموریت خود را پایان یافته دیده بود و میخواست تا در اوج، حضورش را در همیشه تاریخ به ثبت برساند…
سه بار «یاحسین» گفت و رفت
صبح روز نیمه شعبان سال ۷۰ آن سال زمستان بود، محمدتقی به همراه «محسن» برادر کوچکترش به محل کار که در بازار است میرود، حدود ساعت ۱۰ صبح با منزل خواهر بزرگترش تماس میگیرد، مکالمهای در حد یک یا دو دقیقه که نتیجه آن انتقال اضطراب یک سوی خط به سوی دیگر است، محمدتقی در آن مکالمه یک یا دو دقیقهای از گرفته شدن دلش میگوید و اینکه حوصله هیچ کاری را ندارد.
خواهر بزرگتر مرحوم تسویهچی بهتر این لحظات را در قالب کلمات به تصویر میکشد؛ «حدود ساعت ۱۰ صبح محمدتقی زنگ زد صبح نیمه شعبان بود، با اینکه محل کار تعطیل بود ولی او رفته بود تا مرخصی دو ساعته روز قبل خود را جبران کند، گفت، آبجی خیلی دلم گرفته، پرسیدم چرا، گفت دلیلشو نمیدونم، پرسیدم کجایی گفت سر کارم، گفتم روز تعطیل؟! … صدای تلاوت قرآن را از آن طرف خط می شنیدم، داشت تلاوت گوش میداد. بعد از دو، سه ساعتی که گذشت مجدد تلفن خانه زنگ زد. همسرم جواب داد و به سرعت از خانه خارج شد. یک ساعت بعد زنگ زد و به من گفت تا به منزل پدرم بروم وقتی رسیدم سر کوچه منزل پدری خیلی شلوغ بود و … محمدتقی بر اثر سانحه تصادف برای همیشه با رحل قرآن خداحافظی کرده بود و این غیرقابل باور بود. محل تصادف در خیابان شهید رجایی، نزدیک کلینیک سیزده آبان بود».
«محسن میگفت قبل از تصادف یک موتورسوار چندین بار چرخ عقب موتورسیکلت محمدتقی را به عمد ضربه میزد، به یکباره موتورسیکلت عقبی سبقت میگیرد، آیینههای دو موتور به هم میخورند، موتورسیکلت مرحوم تسویهچی به زمین میخورد، چندین متر بر روی زمین کشیده میشود، برخورد سر و لبه جدول و بعد هم … هر دو را به بیمارستان سینا میرسانند پزشکان میگفتند که محمدتقی سه بار «یاحسین» گفت و بعد هم همه چیز تمام».
«اینکه تصادف به عمد بوده است، پیگیر نبودیم و پدر اجازه پیگیری نداد، در آن تاریخ عدهای خاص را ترور میکردند و هر چه از پدر خواستیم پیگیری کند که این موضوع به عمد بوده است یا خیر به این کار رضایت نداد و رفت و به متهم رضایت داد و حتی دیه هم دریافت نکرد. در آن موقع ترور هم زیاد بود و محمدتقی هم که شناخته شده بود و حضرت آقا نیز سالها قبل از انقلاب سفارش کرده بودند که مراقب محمدتقی باشیم، همه اینها ما را در این که تصادف محمدتقی عمدی باشد به شک انداخته بود و هنوز هم برطرف نشده است».
پدر به هنگام دیدن پیکر بیجان پسر
داماد خانواده تسویهچی در مورد لحظه دیدن جنازه آن مرحوم توسط پدر میگوید: «موقعی که به بیمارستان رفتیم در اتاق تحویل جنازه و تشخیص هویت، زمانی که کشو را کشیدند تا جنازه را شناسایی کنیم، من تمام حواسم به سمت مرحوم میرزاحسن بود، اما ایشان خیلی راحت ایستادند و پارچه را کشیدند و گفتند «انا لله و انا الیه راجعون» و خیلی راحت با موضوع کنار آمدند، البته این در ظاهر بود و خدا میداند در باطن و درون آن مرد چه میگذشت».
و اینگونه بود که یکی از تلخترین روزهای عمر تمامی اعضای خانواده تسویهچی رقم خورد، به سرعت تمام، در یک چشم به هم زدن و از آن روز به بعد هنوز که هنوز است میتوان ردپای اندوه این داغ را در کلام مادر، در نگاه مادر، در قدم برداشتنهای مادر هر صبح جمعه که قصد رفتن به قطعه ۷۲ بهشت زهرا(س) را میکند، دید. هنوز هم میتوان داغ این اندوه را دید آن زمانی که عکسهای محمدتقی را گردگیری میکند و یا آن زمان که یکی از تلاوتهای زیبای او را داخل دستگاه میگذارد و دکمه «پلی» را میزند تا دستگاه بیجان، جای محمدتقی را پر کند، دستگاه سرد پخش صوت به جای محمدتقی میخواند «بسم الله الرحمن الرحیم» و میخواند «لو انزلنا … » و میخواند «اذا الشمس الکورت…»، دوست دارد تلاوت که تمام میشود صدا بزند؛ «محمدتقییییی، مادرجااااان دوتا چایی بریز بیار بخوریم» اما دنیای واقعی در این جور مواقع به شدت بیرحم است و واقعیت را با تمام توان به سلولهای خاکستری مغزت میکوباند …؛ آری حتی بدون همه اینها هنوز هم میتوان داغ این اندوه را در چهره خسته مادر دید.
عروج اسطوره تلاوت قرآن در سکوت
خبر تصادف و درگذشت «محمدتقی تسویهچی» انعکاس آنچنانی نداشته است، خبری بسیار خلاصه توسط روزنامههای آن زمان و دیگر هیچ… بعد از آن و حتی در زمان تصادف هیچ قاری، مدیر، نهاد و … سراغی از خانواده محمدتقی تسویهچی نگرفته است و این شدت اندوه را برای خانواده بیشتر میکند.
خواهر بزرگتر مرحوم تسویهچی در این زمینه میگوید: «در این سالها و بعد از مرگ محمدتقی، هیچ شخصی یا نهادی سراغی از محمدتقی و خانوادهاش نگرفت و این بغض بزرگی در گلوی تک تک اعضای خانواده بوده است، محمدتقی در زمان خرسالی موج عظیمی در جامعه اطراف خودش ایجاد کرد و حق او و خانوادهاش این بیمهریها نبود، زمانی که قبل از انقلاب، پرداختن به قرآن چندان رایج نبود، کودکی خردسال آمد و قرآن را با بهترین صدا و بهترین تجوید تلاوت کرد و موج آفرین شد، چگونه جامعهای میتواند این فرزند خود را به راحتی فراموش کند حتی قاریان قرآن نیز سراغی از خانواده محمدتقی نگرفتند».
قاسمخانی نیز میگوید: «با اینکه محمدتقی تسویهچی با شبکه رادیویی قرآن همکاری داشت و در طول هفته رفت و آمدهایی به این شبکه داشت اما بعد از تصادف هیچ سراغی از خانواده تسویهچی گرفته نشد. تنها یک بار پس از درگذشت مرحوم بود که گروهی توسط استاد عباس سلیمی مراجعه کردند، حداقل توقع ما این بود که نهادی که آن مرحوم با آن همکاری داشت در مراسم ختم و سالهای بعد از آن در کنار خانواده همکار خود حضور داشته باشند».
ملاقات مرحوم تسویهچی و مقام معظم رهبری برای بار سوم تکرار نمیشود، در چهلمین روز فوت از دفتر مقام معظم رهبری سه نفر مراجعه میکنند و پیام تسلیت ایشان را به خانواده ابلاغ میکنند، پیامی که به همراه آن یک قرآن که حاشیهای توسط معظمله بر آن نگارش یافته است و پنج سکه، این پیام مرهم بر دردهای خانواده تسویهچی در آن روزهای سخت بوده است. متن نوشته شده بر صفحه نخستین این جلد قرآن اهدایی بدین شرح است: «بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت اربعین درگذشت قاری جوان و عزیز مرحوم آقای محمدتقی تسویهچی غفرالله له و رحمه که از کودکی در خدمت قرآن بود و عمر کوتاهش در انس با آیات قرآن سپری شد این نسخه کلام الله مجید به والدین آن عزیز اهداء میگردد. خداوند به همهی کسان آن مرحوم مخصوصاً پدر و مادرش که سهم وافری در گرایش او به تلاوت قرآن داشتهاند صبر جمیل و اجر جزیل عنایت فرماید و بر آن مرحوم مقام تالیان قرآن ببخشد و سایر فرزندان این خانواده را محفوظ و از یاران قرآن بدارد.
سید علی خامنهای
۲۳ ماه رمضان ۱۴۱۳
۷۱/۱/۸»
محمدتقی تسویهچی هنوز ازدواج نکرده بود، اما در حال برنامهریزی برای انتخاب شریک زندگی خود بود، قرار بود تا خانواده در فرصت مناسب به خواستگاری یکی از همکارانش که در صدا وسیما فعالیت میکرد بروند که مهلتی برای او نماند و باید میرفت.
جنتی یکی دیگر از دامادهای خانواده تسویهچی در مورد شخصیت و خلقیات مرحوم تسویهچی میافزاید: «محمدتقی عاشق پدرشان بودند، بسیار محجوب و نجیب و سربه زیر و آرام، استعدادهایی در او بود که در کمتر شخصی در آن سن و سال دیده میشد. در زمینه اقتصادی نیز بسیار مستعد بود، آرزو داشت که در زمینه قرآنی به اوج برسد. از نظر شخصیتی بسیار فوقالعاده و پشت و پناه خانواده بود، واقعاً پشت و پناه همه بود، بسیار دست به خیر بود، لحظهای که خبر فوت پخش شد، دو سه ساعت بعد از فوت محله خانیآباد یکپارچه جمعیت بود. هرکسی هم میآمد به نوعی از محمدتقی شناخت داشت و این برای ما تعجببرانگیز بود».
اما خانواده چگونه با این حادثه دلخراش کنار آمدند؟ یکی دیگر از خواهران مرحوم تسویهچی میگوید: «شُک بسیار عجیبی بود، اینکه دو ساعت قبل با هم بوده باشیم و بعد در یک لحظه همه چیز تمام شود و دیگر دیداری در کار نباشد… بسیار سخت است اما با همه اینها چارهای جز تسلیم در برابر رضای حق نبود».
مرضیه تسویهچی خواهر چهارم محمدمتقی نیز در مورد ویژگیهای شخصیتی آن مرحوم و خاطراتی که از او دارد، میگوید: «همیشه توسل به ائمه داشت و هر موقعی که مشکلی داشت به ائمه متوسل میشد، یک بار برای تلاوت در مسابقات بینالمللی دعوت شده بود که سرمای شدیدی نیز خورده بود و به زور میتوانست حرف بزند، همه ما نگران بودیم که چگونه تلاوت خواهد کرد، لحظاتی قبل از مراسم از ته دل یک یا مهدی(عج) میگوید و شروع میکند به تلاوت، خودش بعدها میگفت به محض گفتن یا مهدی(عج) احساس کردم کمکی از غیب به من شد و یکی از بهترین تلاوتهای خودم را انجام دادم».
«بعد از درگذشت محمدتقی بسیار بدحال شدم به حدی که میگفتم من هم باید بعد از برادرم بمیرم، ما چون پشت سر هم بودیم و فاصله سنی زیادی نداشتیم. مواقعی که پدر با ایشان تمرین داشتند من نیز گوش میدادم و تمرینات محمدتقی را زمزمه میکردم، پدر علاقه من را که دید با من نیز شروع به تمرین کرد».
«تا مدت زمان زیادی بعد از درگذشت محمدتقی همه نوارهای ضبط شده را میگذاشتیم و گریه میکردیم تا حدود یک سال این کار ادامه داشت اما به مرور کمتر شد هر چند که هم اکنون نیز این کار را ادامه میدهیم اما کمتر، به هیچ وجه باورکردنی نبود ما فکر میکردیم که محمدتقی جایی رفته است و عنقریب است که برگردد. روز آخر که داشت میرفت سر کار، کاملاً مشخص بود که بازگشتی نیست انگار خودش هم متوجه شده بود، قبل از رفتن ایستاد دستش را برای تکیه زدن به سمت دیوار دراز کرد تمام زوایای خانه را با یک نگاه در ذهن نگه داشت و کفشها را پوشید.
این گوشهای از ۲۱ سال زندگی محمدتقی تسویهچی بود، نام وی شاید برای بسیاری از مردم عادی این روزها نامی معمولی باشد، اما متولدین دهه چهل، پنجاه و شصت به خوبی میشناسندش، قاریای که مانند ستارهای پرفروغ شروع به درخشیدن کرد اما زیاد دنبالهدار نبود، از همان اوان کودکی اوج گفت و زمانی هم که در اوج بود سفری به اوج داشت. محمدتقی، بودنش را با چند ده تلاوت و چندین حضور در جلسات رسمی تلاوت قرآنی برای همیشه بر تاریخ تلاوت ایران تحمیل کرد تا روزها بعد از نبودنش ما بمانیم و تلاوتهای نابی که گوش دادنشان سیریناپذیر است و عطش شنیدن دوباره آن همراه هر دلداده قرآنی میماند. حنجره محمدتقی هنوز هم در کوچه پس کوچههای تاریخ تلاوت این مرز و بوم صدا میدهد. در پایان این نکته قابل ذکر است که خانواده مرحوم تسویهچی دیدار با رهبر معظم رهبری را آرزومندند.
مرحوم محمدتقی تسویهچی، ۲۳ آبانماه سال ۱۳۴۹ در محله خانیآباد تهران به دنیا آمد. پدرش میرزاحسن تسویهچی که خود مربی قرآن بود زمانی که علاقه وی را به تلاوتهای استاد عبدالباسط فهمید، آموزش فرزند خردسالش را آغاز کرد و برای تکمیل علم قرائت به جلسات قرآن استاد مولایی پیوست. محمدتقی، اولین قاری نوجوانی است که صدای خوش او و اذان جاودانهاش در دهه ۶۰ از صدا و سیما پخش میشد. وی نیمه شعبان سال ۱۳۷۰ در اثر سانحه تصادف به دیار باقی شتافت.
برچسب ها :اذان ، تصادف ، ججین ، محمدتقی تسویه چی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
حیف ، خدا رحمتش کنه
روحشون باسیدالشهدا محشور باشه انشالله
این کشور چه بزرگان غریبی را از دست داده روحشون شاد
روحشان شاد و قرین رحمت الهی
روحشان قرین رحمت خدا باشه انشاءالله
سلام
چند روز هست با شنیدن تلاوت مرحوم تسویه چی جذب صدای دلنشین او شدم. خوش به سعادتش و باقران مهشور شود انشاءالله.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 7 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۷