سیداحمد خمینی می‌گفت: بابا روزی دوبار با آهنگ ای‌ساربان اشک می‌ریزد/امام دو فتوا درباره موسیقی داد/آیت‌الله بهشتی موزیسین‌ها را غافلگیر کرد/رزمنده‌ها می‌گفتند: اینها مطرب هستند و نمازمان را باطل می‌کنند+عکس و صوت

با مهرداد کاظمی درباره “کنسرت‌های سال ۱۳۵۸ در خیابان‌ها و میادین تهران “، “فتوای امام (ره) درباره موسیقی و نقل قول سیداحمد خمینی”، “تولید آهنگ‌های زیرزمینی در سال‌های منتهی به انقلاب توسط بسیاری از گروه‌ها مانند چاووش، شجریان، فرهاد مهراد و مجاهدین خلق”، “کنسرت در حلبچه و اجرا در مساجد شهرهای نوسود و نودشه” گفتگو کرده‌ایم.

کد خبر : 39980
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 آبان 1396 - 8:18

 

 

سیداحمد خمینی می‌گفت: بابا روزی دوبار با آهنگ ای‌ساربان اشک می‌ریزد/امام دو فتوا درباره موسیقی داد/آیت‌الله بهشتی موزیسین‌ها را غافلگیر کرد/رزمنده‌ها می‌گفتند: اینها مطرب هستند و نمازمان را باطل می‌کنند+عکس و صوت

 

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین”  ،  مهرداد کاظمی ازجمله موزیسین‌هایی است که روایات مهم تاریخ شفاهی کشورمان را در سینه دارد که تاکنون به بخش عمده‌ای از آنها یا پرداخته نشده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته است. او در موسیقی شاگرد اساتیدی چون ادیب خوانساری و محمدرضا شجریان بوده و در بحبوحه سال‌های منتهی به انقلاب و پس از آن و همچنین در سال‌های جنگ ایران و عراق برخلاف اکثریت موزیسین‌های داخلی که کمتر مجال فعالیت داشتند به‌طور مستمر فعالیت داشت و از نزدیک شاهد اتفاقات و وقایع تاریخی آن دوران بوده است.

با مهرداد کاظمی درباره موضوعاتی چون “کنسرت‌های متعدد در خیابان‌ها و میادین تهران در سال ۱۳۵۸″، “تولید آهنگ‌های زیرزمینی در سال‌های منتهی به انقلاب”، “کنسرت در حلبچه و اجرا در دو مسجد شهرهای نوسود و نودشه”، “فتوای امام درباره موسیقی و نقل سیداحمد خمینی” ، “مباحث آیت‌الله بهشتی با موزیسین‌ها در سینمای وزارت فرهنگ” و “اجرای موسیقی در جبهه‌ها” به گفتگو نشسته‌ایم.

مهرداد کاظمی ۵ سال اخیر را برای مداوای بیماری سرطان خود در امریکا به سر برده است و به دلیل تجربه دو مرتبه رفتن به کما، هنوز پزشکان معالج‌اش اجازه پرواز به او نمی‌دهند تا به ایران بازگردد. در چنین شرایطی گفتگوی حاضر را با این موزیسین انجام داده‌ایم که در دو بخش منتشر خواهد شد.

بخش اول گفتگوی ایلنا با مهرداد کاظمی را در ادامه می‌خوانید:

اردوی رامسر سال ۱۳۵۷ با چوب و چماق تعطیل شد

در اردوی تابستانی ۱۳۵۷ در رامسر که برای دانش‌آموزان برگزار می‌شد دیگر موسیقی به هیچ عنوان قابل اجرا نبود و وقتی صدای موسیقی از بلندگوها پخش می‌شد مردم با چوب و چماق می‌ریختند و درگیری ایجاد می‌شد.

مهرداد کاظمی که پیش از انقلاب در بخش موسیقی وزارت فرهنگ و هنر فعالیت می‌کرد درباره نحوه‌ی تغییر شرایط موسیقی در سال ۵۶ و ۵۷ در گفتگو با ایلنا گفت: «من سال‌ها مسئول بخش موسیقی اردوی دانشجویان در بابلسر بودم. در واقع اردویی که در رامسر با عنوان “اردوی امور تربیتی” برای دانش‌آموزان وجود داشت به شکل مفصل‌تری برای دانشجویان در بابلسر برگزار می‌شد. هفته‌ای حدود هزار دانش‌آموز به اردوی رامسر آورده می‌شدند؛ این اردو درواقع به دانش‌آموزان دوره شش ساله دبیرستان در تمامی رشته‌ها اختصاص داشت. اما اردوی بابلسر که برای دانشجویان برگزار می‌شد توسط وزارت علوم، نخست وزیری و وزارت فرهنگ و هنر ترتیب داده شده بود و هفته‌ای هزار دانشجوی خانم و هزار دانشجوی آقا به این اردو می‌رفتند. در آنجا نیز مانند اردوی رامسر در طول روز کلاس‌های موسیقی و ورزشی و مسابقاتی در همین زمینه طی یک هفته برقرار بود. دانشجویان در طول این اردو هم تفریح می‌کردند و هم مشارکت‌ها و همکاری‌های علمی و هنری شکل می‌گرفت و هم آشنایی‌هایی به وجود می‌آمد که در بسیاری از موارد منتج به ازدواج می‌شد. ضمن اینکه باعث می‌شد تا دانشجویان با فرهنگ سایر استان‌های کشورمان آشنا بشوند و بفهمند در بقیه شهرها چه فرهنگ و چه هنر و چه موسیقی وجود دارد.

بخش‌هایی از این اردو که به کلاس‌های آموزشی و هنری اختصاص داشت به وزارت فرهنگ و هنر مربوط می‌شد. یکی دو سال اول ما از طرف وزارت فرهنگ و هنر به آنجا می‌رفتیم و هفته‌ای دو شب برنامه موسیقی اجرا می‌کردیم؛ بعدها در همین اردوها تدریس موسیقی هم انجام می‌دادم. البته یکی دو سال نیز مسئول موسیقی در آن اردوها شدم. ما هر شب برای دانشجوها از حدود ساعت ۹ -۱۰ تا ساعت ۱۲ برنامه زنده موسیقی داشتیم. این برنامه‌ها نیز توسط گروه‌های دانشجویی و همچنین گروه‌هایی که از بیرون می‌آمدند، برگزار می‌شد. هفته‌ای دو شب هم از خواننده‌های محبوب و اسم و رسم دار کشورمان دعوت می‌شد که به آنجا می‌آمدند و برای دانشجویان به اجرا می‌پرداختند.

آخرین مرتبه‌ای که اردوی دانشجویان برگزار شد تابستان سال ۱۳۵۶ بود. در نوروز سال ۱۳۵۷ در همان محل برگزاری اردوی بابلسر برای خانواده‌های کارکنان وزارت فرهنگ و هنر برنامه گذاشتند؛ برنامه‌ای که شبیه به فعالیت‌های امروز اردوگاه صداوسیما در بندر انزلی و زیباکنار بود. در همین مقطع زمانی بود که برای اولین مرتبه مردم بابلسر به بهانه بلند بودن صدای موسیقی شروع به اعتراض کردند. این ماجرا گذشت تا اردوی تابستانی ۱۳۵۷ در رامسر که برای دانش‌آموزان برگزار می‌شد. در این اردو دیگر موسیقی به هیچ عنوان قابل اجرا نبود و وقتی صدای موسیقی از بلندگوها پخش می‌شد مردم با چوب و چماق می‌ریختند و درگیری ایجاد می‌شد. این بود که آرام آرام این اردو تعطیل شد.»

موسیقی زیرزمینی مخفیانه در استودیوهای بل، طنین و پاپ ضبط می‌شد

تظاهرات‌ خیابانی که شروع شد استودیوهای ضبط موسیقی تعطیل شد و همه شروع به انجام فعالیت‌های زیرزمینی کردند. یواشکی وارد استودیو می‌شدند و در استودیو را می‌بستند و مخفیانه کار می‌کردند.

این موزیسین همچنین با اشاره به شدت گرفتن درگیری‌های خیابانی در سال ۱۳۵۷، درباره نحوه‌ی شکل‌گیری موسیقی‌های زیرزمینی گفت: «حدود ۱۷ شهریور بود که به دلیل بالا گرفتن درگیری‌ها کلا موسیقی تعطیل شد و شکل خصوصی گرفت. آن زمان من در وزارت فرهنگ و هنر بودم و به خوبی یادم می‌آید که فعالیت‌ها کوچکی وجود داشت که سرودهایی با یکی دو ساز ضبط می‌شد. تظاهرات‌ خیابانی که شروع شد استودیوهای ضبط موسیقی تعطیل شد و همه شروع به انجام فعالیت‌های زیرزمینی کردند. یعنی یواشکی وارد استودیو می‌شدند و در استودیو را می‌بستند و مخفیانه کار می‌کردند. کارهای روال عادی استودیوها تعطیل شده بود. گروه‌های چپی و همچنین گروه‌های اسلامی که گرایش‌های چپی داشتند یکسری از بچه‌های موسیقی را جذب کرده بودند که اینها سرودها و کاری مختلفی ضبط کرده بودند که بعدها با پیروزی انقلاب این کارها را به صورت نوار کاست بیرون دادند.

یکسری از بچه‌های مسلمان هم مثل زنده‌یاد حسین صبحدل و حمید شاهنگیان وجود داشتند که اینها در حسینیه ارشاد فعالیت می‌کردند و طرفدار انقلاب بودند. همین آقای محمد اصفهانی هم که آن زمان شاید حدود ۱۲ سال سن داشت در گروه کر آقای صبحدل فعالیت می‌کرد. مرحوم صبحدل که با اذان‌اش شهرت دارد؛ موسیقی را به خوبی می‌شناخت و به ردیف‌های موسیقی دستگاهی آشنایی داشت و صدایش بسیار زیبا بود. ایشان با گروه‌های مذهبی در حسینیه ارشاد فعالیت می‌کرد؛ یعنی هم قاری قرآن تربیت می‌کرد هم خودش می‌خواند و هم گروه‌هایی به صورت گروه کر داشتند که کارهای عرفانی و سرودهای انقلابی اجرا می‌کردند. در طول انقلاب همه این کارها را در آنجا ضبط می‌کردند. یکی از همان کارها سرود “خمینی ای امام” بود که روز دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ نیز همزمان با ورود امام برایشان آن را اجرا کردند؛ آقای اصفهانی در همان گروه کر هم حضور داشتند. این گروه زیاد با ساز کار نمی‌کردند و بیشتر آثارشان به صورت کر اجرا می‌شد. با اینکه چندان براساس اصول علمی موسیقی کار نمی‌کردند اما کارهای زیبایی ساختند و اجرا کردند. آقای محمدعلی راغب نیز به عنوان آهنگساز با این گروه کار می‌کرد.

یک گروه دیگر از بچه مسلمان‌های انقلابی نیز در زمینه موسیقی فعالیت کردند؛ برای مثال این گروه آثاری مانند “الله الله الله، الله اکبر” که آقای فریدون خشنود از آهنگسازان موفق موسیقی پاپ این آهنگ را ساخت و آقای رضا رویگری هم اجرایش کرد. یا آقای جهانبخش پازوکی که جزو آهنگسازان موفق موسیقی پاپ است یکسری از کارهای خوب آن دوره مانند “قسم به نام آزادی” را ساخت. این کارها در زمانی ساخته می‌شد که حکومت نظامی بود و سازمان امنیت همچنان فعال بود و بچه‌ها برای ضبط این کارها به استودیو بل، استودیو طنین، استودیو پاپ و بسیاری از استودیو‌های دیگر می‌رفتند و شبانه و مخفیانه این کارها را ضبط می‌کردند. خود من هم یکی دو کار در همین رابطه خواندم؛ یکی از این کارها برای شهدا بود که “شهید” نام داشت و یکی از دوستانم به اسم مرحوم ملکی آن را ساخته بود و ما آن را در استودیو بل ضبط کردیم.

اعضای کانون چاووش هم شامل آقایان محمدرضا لطفی، هوشنگ ابتهاج، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری و بسیاری دیگر از موزیسین‌های همسو با آنها نیز بعد از شهریور ۱۳۵۷ به صورت زیرزمینی فعالیت‌هایی را انجام می‌دادند. فرهاد مهراد نیز در همان دوران همان قطعه “والا پیام دار محمد” را به طور زیرزمینی اجرا کرده بود که با پیروزی انقلاب پخش شد.

در وزارت فرهنگ و هنر چندین استودیو داشتیم و ما موسیقی بدون کلام دو سه کار انقلابی را نیز در همین استودیوها ضبط کردیم و بیرون آوردیم و خوانندگی‌اش در بیرون انجام شد. کارهایی در این زمینه‌ها انجام شد اما کارهای بسیار زیادی نیز توسط گروه‌های چپی مانند گروه فدائیان خلق و گروه مجاهدین خلق و غیره اجرا و ضبط شد که با پیروزی انقلاب کارهایشان را بیرون دادند. خب به واسطه امکانات مالی بسیار زیادی که مجاهدین خلق داشتند و استویویی که به طور تمام وقت در عباس‌آباد تهران برای آنها کار می‌کرد بیشترین کارها را آنها به‌طور مخفیانه ضبط می‌کردند.»

با شهرام ناظری در سال ۱۳۵۸ کنسرت‌هایی را در تهران برگزار می‌کردیم

بعد از انقلاب به همراه شهرام ناظری و همچنین ارکسترهای وزارت فرهنگ و هنر اجراهایی را در سطح شهر تهران برگزار می‌کردیم.

کاظمی ضمن تشریح وضعیت موسیقی در اوایل پیروزی انقلاب ۵۷ گفت: «بعد از انقلاب رادیو وضعیت بهم ریخته‌ای پیدا کرده بود و استودیوها کلا تعطیل بود. طی آن چند روزی که مردم به خیابان‌ها ریختند و درگیری‌ها شدیدتر شد و کار به درگیری‌های مسلحانه در خیابان‌ها کشید برخی استودیوها آتش گرفتند؛ رادیو در میدان ارگ بود و در طول درگیرها، تانک‌ها توی میدان مستقر شده بودند و مردم هم با کوکتل مولوتف آنها را آتش می‌زدند.

رادیو عملا بعد از انقلاب تا راه‌اندازی شود و فعالیت کند بیشتر از یک سال طول کشید. یعنی سال ۱۳۵۸ کارهای ضبطی در رادیو و تلویزیون در حوزه موسیقی عملا تعطیل بود. بعد آرام آرام در سال ۱۳۵۹ رادیو فعال شد. اما در وزارت فرهنگ و هنر اینگونه نبود چون کارهای اجرای صحنه‌ای برگزار می‌شد.

یعنی وقتی انقلاب شد به چند صورت فعالیت‌های اجرایی ما در زمینه موسیقی شکل گرفت؛ یکی اجرا به همراه ارکسترسمفونیک در میادین اصلی شهر بود و آثار و سرودهای مختلف را اجرا می‌کردیم. در نقاطی از شهر که امکانش بود با ارکستر کامل حاضر می‌شدیم و می‌نواختیم و هر جا که امکان حضور ارکستر کامل را نداشت با گروه فلوت اجرا می‌کردیم. دوم اجراهایی بود که با ارکستر سنتی و با شهرام ناظری برگزار می‌کردیم. این اجراها بیشتر در مکان‌هایی مانند موزه آبگینه، موزه‌ هنرهای معاصر و موزه نیاوران اجرا می‌شد. ما ارکسترهای زیادی در وزارت فرهنگ و هنر داشتیم که ارکستر سنتی شماره یک و ارکستر سنتی شماره دو جزو اینها بودند. ما بعد از انقلاب سر کار رفتیم و هفته‌ای دو روز با همین ارکسترهای سنتی شماره یک و دو تمرین می‌کردیم؛ ولی مدل کارها آرام آرام تغییر کرد و به سمت اجرای آثار انقلابی آمد. البته همین بچه‌ها قبل‌تر هم کارهایی را به صورت زیرزمینی ضبط کرده بودند.

بعد از انقلاب آقای شهرام ناظری با ارکستر سنتی شماره دو همکاری می‌کرد که افرادی چون جلیل عندلیبی (به عنوان آهنگساز و نوازنده سنتور)، محمد موسوی (نوازنده نی)، جمشید عندلیبی (نوازنده نی)، منصور سینکی (نوازنده تار) و چند نفر دیگر بودند همکاری می‌کردند. آقای شاپور رحیمی که از دوران کلاس‌های آقای ادیب خوانساری با ما دوست بود نیز به عنوان خواننده در کنار آقای ناظری همکاری می‌کرد. در ارکستر سنتی شماره یک وزارت فرهنگ و هنر نیز من به عنوان خواننده همکاری می‌کردم و آقای کریم صالح عظیمی نیز که از هنرمندان ارزشمندمان هستند همکاری می‌کردند. آقای حاتم عسگری هم که تازه سمتی در زمینه موسیقی دانشگاه‌ها گرفته بود و در کلاس‌های آقای ادیب خوانساری نیز با ما حضور داشتند با این ارکستر همکاری می‌کردند. حتی به خاطر دارم که آقای رضوی سروستانی نیز با گروه آقای عندلیبی همکاری کرد.

وقتی انقلاب شد یکسری از هنرمندان از کشور خارج شدند؛ یعنی سال ۱۳۵۸ تعداد کمی رفتند اما در سال‌های ۵۹ – ۶۰ تعداد بیشتری رفتند. از میان کسانی که مانده بودند بسیاری از آنها با نوازندگی چند ساز آشنایی داشتند؛ مثلا فردی که نوازنده گیتار ارکستر عماد رام بود بعد از انقلاب تار باس می‌نواخت. یا مثلا فردی که قبلا ویولن می‌زد قیچک دست گرفته بود. این اتفاق خوبی بود و بسیار هم خوب جواب داد و ارکستری در وزارت فرهنگ و هنر تشکیل شده بود که این افراد در آن فعالیت می‌کردند که سرپرست این گروه، زنده‌یاد علی درخشان بود که برای این ارکستر سنتی شماره دو زحمت بسیار زیادی کشید. متاسفانه هرگز ندیدم یادی از این هنرمند شود. کارهای بسیار زیادی را ساخت و تنظیم کرد. سال اول فعالیت این ارکسترها به این صورت بود که من خواننده اصلی ارکستر سنتی شماره یک وزارت فرهنگ و هنر بودم و آقای صالح عظیمی و حاتم عسگری هم در کنسرت‌های‌مان هر کدام یک آهنگ اجرا می‌کردند. شیوه اجراها هم به این صورت بود که ما یک اجرای یک ساعته را با ارکستر سنتی شماره یک برگزار می‌کردیم و بعد از یک آنتراک نیم ساعته سپس آقای شهرام ناظری و ارکستر سنتی شماره دو روی صحنه می‌آمدند و یک ساعت هم آنها اجرا می‌کردند.»

اجرای ارکستر سمفونیک در میادین اصلی شهر تهران در سال ۵۸

سال ۵۸ با ارکستر سمفونیک وزارت فرهنگ و هنر در میدان امام حسین (ع) که آن زمان همچنان میدان فوزیه بود، میدان فردوسی، میدان آزادی، میدان انقلاب و جاهای دیگر کنسرت‌هایی را برگزار می‌کردیم.

این خواننده که پس از انقلاب نیز همچنان همکاری خود را با وزارت فرهنگ ادامه داد، درباره اجراهای ارکستر سمفونیک در میاین اصلی شهر تهران گفت: «ما در وزارت فرهنگ و هنر چند گروه کر داشتیم که از آن جمله می‌توان به کر اپرا، کر سازمان فولکلور و کر اداره آموزش اشاره کرد. بعد از انقلاب این گروه‌های کر ادغام شدند که جمعا حدود ۲۰۰ نفر خواننده بودند. من علاوه بر دیگر فعالیت‌هایم به عنوان سولیست گروه کر نیز فعالیت داشتم.

ما بعد از انقلاب با همراهی ارکستر سمفونیک وزارت فرهنگ و هنر در میادین مختلف تهران اجراهایی را برگزار می‌کردیم. البته این را هم بگویم که این اجرا در میادین شهر تهران چندان تجربه موفقی نبود؛ و این موضوع به دلیل نوع ارکستر بود و نه به خاطر نوع اجرا. اولا اینکه اجراها در صبح و در زمانی که مردم می‌خواستند به سر کار بروند تدارک دیده شده بود تا از شنیدن این موسیقی‌ها حس بهتری پیدا کنند در صورتی که از نظر علمی انتخاب این آثار انقلابی اصلا برای اجرا در صبح اشتباه است. در میدان امام حسین (ع) که آن زمان همچنان میدان فوزیه بود، میدان فردوسی، میدان آزادی، میدان انقلاب و جاهای دیگر این اجراها را برگزار می‌کردیم. ببینید اجرای حدود ۲۰۰ نفر در فضای باز و در یک میدان شلوغ امکانات صوتی خاصی می‌خواهد اما اجراهای ما به همراه ارکستر سمفونیک بدون هیچ‌کدام از این تمهیدات برگزار می‌شد. حدود ۱۵۰ نوازنده ارکستر در کنار مثلا حدود ۲۰۰ نفر خواننده گروه کر چیزی نبود که بتوان بدون تمهیدات فنی درست اجرای موفقی داشته باشد.

پس از این ماجراها ما پیشنهاد دادیم که آهنگ‌هایی مانند “قسم به اسم آزادی” ساخته جهانبخش پازوکی، یا سرود “هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید” و قطعاتی با این فرم، توسط گروه کوچکتری از سازها اجرا شود. برای اجراهای خیابانی ارکستر را آرام آرام کوچک کردیم و گروه سازهای بادی به همراه سازهای کوبه‌ای را تشکیل دادیم. پایه‌گذار چنین اتفاقی نیز به ابتکار آقایی به اسم مکری انجام شد و نتیجه خوبی هم داد. این اجراها کمتر از یک سال ادامه داشت چون با سرد شدن هوا دیگر امکان اجرا در فضای باز وجود نداشت و آرام آرام این اجراها با ارکستر بادی و کوبه‌ای تعطیل شد؛ اما اجرای ارکسترهای سنتی فعالیتشان ادامه پیدا کرد.»

فخرالدینی اولین نفری بود که بعد از انقلاب مسئولیت ارکسترها را برعهده گرفت

سال ۱۳۵۸ نیز هنوز بحث حلال و حرام بودن موسیقی مطرح نبود یعنی آنقدر مسائل مختلف در مملکت وجود داشت که هنوز کسی در مورد حلال و حرام بودن موسیقی زیاد فکر نکرده بود یا اینکه اصلا فرصتش پیش نیامده بود که به آن پرداخته شود.

وی همچنین ضمن اشاره به دیدگاه‌های مختلف درباره موسیقی پس از انقلاب عنوان کرد: «آقای شجریان و آقای لطفی به همراه موزیسین‌های دیگر در گروه چاووش فعالیت می‌کردند و کارهایی را ضبط می‌کردند و بعد پخش می‌شد. البته تا آنجا که به خاطر دارم آقای شجریان در آن چند سال اول بعد از انقلاب اجرای صحنه‌ای نداشت. یعنی امثال این اساتید در آن دوران چندان تمایلی به این گونه از موسیقی که شاید بتوان اسمش را موسیقی انقلابی گذاشت نداشتند. برای همین در سال‌های بعد از انقلاب به ویژه در سال‌های جنگ، بغیر از ما که اجراهای زیادی در جاهای مختلف به خصوص تالار وحدت داشتیم کنسرت دیگری یادم نمی‌آید. در این سال‌ها موسیقی‌های خاصی اجرا می‌شد و اجازه نمی‌دادند مثلا ریتم‌هایی مانند “شش هشتم” اجرا شود. یعنی ریتم‌های خاص و اشعار خاصی ساخته و تایید می‌شد و موسیقی‌های خاصی نیز ساخته می‌شد که همه اهالی موسیقی موافق آن نبودند.

در آن زمان حتی اسم مرکز موسیقی وزارت فرهنگ را هم به دفتر سرود و آهنگ‌های انقلابی تغییر دادند. شورایی در این زمینه تشکیل شده بود و یادم می‌آید اولین نفری که برای برعهده گرفتن سرپرستی دفتر سرود به وزارت فرهنگ آمد آقای فرهاد فخرالدینی بود که حدود ۵ – ۶ ماه این مسئولیت را برعهده داشت. بعد آقایی به اسم نفیسی آمد و این مسئولیت را عهده‌دار شد و بعد از ایشان هم معاون‌شان یعنی آقای نوروزی‌طلب مسئولیت موسیقی وزارت فرهنگ را در دست گرفتند.

آقای سیدمحمد میرزمانی و کامبیز روشن‌روان نیز همان سال ۱۳۵۸ به بخش موسیقی وزارت فرهنگ و هنر آمدند و گروه‌های کر راه‌اندازی شد. یادم می‌آید در آن سال به مناسبت تولد امام زمان (عج) قطعه زیبایی روی شعر “مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید” توسط آقای میرزمانی ساخته شد و من آن را خواندم؛ از این گونه همکاری‌ها بسیار زیاد اتفاق افتاد. در سال ۱۳۵۸ نیز هنوز بحث حلال و حرام بودن موسیقی مطرح نبود یعنی آنقدر مسائل مختلف در مملکت وجود داشت که هنوز کسی در مورد حلال و حرام بودن موسیقی زیاد فکر نکرده بود یا اینکه اصلا فرصتش پیش نیامده بود که به آن پرداخته شود. تقریبا از اوایل سال ۱۳۵۹ با راه افتادن استودیوهای موسیقی رادیو، ضبط کارهای جدید نیز آغاز شد و شواری موسیقی نیز راه افتاد. در شورای موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آقای سیدمحمد میرزمانی، زنده‌یاد محمد بیگلری، آقای غلامعلی وآقای  محمدعلی راغب شورای موسیقی را تشکیل دادند.»

امام (ره) دو مرتبه درباره موسیقی فتوا دادند

 آهنگ “ای مجاهد شهید مطهر” راه موسیقی بعد از انقلاب را باز کرد

امام روزی دوبار با آهنگ “ای ساربان” اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد

حاج‌سید احمد خمینی خودش به بنده گفت که وقتی امام (ره) این کار را گوش کردند بسیار لذت بردند و گفتند باید در این فرم موسیقی‌های خوبی ساخته بشود.

مهرداد کاظمی همچنین درباره دو قطعه‌ای که باعث واکنش امام (ره) درباره موسیقی شد نیز گفت: «چیزی که باعث راهگشایی موسیقی بعد از انقلاب شد به آهنگی مربوط می‌شود که توسط آقای محمدعلی راغب پس از ترور آیت‌الله مطهری ساخته شد. آقای راغب پس از تروری که گروه فرقان انجام داد کاری را با استفاده از شعر حمید سبزواری با عنوان “ای مجاهد شهید مطهر” ساخت که محمد گلریز آن را خواند. با این اجرا به یکباره دیدها به موسیقی تغییر کرد و راه موسیقی باز شد. ترور آیت‌الله مطهری سال ۵۸ (۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸) اتفاق افتاد.

حاج‌سید احمد خمینی خودش به بنده گفت که وقتی امام (ره) این کار را گوش کردند بسیار لذت بردند و گفتند باید در این فرم موسیقی‌های خوبی ساخته بشود. این زمانی بود که من حاج سیداحمد خمینی را با شهید بهشتی و چند نفر دیگر در وزارت فرهنگ و هنر دیدم. در برخی برنامه‌هایی که داشتند من برای قرائت قرآن می‌رفتم و ایشان از صدای من خوشش می‌آمد. دفتر کار شهید بهشتی هم در وزارت فرهنگ و هنر مستقر بود و سمینارها و حتی جلسات حزب جمهوری اسلامی هم آنجا برگزار می‌شد. ایشان هم از علاقمندان موسیقی بود. در چنین جلساتی معمولا من را که می‌دانستند خوب قرآن قرائت می‌کنم؛ دعوت می‌کردند تا قرآن یا چند بیت شعر حافظ و یا آوازی اجرا کنم و جلسه رسمیت پیدا کند. خب معمولا دیالوگ‌هایی پیش می‌آمد و از آنجا که دوست داشتم نظر آقایان را درباره موسیقی بدانم با آقایان وارد صحبت می‌شدم و نظرشان را می‌پرسیدم.

در همین گفتگوها در دو جا دیدم که امام (ره) حمایت بسیار زیادی از موسیقی کردند. یکی در زمان انتشار دو آهنگ “مطهری” و “الله اکبر، خمینی رهبر” بود و دیگری به بعدها مربوط می‌شود که من آهنگ “ای ساربان” را خواندم. وقتی آهنگ “ای ساربان” را خواندم خود سیداحمد خمینی عین این جمله به من گفت که “بابا روزی دو بار با این آهنگ شما اشک می‌ریزد و گریه می‌کند.” امام بعد از این قطعه بود که فتوا دادند و گفتند موسیقی در این فرم حلال است. این اتفاق در زمان پخش سریالی که اسمش را درست به خاطر ندارم “غروب پاییز” یا “غروب صحرا” بود چنین اتفاقی افتاد. در این دو مورد زنده‌یاد امام(ره) تکلیف شعر و موسیقی و فیلم را مشخص کردند. این سریالی هم که به آن اشاره می‌کنم درباره جنگ و خانواده‌هایی بود که درگیر این جنگ بودند.

 

آهنگ ای ساربان را می‌توانید در اینجا بشنوید

 

فکر می‌کنم زمستان سال ۱۳۶۷ بود که این دو اثر پخش می‌شد. آقای حسن ریاحی قطعه “ای ساربان” را به یاد شهدای هفتم تیر با استفاده از شعر زیبای سعدی در سال ۱۳۶۶ ساخت و من آن را خواندم. وقتی سال ۱۳۶۶ پخش شد اثر چندان عمیقی نگذاشت. تا اینکه ما در جشن بعثت حضرت رسول (ص) این کار را به همراه ارکستر بزرگ در تالار وحدت اجرا و به صورت زنده ضبط کردیم. زمانی که کار “ای ساربان” ساخته شد آیت‌الله خامنه‌ای؛ رئیس جمهور بودند. دوستان آمدند یک کلیپ برای شهدای هفتم تیر ساختند و فیلم حضور آقای خامنه‌ای بر سر مزار شهدای هفتم تیر را در این کلیپ گنجاندند و وقتی این کار پخش شد تاثیر بسیار عجیبی بر همه گذاشت و حتی واکنش امام (ره) را هم به دنبال داشت. همین قطعه به شکلی راهگشا شد که باعث شد تا مدل موسیقی تغییر کند و حتی برگزاری کنسرت‌های موسیقی نیز شروع شود.

مباحثه آیت‌الله بهشتی با موزیسین‌ها در سینمای وزارت فرهنگ همه را غافلگیر کرد

نکته دیگری که در همان سال اواخر سال ۱۳۵۸ یا اوایل سال ۱۳۵۹ باعث تعجب خود من و بسیاری از موزیسین‌ها شد به ماجرای مباحثه آیت‌الله بهشتی با موزیسین‌ها مربوط می‌شود. خوب به خاطر دارم بسیاری از موزیسین‌های ارکستر سمفونی جلسه مباحثه‌ای را با مرحوم شهید بهشتی در سالن سینمای وزارت فرهنگ و هنر برگزار کردند. مرحوم بهشتی با اشراف مثال زدنی در زمینه تاریخ موسیقی و همچنین ردیف موسیقی دستگاهی و علم موسیقی همه ما را غافلگیر کردند و اصطلاحا از عهده همه برآمدند. خدا شهید بهشتی را رحمت کند، تا زمانی که زنده بود با تمام وجود از موسیقی و هنرمندان به‌طور جدی حمایت کرد و برای همین هم واقعا نگاه ویژه‌ای از آن روز به بعد نسبت به ایشان پیدا کردم.

شورای موسیقی را نیز همین بچه‌های موسیقی اداره می‌کردند؛ یکی از همین افراد که واقعا زحمت زیادی کشید و همه او را دوست داشتند همین آقای سیدمحمد میرزمانی بود که سال‌ها نیز مدیریت دفتر موسیقی را برعهده داشت و همیشه بچه‌های موسیقی را همه‌جوره حمایت کرده است. یا همین زنده‌یاد محمد بیگلری که واقعا کار همه را راه می‌انداخت و کارهای بسیار خوبی در این زمینه ساخته شد.

پس از انتشار قطعه “ای شهید مجاهد مطهر”، آقای راغب قطعه “الله اکبر خمینی رهبر” را ساخت. این قطعه را نیز محمد گلریز خواند که پخش شدن این دو قطعه در فاصله زمانی کوتاه، کل موسیقی مملکت را جا انداخت. در آن زمان این دیدگاه بسیار بد نسبت به موسیقی و هنرمندان وجود داشت که زندگی‌شان شبیه آدم‌های پامنقلی است؛ اما به یکباره نگاه جامعه تغییر کرد. وقتی آقای بهشتی را ترور کردند من هم یک قطعه با شعر آقای حید سبزواری خواندم که بی‌تاثیر نبود.

از یک زمانی به بعد آقای حاج سیدجوادی کلا مسئول موسیقی در وزارت فرهنگ و هنر شد که معاون آقای خاتمی در وزارت فرهنگ بود و تا پایان جنگ نیز در این سمت باقی ماند. آقای نفیسی نیز زیر دست آقای حاج سیدجوادی فعالیت می‌کرد.»

از کردستان تا فاو اجراهای بسیاری را برگزار کردیم

خاطرم هست که آقای خامنه‌ای؛ مقام معظم رهبری هم بسیار به برنامه صبح جمعه علاقمند بودند

در دو بخش کارمان را در زمینه موسیقی جنگ شروع کردیم که بخشی از آن به اجرای صحنه‌ای در جبهه‌ها اختصاص داشت و بخش دیگر آن به آثار ضبطی و استودیویی رادیو و تلویزیون مربوط می‌شد. از کردستان تا فاو اجراهای بسیاری را برگزار کردیم.

این موزیسین که یکی از اصلی‌ترین خوانندگان موسیقی جنگ در ایران نیز شناخته می‌شود درباره اولین جرقه‌های حضور گروه‌های موسیقی در جبهه‌ها و همچنین آغاز برنامه‌های مذهبی رادیو عنوان کرد: «در زمان جنگ پیش از اینکه به همراه ارکستر سمفونیک راهی جبهه بشوم یک بار از طریق بسیج محله‌مان راهی جبهه شدم. همان اول جنگ بود که سمت دهلران و اندیمشک و نزدیکی‌های آبادان و اهواز رفتم و وقتی در آن شرایط قرار گرفتم اتفاقات جنگ چنان بر روحم تاثیر عمیقی گذاشت که وقتی از آنجا برگشتم به مدیرکل‌ موسیقی وزارت فرهنگ و هنر که فکر کنم همین آقای نفیسی بود پیشنهاد دادم در زمینه موسیقی جنگ فعالیت کنیم. ما در دو بخش کارمان را در زمینه موسیقی جنگ شروع کردیم که بخشی از آن به اجرای صحنه‌ای در جبهه‌ها اختصاص داشت و بخش دیگر آن به آثار ضبطی و استودیویی رادیو و تلویزیون مربوط می‌شد. از کردستان تا فاو اجراهای بسیاری را برگزار کردیم. اوایل جنگ وقتی از جبهه برگشتم به وزارت فرهنگ و هنر پیشنهاد دادم به جبهه‌ها گروه‌ موسیقی بفرستیم.

زمانی که بعد از انقلاب و پس از مدت‌ها رادیو و بخش موسیقی آن راه افتاد مرحوم صبحدل مسئول امور مذهبی هنری رادیو شد و آقای سعید توکل و شیشه‌گران که برنامه‌های مذهبی می‌ساختند و بعدها به سمت برنامه‌های هنری رفتند در این بخش فعالیت می کردند. من هم با آقای صبحدل همکاری می‌کردم و مثلا کارهای کرالی که قبل از اذان و بعد از اذان پخش می‌شد را انجام می‌دادم. مثلا قبل از اذان هر بخشی از روز آواز بدون ساز قرار بود پخش شود من آنها را می‌ساختم و ضبط می‌کردم. همه این قطعات بدون ساز بود چون آن زمان هنوز اجازه نمی‌دادند همراه با چنین کارهایی ساز نواخته شود. در برنامه‌های مذهبی که آقای سعید توکل و شیشه‌گران نیز می‌ساختند ساز هیچ نقشی نداشت. بعدها آرام آرام برای اجرای قطعات مربوط به جشن‌های مذهبی من این اجازه را گرفتم که از ساز هم استفاده کنیم. آقای صبحدل هم با اینکه به موسیقی بسیار علاقه داشت اما بنا به دلایلی در برنامه‌های مذهبی که می‌ساخت اصلا از ساز استفاده نمی‌کرد. ولی کار ما با آقای توکل ادامه داشت تا اینکه ایشان برنامه صبح جمعه را گرفت و برنامه‌های خیلی موفقی را با آقای نوذری ساختند و خاطرم هست که آقای خامنه‌ای؛ مقام معظم رهبری بسیار به این برنامه علاقمند بودند. تمام کارهای آهنگسازی و موسیقی برنامه صبح جمعه رادیو با من بود. از آن طرف هم مرکز موسیقی رادیو همکاری می‌کردم. اولین کاری که من برای پخش از رادیو اجرا کردم آقای احمدعلی راغب آن را ساخت و آقای فریدون شهبازیان نیز آن را برای ارکستر بزرگ تنظیم کرد که برای شهید بهشتی بود.

از اجرا در مساجد نوسود و نودشه تا حلبچه

بعضی رزمنده‌ها وقتی با ما در صف نماز می‌ایستادند؛ می‌گفتند: اینها مطرب هستند و نماز ما باطل می‌شود

پزشکان در آمریکا به من گفتند شیمیایی شده‌ای

ترومپت ارکستر سمفونیک شیمیایی شد و فوت کرد

در ماه پانزده روز در جبهه بودیم و سی اجرا برگزار می‌کردیم

ما اجراهایی هم در نوسود و نودشه در سمت مرز کردستان با عراق داشتیم که در مسجد اجرا شد. حدود ۲۰ روز بعد از ماجرای شیمیایی حلبچه در آنجا اجرایی را برگزار کردیم که صحنه‌های بسیار تکان دهنده ای را دیدیم که برای همیشه در روح و جان ما اثر گذاشت.

ما اجراهایی هم در نوسود و نودشه در سمت مرز کردستان با عراق داشتیم که در مسجد اجرا شد. خب آنجا سالن خاصی که نداشتند که ما بتوانیم در آنجا به اجرا بپردازیم این بود که ارکستر در داخل مسجد برای مردم جنگ‌زده به اجرا پرداخت. نوعی از شیمیایی را در این منطقه استفاده کرده بودند که چشم‌های همه می‌سوخت و ما در این اجرا ما اشک می‌ریختیم و می‌خواندیم. مردم واقعا حال خوبی نداشتند و با اجرای ما زار می‌زدند. ما حدود ۲۰ روز بعد از ماجرای شیمیایی حلبچه نیز در آنجا اجرایی را برگزار کردیم که صحنه‌های بسیار تکان دهنده‌ای را دیدیم که برای همیشه در روح و جان ما اثر گذاشت.

در جاهای دیگر هم به همین شکل بود؛ یعنی ما هر وقت در جبهه‌ها بودیم در مساجد یا جاهایی که به عنوان نمازخانه هم مورد استفاده قرار می‌گرفت به اجرا می‌پرداختیم. مثلا در زیرزمینی که سنگر بود و همانجا نماز جماعت برگزار می‌شد بعد از نماز ما به اجرا می‌پرداختیم؛ چون بیرون که نمی‌شد اجرا کرد چون هر آن امکان فرود خمپاره و یا حمله هوایی بود.

ما در سفر اولی که به همراه ارکستر سمفونیک تعداد بسیار زیادی از اعضای ارکستر به منطقه رفتیم خب افراد مختلفی در بین اعضا وجود داشت که شاید هنوز بلد نبودند نماز بخوانند؛ من نمی‌خواهم موضوع را بیشتر از این باز کنم؛ به هر حال ما مجبور بودیم به همراه بچه‌های رزمنده در صف نماز جماعت قرار بگیریم و نماز بخواینم و چون شاید بعضی‌ها بلد نبودند نماز بخوانند بعضی مواقع ناهماهنگی در صف نماز پیش می‌آمد؛ همین باعث می‌شد تا برخی رزمندگان راضی نباشند ما همراه آنها در صف نماز قرار بگیریم. من با گوش خودم شنیدم که گفتند “اینها مطرب هستند و نماز ما باطل می‌شود.” ما در اولین اجرای‌مان با چنین مسئله‌ای مواجه شدیم و این اولین دیدگاه نسبت به این بچه‌ها که با عشق آمده بودند واقعا من را آزار داد و البته بسیاری از بچه‌ها هم از ادامه کار دلسرد شدند. اما ما وظیفه خودمان می‌دانستیم که بایستیم و خدمت کنیم و خوشبختانه همین کار ما باعث تغییر دیدگاه‌ها نسبت به کار ما شد. بعد از این تغییر دیدگاه، به قدری از مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد برای حضور و اجرای ما در جبهه‌ها درخواست صورت می‌گرفت که مجبور می‌شدیم هر ماه گروه برای اجرا در جبهه‌ها بفرستیم.

ما در طول ماه حدود پانزده روز را به جبهه می‌رفتیم که طی این مدت حدود سی اجرا برگزار می‌کردیم. این در حالی بود که در اجرای اولمان با ارکستر سمفونیک طی ۱۰ روز تنها ۳ یا ۴ اجرا برگزار کرده بودیم. این برای خود ما بسیار خوشایند بود که می‌توانستیم خدمتی انجام بدهیم و البته خوشحال هم بودیم که دیدگاه‌ها رزمنده‌ها به کار ما تغییر پیدا کرد. نکته جالب اینکه بعد از این همه سال دوستی‌هایی با همین عزیزان داریم که همچنان پابرجاست.

در سفرهایمان نیز واقعا نه ترسی وجود داشت و نه از وضعیت اسکان گروه اعتراضی می‌شد چون همه پذیرفته‌ بودند که قرار است در چه شرایطی خدمت کنند. در این سفرها معمولا آقای محمد گلریز، آقای رشید وطن‌دوست به عنوان خواننده در کنار ما بودند. بخش مهمی از زندگی من به خاطرات آن دوره بازمی‌گردد که با هیچ چیز حاضر نیستم آن را معاوضه کنم. همه می‌دانیم که جنگ خانمان‌سوز است و امیدوارم چنین اتفاقی برای هیچ کس پیش نیاید اما همین اتفاق نشانه‌ای از رشاد و پایمردی مردم ایرانی‌ها را در دفاع از مرز و بوم‌شان را به تمام دنیا به نمایش گذاشت. با این وجود وقتی امروز در چنین شرایطی می‌بینم برخی اتفاقات مالی ناراحت‌کننده توسط عده‌ای در کشورم روی می‌دهد قلبا ناراحت می‌شوم.

من نمی‌دانستم شیمیایی شده‌ام تا اینکه برای درمان بیماری سرطانم به امریکا آمدم و در اینجا تشخیص دادند که ریه‌هایم شیمیایی شده است؛ در طول روز هم از کپسول اکسیژن و هم از اسپری‌های مخصوص استفاده می‌کنم و باید به طور مرتب داروهایی را که به بیماری سرطانم محسوب می‌شود می‌خورم. آقای میردادیان که نوازنده ترومپت ارکستر سمفونیک بود که ایشان هم شیمیایی شده بود و فوت کرد. امکان دارد اعضای دیگری از ارکستر هم شیمیایی شده باشند که من خبر نداشته باشم.»

عکس‌هایی که خواننده را به روزهای آغاز انقلاب و پس از آن می‌برد:

30

29

28

27

27

26

25

24

23

22

20

19

18

16

15

13

11

9

8

12

10

21

گفتگو: سعید اداک

 


 

telegram.me/jajinnews

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

5 × 1 =

مخچه جمعه , ۱۶ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۸

خیلی سایت خوبی دارین ممنون ازتون