سرقت عجیب خودرو با خروس فراری

دختر و پسر جوان برای سرقت خودرو نقشه‌ای عجیب داشتند. یکی از آنها عصا زیر بغلش می‌زد و دیگری یک مرغ یا خروس بغل می‌گرفت و به عنوان مسافر سوار ماشین می‌شدند و با ترفندی عجیب نقشه سرقت را عملی می‌کردند.

کد خبر : 1030598
تاریخ انتشار : شنبه 27 آبان 1402 - 9:59

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین” به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، شگرد منحصر بفرد این دختر و پسر برای سرقت خودرو‌ها با شکایت یکی از مالباختگان فاش شد. او که مردی میانسال بود چند روز قبل نزد ماموران پلیس پایتخت رفت و خبر از سرقت خودروی دنا پلاسش با ترفندی عجیب داد.

او توضیح داد: در حال عبور از یکی از خیابان‌ها بودم که چشمم افتاد به دختری و پسری جوان. پسر جوان پایش را باند پیچی کرده و یک عصا زیربغل داشت و دختری که کنارش ایستاده بود، خروسی در دستش گرفته بود. همان موقع دختر جوان با اشاره دست خواست توقف کنم و وقتی پایم را روی ترمز گذاشتم، گفت که نامزدش تصادف کرده که خدا به آن‌ها رحم کرده که زنده مانده است. به همین دلیل خروسی خریده‌اند که قربانی کنند و از من خواست تا آن‌ها را چند خیابان آن طرف‌تر برسانم.

من هم دلم سوخت و آن‌ها را سوار ماشینم کردم و دختر جوان در صندلی عقب و نامزدش در صندلی جلو نشستند و حرکت کردم. اما در بین راه ناگهان دختر جوان فریاد کشید و گفت خروس از پنجره به خیابان پریده است. همان موقع توقف کردم و دختر جوان از من خواهش کرد که پیاده شوم و خروس را بگیرم. چون نامزدش نمی‌توانست راه برود، پیاده شدم و به دنبال خروس دویدم، اما ناگهان دیدم که پسر جوان پشت فرمان ماشینم نشست و آن‌ها در یک چشم بهم زدن با سرقت آن فرار کردند. آنجا بود که متوجه شدم همه این ماجرا ترفندی برای سرقت ماشین من بوده و آن پسر جوان اصلا آسیب ندیده بود.

سرقت‌های سریالی
با این شکایت، پرونده‌ای تشکیل شد و گروهی از ماموران اداره آگاهی تهران تحقیقات برای شناسایی و دستگیری سارقان را آغاز کردند. اما در مدت کوتاهی با سه شکایت مشابه دیگر مواجه شدند که نشان می‌داد دختر و پسر فریبکار به صورت سریالی طعمه هایشان را شکار کرده و دست به سرقت خودروهایشانمی زنند. در همه این سرقت‌ها پسر جوان پایش را می‌بست و عصایی زیر بغل می‌زد و همدستش یک مرغ یا خروس دختر به دست می‌گرفت و با این ترفند ماشین‌ها را سرقت می‌کردند.

اتفاق جالب
در شرایطی که تحقیقات برای دستگیری سارقان ادامه داشت اتفاق جالبیافتاد که به دستگیری سارقان منجر شد. ماجرا ازاین قرار بود که یکی از مالباخته‌ها در حال گذر از خیابانی در غرب تهران بود که به صورت اتفاقی دختر و پسر جوان را کنار خیابان دید. همان‌هایی که چند روز قبل، فریبش داده و خودروی رانای وی را به سرقت برده بودند. دختر جوان یک خروس در دست داشت و پسر جوان عصا. به نظر می‌رسید منتظر طعمه‌ای جدید هستند و در اینشرایط مالباخته فورا با پلیس تماس گرفت. او سارقان را زیر نظر داشت تا اینکه پلیس رسید و به این ترتیب دختر و پسر سارق دستگیر شدند. آن‌ها پس از دستگیری به سرقت‌های سریالی اعتراف کردند و برای انجام تحقیقاتبیشتر در اختیار ماموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.

به خاطر پول
الهام متولد سال ۷۶ است، اما با وجود سن کمی که دارد چند سابقه کیفری در پرونده‌اش ثبت شده است. او طراح اصلی این نقشه عجیب برای سرقت ماشین‌هاست.

با همدستت چه نسبتی داری؟
اسمش نیما است. ما عاشق هم هستیم و قرار بود به زودی ازدواج کنیم، اما گیرافتادیم.

چطور با او آشنا شدی؟
یک روز رفته بودم مغازه لباس فروشی‌ای که نیما به عنوان فروشنده در آنجا کار می‌کرد. سر صحبت را باز کردیم و آشنایی ما آغاز شد. بعد عاشق هم شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. اما پولی برای تامین هزینه زندگی نداشتیم. من که تازه از زندان آزاد شده بودم و نیما هم یک فروشنده ساده با حقوق خیلی پایین بود.

به او گفته بودی که سابقه‌داری؟
بله. چون عاشقش شده بودم نمی‌خواستم چیزی از او پنهان کنم!

چطور او را ترغیب به سرقت کردی؟
به او اطمینان دادم که گیر نمی‌افتیم. گفتم بیا برویم سرقت کنیم تا به پول برسیم. چون با این حقوق پایین نمی‌تواننیم زندگی‌مان را شروع کنیم. نیماهم کمی فکر کرد و بعد پذیرفت. گفتم چند مورد سرقت انجام می‌دهیم و بعد به پول که رسیدیم دور خلاف را خط می‌کشیم.

ایده چنین سرقت عجیبی چطور به ذهنت رسید؟
من دختر خلاق و باهوشی هستم. یک شب تا صبح نشستم و فکر کردم. انواع نقشه‌های مختلف را در دفترم کشیدم تا اینکه به این نتیجه رسیدم سرقت ماشین بهتر است، چون مالخرش را هم می‌شناختم.

گفتی تازه از زندان آزاد شده بودی، با این سن کم چرا باید سابقه دار باشی؟
چون مادرم سال‌ها قبل فوت شد. پدرم ازدواج کرد و نامادری ام اذیتم می‌کرد. چند سال قبل هم پدرم فوت شد و نامادری ام می‌خواست به زور مرا به عقد مرد میانسالی دربیاورد. درواقع می‌خواست مرا به او بفروشد. من هم از خانه فرار کردم و از شهرستان به تهران آمدم. ناچار بودم خلاف کنم تا خرج زندگیم تامینشود. از جیب بری گرفته تا سرقت از راننده خودرو‌های مدل بالا. این بار، اما عاشق شدم و می‌خواستم زندگیم را در کنار مرد موردعلاقه ام شروع کنم که نشد.

 


برچسب ها : ، ، ، ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

نوزده + 3 =