رمان «بی‌تابوت» نوشته لیلا زارع منشر شد

پنجمین کتاب «رمان‌ژانر» منتشر شد/داستان چمدان مشکوک در راه‌آهن

کد خبر : 90333
تاریخ انتشار : یکشنبه 11 آذر 1397 - 8:41

پایگاه خبر ججین

به گزارش پایگاه خبری ججین، پنجمین عنوان از مجموعه «رمان‌ژانر»‌ با عنوان «بی‌تابوت»‌ نوشته لیلا زارع به تازگی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است.

کتاب‌های مجموعه رمان ژانر قرار است احیاکننده ژانرهای فراموش شده رمان فارسی باشند و عناوینش در گروه‌های ژانری تریلر، ترسناک، فانتزی، جنایی و علمی‌_ تخیلی قرار دارند. پیش از این، ۴ رمان «مرد دیوانه»، «جمجمه جوان»، «خاک آدم پوش» و «کاج‌ها وارونه‌اند» از این مجموعه منتشر شده‌اند. دبیر این مجموعه محمدحسن شهسواری است.

رمان «بی‌تابوت» در ژانر جنایی نوشته شده است. لیلا زارع نویسنده این اثر، پیش‌تر در رمان «جمجمه جوان» از همین مجموعه، بخت خود را در زمینه پلیسی‌نویسی آزموده و حالا دومین رمان پلیسی خود را نوشته است.

داستان «بی‌تابوت» در بستر زمانی ایام عید نوروز در شهر تهران جریان دارد. شهر خلوت‌ترین روزهای خود را پشت سر می‌گذارد اما ایستگاه راه‌آهن یکی از شلوغ‌ترین اماکن تهران است. در این ایستگاه پلیس چمدانی را پیدا می‌کند که جنازه مثله‌شده زنی در آن است. به این ترتیب سروان روزبه افشار مامور پیدا کردن پاسخ معمای این چمدان و زن کشته‌شده می‌شود…

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

پیرمرد گیج شده بود،‌ سرش بین بهمنی که حالا از اتاق بیرون رفته بود و افشار که همان‌جا ایستاده بود می‌چرخید. بعد راه افتاد طرف خروجی. افشار هم دنبال سرش رفت. بهمنی جلو ورودی اتاقی آن طرف سالن ایستاده بود. پیرمرد گفت: «دختر کوچیکمه.»

بهمنی تقه‌ای به در زد و دستگیره را کشید. پیرمرد خودش را رساند به او. افشار نگاهی به سالن نیمه‌تاریک و خاک‌گرفته انداخت و دنبال سر آن‌ها رفت. بهمنی رفته بود داخل. پیرمرد هم همین‌طور. بوی سم غلیظ‌تر به مشامش خورد. وقتی افشار وارد شد جا خورد؛ آدمی مچاله‌شده با سری تراشیده گوشه اتاق روی تشک زردی یک‌وری پشت به آن‌ها خوابیده بود. کنار دستش زنی بلاتکلیف ایستاده بود، انگار باز شدن در مجبورش کرده بود بایستد. اگر پیرمرد دو بار تاکید نکرده بود آن موجود مچاله دخترش است، افشار نمی‌توانست این را بفهمد. از دختر فقط پوست حساس و نازکی باقی مانده بود که روی استخوان‌های کج و معوج‌شده‌اش کشیده شده بود. کنار تشک لیوانی فلزی و چند بسته قرص گذاشته بودند. افشار جلوتر رفت و به نام قرص‌ها نگاه کرد. آن‌قدر به اسم داروهایی که در کاغذ کشف‌شده از چمدان نوشته شده بود دقت کرده بود که حالا با یک نگاه می‌فهمید هیچ‌کدام از قرص‌های کنار تشک اسمشان شبیه نام داروهایی که در خاطر سپرده نیست. پرسید: «مشکلش چیه؟»

زن به حرف آمد: «از گردن به پایین فلجه!»

این کتاب با ۲۰۸ صفحه، شمارگان ۹۹۰ نسخه و قیمت ۱۸ هزار تومان منتشر شده است.

 



 

برچسب ها : ، ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

2 + پنج =