ترجمه نویسنده آرژانتینی درباره ریشه‌های استعمار چاپ شد

رمان «فرزندخوانده» نوشته خوآن خوسه سائر با ترجمه ونداد جلیلی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

کد خبر : 93969
تاریخ انتشار : دوشنبه 8 بهمن 1397 - 6:59

 

پایگاه خبر ججین

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین“، رمان «فرزندخوانده» نوشته خوآن خوسه سائر به‌تازگی با ترجمه ونداد جلیلی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، دویست و هفتاد و سومین کتاب «داستان غیرفارسی» مجموعه «جهان نو» است که این ناشر چاپ می‌کند.

این رمان در سال ۱۹۸۳ منتشر شده و یکی از مهم‌ترین آثار نویسنده‌اش محسوب می‌شود. برخی از منتقدان حتی «فرزندخوانده» را مهم‌ترین رمان خوآن خوسه سائر می‌دانند. این نویسنده آرژانتینی که چندین رمان در کارنامه دارد، به خاطر رمان «موقعیت» در سال ۱۹۸۷ برنده جایزه نادال شد.

نویسنده مذکور متولد سال ۱۹۳۷ و درگذشته به سال ۲۰۰۵ است. خوآن خوسه سائر فرزند پدر و مادری سوریه‌ای بود که پیش از تولد او به آرژانتین مهاجرت کردند. او در دانشگاه لیتورالِ شهر سانتافه آرژانتین در رشته حقوق و فلسفه تحصیل کرد و مدتی را هم به تدریس تاریخ سینما پرداخت. در سال ۱۹۶۸ به فرانسه و شهر پاریس مهاجرت کرد و مقیم این کشور شد. این نویسنده در کنار سزار آیرا و روبرتو بولانیو از جمله نویسندگان مهم نسل دوم ادبیات آمریکای لاتین است.

«فرزندخوانده» یک رمان پسااستعماری است که روایتی پست‌مدرن از ریشه‌های تاریخ استعمار ارائه کرده است. ترجمه این رمان از زبان اسپانیولی به فارسی انجام شده است.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

خوب که با پرسش‌های تکراری و بی‌فایده‌شان خسته‌ام کردند، همراه کشیش به کشتی دوم فرستادندم. مرا در اختیار افسرانی دیگر گذاشتند که زیر نگاه کنجکاوانه ملوانان به بازجویی از من مشغول شدند و عاقبت به گوشه‌ای از عرشه کشتی مرخصم کردند. یک پیراهن و یک جفت پاپوش که ابتدای کار نمی‌توانستم با آن کنار بیایم به لباسی افزوده شد که روز اول به من داده بودند تا عورتم را بپوشانم. هرچند لباس به پوستم می‌سایید و حس غریبی به من می‌داد و مرا از جسمم دور می‌کرد، کم‌کم بر تنم حالتی نامحسوس گرفت و به آن عادت کردم. صبح روز بعد کشیش بیدارم کرد تا موی سروریشم را اصلاح کند و خوراکی به من بدهد. از او شنیدم سپیده صبح دسته دیگری به خشکی اعزام شده و کشتی ما نیز از همان زمان طرف پایین‌دست رودخانه به راه افتاده است. بر نرده کشتی خم شدم اما غیر از رودخانه بکر عظیم که به سوی دریا می‌شتافت و سواحل خالی و ساکت، چیزی ندیدم. هر چند خیلی وقت نبود به راه افتاده بودیم، اثری از سرخ‌پوستان یا سربازان نبود. کشتی تا گرگ‌ومیش غروب بی‌توقف در حرکت بود و سپس لنگر انداخت. کناره‌هایی که پشت‌سر گذاشته بودیم و اکنون از دوردست به چشم می‌خورد، سکوتی پیوسته و موثر بر کشتی مستولی می‌کرد. چشمان من بی‌آن‌که بدانم چرا، آب‌های افق را زیرورو می‌کرد. آن شب ماه که دوره غیبتش را گذرانده بود به شکل کمانی زرد پدیدار شد. زیر هجوم پشه‌ها بر عرشه ایستاده بودم و ستارگان را لابه‌لای دیرک‌ها و انبوه ریسمان‌ها تماشا می‌کردم. هیچ صدایی ستارگان را خطاب نمی‌کرد؛ همان سکوت پیوسته حاکم بر ساعات روز از بالادست رودخانه به سوی کشتی جاری می‌شد و هیچ صدایی به عرشه خوابناک نمی‌رسید.

این کتاب با ۱۶۰ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۲۰ هزار تومان منتشر شده است.

 

 


 

 

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

نوزده + 6 =