بخاطر پرسپولیس به پاری‌سن ژرمن نرفتم

محمد صادقی ستاره تیم ملی ایران در جام جهانی ۱۹۷۸ است که در دوره خود گران‌قیمت‌ترین فوتبالیست ایران لقب می‌گیرد، او که ۵۰ سال است در سکوت به سر می‌برد، در گفت‌وگویی به مرور خاطرات فوتبالی‌اش پرداخت.

کد خبر : 142828
تاریخ انتشار : چهارشنبه 27 مهر 1401 - 10:59

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین” به نقل از ایسنا، به تاریخ فوتبال ایران که نگاه می‌کنیم، نام‌های بزرگی را می‌بینیم که تبدیل به اسطوره‌های مردم شده‌اند اما همواره یک نام در هیاهوی ۵۰ سال گذشته به فراموشی سپرده شده است؛ فوتبالیستی که در جام جهانی و المپیک به میدان رفته و در جام ملت‌ها و بازی‌های آسیایی به قهرمانی رسیده است.

او کسی است که با هت‌تریک مقابل بایرن مونیخ و گلزنی به آرژانتین در سنتیاگو برنابئو در مادرید و عملکرد کم نظیر در جام جهانی ۱۹۷۸ تبدیل به گران قیمت‌ترین فوتبالیست ایران شد و در انتقالی جنجالی به پرسپولیس رفت.

محمد صادقی از جنس خوزستانی‌هایی است که فوتبال در رگ‌های آن‌ها جریان دارد؛ بازیکنی که جا پای بزرگان دوره خود گذاشت و خیلی زود پیراهن تیم ملی را از آن خود کرد و از نفرات اصلی خط هافبک ایران در جام جهانی و قبل از آنه در جام ملت‌ها و المپیک بود. وقوع انقلاب و بروز برخی اتفاقات از جمله ممنوعیت بازی ۲۷ ساله‌ها در تیم ملی وضع می‌شود، یکی از بازیکنان پرطرفدار دهه ۵۰ را به زیر سایه می‌برد و در چند دهه آتی هیچ خبری از محمد صادقی نیست.

بعد از مدت‌ها پیگیری و مواجه شدن به بی‌میلی این فوتبالیست قدیمی برای گفت‌وگو، بالاخره نظر موافق او را جلب می‌کنیم. وقتی برای اولین بار با فوتبالیستی که فقط تصاویر دوران جوانی او را دیده‌ایم، رودررو می‌شویم، باورکردنی نیست که گرد پیری اینطور بر سیمای او نشسته است.

ویدئوی این گفت‌وگو را در اینجا ببینید.

در ادامه گفت‌وگو با محمد صادقی، بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران و تیم‌های پاس، پرسپولیس و شاهین را می‌خوانید:

– کجا به دنیا آمدید و چطور وارد فوتبال شدید؟

۱۸ اسفند ۱۳۳۰ در خیابان سیروس (باغ شیخ) اهواز به دنیا آمدم و سال ۱۳۴۲ مدرک ششم را گرفتم. از آنجا به مدرسه دهخدا در خیابان دکتر حسابی رفتم. آنجا زمین فوتبال خوبی داشتند. آن موقع همه پا برهنه بازی می‌کردند و من هم در مسابقات بین دبیرستان‌های اهواز بازی کردم. از آنجا برای بازی در تیم گمرک اهواز انتخاب شدم. آقای سعدی‌زاده و دهکردی برای من خیلی زحمت کشیدند و من از تیم گمرک فوتبالیست شدم. به غیر از ورزش کار دیگری نداشتیم. تلویزیون هم نداشتیم. از ساعت ۹ باید می‌خوابیدیم. تازه تیر چراغ برق نصب کرده بودند و شب‌ها زیر نور چراغ برق «گل کوچک» بازی می‌کردیم. سال ۴۷، ۴۸ با گمرک اهواز اول شدیم اما چون در تهران «پارتی» نداشت، تیم تاج اهواز وابسته به تاج تهران به مسابقات کشوری رفت. تاج اهواز بازی‌های من را دیده بودند و من و رضا قفل‌ساز را از گمرک اهواز جذب کردند تا به عنوان یار کمکی به این مسابقات برویم. پاس هم به مسابقات قهرمانی کشور اصفهان آمده بود. آقای اسداللهی، مدیر کیهان ورزشی گفته بود هر طور هست او را به تهران بیاورید. اسداللهی به من گفت به پاس برو. همان سال به تیم ملی جوانان پیوستم و با محروم پرویز ابوطالب به تایلند رفتم. از آنجا در فوتبال بودم تا الان که چند سالی است کمرم درد می‌کند و از دور بازی‌ها را نگاه می‌کنم.

مرحوم جعفر کاشانی در مسیر نیوزیلند به استرالیا مریض شده بود و مرتب می‌گفت «صلوات بفرستید ما داریم سقوط می‌کنیم». بقیه مسافران می‌گفتند چرا آن‌ها مثل ما نیستند؟ رفتیم استرالیا بازی را با سه گل باختیم.

-خیلی تند پیش رفتید. ورودتان به پاس به معنی ورود شما به جمع حرفه‌ای‌ها است. شما نظامی هم نبودید و به تیمی رفتید که همه باید عضو شهربانی می‌بودند. فضای پاس چطور بود؟ بازیکنان بزرگی مانند قلیچ‌خانی، شاهرخی، کازرانی، مناجاتی، شرقی و حلوایی در پاس بازی می‌کردند.

آن موقع فوتبال حرفه‌ای نبود. پاس متعلق به شهربانی بود و بیشتر بازیکنانش با برگزاری کنکور و از میان افراد قد بلند و خوش تیپ انتخاب می‌شدند. این نفرات گارد شاه و نخست وزیر می‌شدند. من آمده‌ام بودم در تهران درس بخوانم. جواد الله‌وردی، بازیکن تاج در دانشسرای عالی بود. خسروانی گفته بود اگر صادقی به تاج بیاید، من او را بدون امتحان به دانشسرای عالی می‌برم. سرهنگ صادقی، مدیر پاس برای اینکه این کار نشود، من را در کنکور دانشکده پلیس نوشته بود. در حالی که من در المپیک مونیخ بودم و امتحانی ندادم، نفر اول کنکور شدم. به من گفتند هر کس در شهربانی باشد باید موهایش را بزند اما گفتم من موهایم را نمی‌زنم. گفتند «نمی‌شود که، قانون است». گفتم «من نمی‌زنم».  خلاصه چون چشم‌شان من را گرفته بود، من را به عنوان تنها بازیکن شخصی جذب کردند. حسن حبیبی، حسین کازرانی، پرویز میرزاحسن، همایون شاهرخی، مالکیان، مناجاتی، آقای ظلی، یاوری و نیک نفس عضو این تیم و از شهربانی بودند. قبل‌تر هم رنجبر و مهاجرانی در پاس بودند.

-در دوره‌ای که پاس بودید، راهی المپیک ۱۹۷۲ مونیخ شدید. آقای بیاتی سرمربی این تیم بودند. در هر سه بازی مقابل مجارستان، دانمارک و برزیل بازی کردید. تیم ملی توانست برزیل را با یک گل شکست دهد. تیم ملی برزیل دو سال قبل قهرمان جام جهانی شده بود اما با تیم آماتور راهی المپیک شده بود.

المپیک اینطور بود که آماتورها راهی این بازی‌ها می‌شدند. تیم ما هم آماتور بود. تیم‌های کمونیستی هم آماتور بودند اما بازیکنان خوبی داشتند. لهستان چهار بار قهرمان المپیک شد. آن موقع اینطور نبود که بازیکنان برای تیم‌های خارجی شوند. ما هم به عنوان تیم آماتور به جام جهانی رفتیم. محمود بیاتی با محمد برادرش که افسر ارتش بودند، تیم ملی را هدایت می‌کردند. سه بازی کردیم. بد هم نبودیم. بازی با برزیل را با گل حلوایی بردیم.

– در این بازی‌ها گروهی فلسطینی برای انتقام گرفتن از اسرائیل وارد دهکده المپیک می‌شوند و درگیری خونینی شکل می‌گیرد. از این حادثه خاطره‌ای دارید؟

وسط زمین نوشته بودند، مرگ بر شاه/ گفتند پاداش جام‌جهانی حق کشاورزهاست!

ساختمان‌های ایران و اسرائیل کنار هم بود. من، پروین و محمد نصیری در محوطه بین دو ساختمان نشسته بودیم و شوخی می‌کردیم. یک عکس هم از این صحنه دارم. در همین حین صدای آژیر خطر بلند شد. چریک‌های فلسطینی از فرودگاه وارد دهکده المپیک شده بودند. چون تلویزیونی نبود، ما هم خبر نداشتیم چه اتفاقی رخ می‌دهد. ما را وارد یک زیر زمین کردند و آنجا محبوس بودیم. بعدا فهیمدیم که درگیری تا فرودگاه ادامه داشته است. بعد از آن مراقبت‌ها از دهکده المپیک بیشتر و شرایط سخت‌تر شده بود. ماجرای درگیری برای آلمان بد شد. تمام زحماتشان از بین رفت.

– بعد از المپیک به جام جهانی کوچک برزیل رفتید و شما مقابل پرتغال، شیلی و اکوادور بازی کردید و جایگاه‌تان در تیم ملی مستحکم‌تر شد.

من از روز اول در این مسابقات بازی می‌کردم. تیمسار مکری، رئیس وقت فدراسیون بود بازی‌های من را در تایلند (مسابقات جوانان آسیا) دیده بود و من را به تیم ملی دعوت کرد که خدا بیامرز رنجبر سرمربی بود. من، پرویز قلیچ خانی و جواد قراب سه هافبک تیم ملی در این مسابقات بودیم.

– یکی از ناکامی‌های ایران صعود نکردن به جام جهانی ۱۹۷۴ آلمان است. ایران در یک بازی رفت و برگشت ۳ بر ۲ به استرالیا می‌بازد و یکی از بهترین نسل‌های ایران به جام جهانی نمی‌رود. قبل از بازی‌ها تورنمنتی برگزار می‌شود و ما به نیوزیلند می‌رویم که با مشکلات زیادی برای ایران تمام می‌شود.

بله حشمت سرمربی بود.

پایگاه خبر ججین
محمد صادقی (سمت چپ) در پرسپولیس

– نه آقای بیاتی سرمربی بودند. حشمت مهاجرانی بعد از اوفارل سرمربی می‌شود.

حشمت سرمربی جوانان بود. بیاتی سرمربی تیم ملی بزرگسالان بود. درست است. بیاتی خیلی ارتشی بود. کسی رغبت نمی‌کرد با او کار کند. همه دوست داشتند با حشمت مسافرت بروند اما بیاتی خیلی سنگین و خشک بود. نمی‌شد گفت چرا اینطوری است؟ دو، سه روز قبل از بازی با استرالیا ما را نیوزیلند بردند. بین تهران و ملبورن ۲۴ ساعت اختلاف ساعت بود. ما شب تا صبح بیدار بودیم. من و حسین کازرانی بیلیارد بازی می‌کردیم که پولی بود و جلوی سوراخ‌های میز را کاغذ می‌گذاشتیم که توپ پایین نرود. بعد صبح می‌خوابیدیم. بعد از بازی با نیوزیلند، باید از مسیر دریایی و با هواپیما به استرالیا می‌رفتیم. این سفر هم با ترس و لرز بود. مرحوم جعفر کاشانی مریض شده بود و مرتب می‌گفت «صلوات بفرستید ما داریم سقوط می‌کنیم». بقیه مسافران می‌گفتند چرا آن‌ها مثل ما نیستند و آرام نمی‌شینند؟ وقتی به خاک استرالیا رسیدیم، همه خسته بودیم. بعضی‌ها مریض شده بودند. رفتیم داخل زمین و سه گل خوردیم. اوضاع عادی نبود. من در نیمه دوم به میدان آمدم.

جلوی استرالیا هر چه زدیم گل نشد. مرحوم حمیدرضا صدر کنار زمین گریه می‌کرد. ما اگر به جام جهانی ۱۹۷۴ آلمان می‌رفتیم و بازی می‌کردیم، قطعا در جام جهانی ۱۹۷۸ از دور گروهی صعود می‌کردیم. تیم ما جوان بود. همه ۲۳، ۲۴ و ۲۵ ساله بودند.

– صفر ایرانپاک مصدوم شد و شما وارد زمین شدید.

حال ایرانپاک قبل از بازی خوب نبود. ما در دوره حشمت مهاجرانی می‌توانستیم بگوییم امروز حالمان خوب نیست و تمرین نکنیم اما بیاتی و برادرش خیلی خشک بودند. مثلا می‌گفت چرا دمپایی پوشیدی؟ این مسائل روحیه تیم را خراب کرد و حوصله همدیگر را نداشتیم. در استرالیا سه هیچ باختیم و در تهران دو هیچ هم بردیم و صعود نکردیم.

– در بازی برگشت در تهران تا دقیقه ۳۴ دو بر صفر پیش افتادیم اما در ۵۶ دقیقه باقی مانده گلی نزدیم و حذف شدیم.

آن موقع قلیچ خانی را سانتر فوروارد گذاشتند و دو گل هم زد. من، کارو حق‌وردیان و جواد قراب هافبک بودیم. دیده‌بان و آتابای روسای فدراسیون بودند. دیده‌بان می‌گفت «قلیچ خانی دو گل زده اما همه می‌گویند تو همه جای زمین هستی و من بهترین بازیکن ایران شدم». در مجله موندیال فرانسه عکسی از من چاپ شد که بهترین بازیکن ایران هستم. خلاصه جلوی استرالیا هر چه زدیم گل نشد. خیلی موقعیت داشتیم. مرحوم حمیدرضا صدر کنار زمین گریه می‌کرد. ما اگر به جام جهانی ۱۹۷۴ آلمان می‌رفتیم و بازی می‌کردیم، قطعا در جام جهانی ۱۹۷۸ از دور گروهی صعود می‌کردیم. تیم ما جوان بود. همه ۲۳، ۲۴ و ۲۵ ساله بودند.

– بعد از این ناکامی، اوفارل برای بازی‌های آسیایی سرمربی ایران شد و تیم را هم به المپیک برد. در این دوره ما شاهد تغییر نسل هستیم. کاشانی، کلانی، آشتایانی و باتجربه‌ها از تیم ملی کنار می‌روند.

تغییر نسل نبود. آن موقع هر کسی می‌فهمید که به پایان فوتبال رسیده است و رسم بود بازی خداحافظی می‌گذاشتند. اوفارل با دستیارش اسکینر به تیم ملی آمدند. اسکینر از پیرمردهای درجه یک بود و واقعا فوتبالیست‌های واقعی را از راه رفتن او می‌شناخت. از منچستر یونایتد امده بودند. خدا آن ها را بیامرزد. دو نفر فوتبال ایران را تغییر دادند. قبلش هم رایکوف در تاج تحول ایجاد کرد. گاهی وقت‌ها ممکن بود دو سه بازیکن سن بالا هم در جام گندم طلایی که برای رده جوانان بود انتخاب کنیم اما با آمدن اسکینر فقط جوان‌ها بازی می‌کردند. همینطور استعدادهای خوب انتخاب می‌شدند. حسن روشن، حسن نظری، ایرج دانایی‌فر، آندرانیک اسکندریان، حسین فرکی، بهتاش فریبا، حسین فداکار و امثال این بازیکنان مثل بمب بیرون آمدند. ۱۲ بازیکن خوب در یک سال معرفی شدند. حبیب خبیری، مهاجم هما دو برابر حسین فرکی بود و روی سر فرکی ضربه سر می‌زد. در آخرین بازی خودمان قبل از جام جهانی هم در کویت بازی کرد و یک گل زد. ما در انتخابی جام جهانی جلوی کویت تیم امیدمان را گذاشته بودیم. تیمی ساخته شد که همه قدیمی‌ها مجبور به خداحافظی شدند. فقط مانده بودند بین من و قلیچ خانی، کدام را بگذارند. روزنامه‌ها قلیچ‌خانی را دوست داشتند. واقعا بازیکن خوبی بود و نمی‌ شد به راحتی از او عبور کرد. برای قلیچ‌خانی مساله سیاسی به وجود آمد و می‌ترسیدند او را در تیم ملی بگذارند. قلیچ‌خانی در گوش بچه‌ها می‌خواند که اگر به جام جهانی رفتید برای اعتراض به رژیم روی زمین زانو بزنید. او (قلیچ‌خانی) را هم خط زدند و تیم یک دست شد. این تیم می‌توانست به دو، سه جام جهانی برود.

وسط زمین نوشته بودند، مرگ بر شاه/ گفتند پاداش جام‌جهانی حق کشاورزهاست!

– یکی از بهترین تیم‌های تاریخ ایران را داشتیم.

تیم ما خیلی خوب بود. هر چه بگویم می‌گویند از نسل خودش تعریف می‌کند. ما سر مهاجم‌هایمان بدشانسی آوردیم و در جام جهانی بدون مهاجم بودیم. به حدی قوی بودیم که در یک بازی عربستان را در خاک خودش با سه گل شکست دادیم و می‌گفتند «تسلیم، تسلیم». عربستان چمن طبیعی نداشت و چمن مصنوعی کار گذاشته بودند. دیده‌بان دستور داد کفش ۲۷ استوکه از آلمان برایمان بیاورند. عربستانی‌ها فکر می‌کردند اینطوری ما به مشکل می‌خوریم. ما فقط چند ساعت قبل از بازی این کفش‌ها را پوشیده بودیم. کشورهای آسیایی در حدی نبودند ما را ببرند. یک مدت کره‌شمالی خوب بود که علتش بسته بودن فضای این کشور بود. از هر تیمی خبر داشتیم، آن را می‌بردیم. کویت یکی از بهترین‌های تاریخ یعنی «زاگالو» را به عنوان سرمربی آورده بود اما حشمت گفت تیم امیدمان را بازی می‌دهیم و باز هم با دو گل این تیم را شکست دادیم. می‌خواهم بگویم به حدی بازیکن داشتیم اینطور نبود که بگویند این بازیکن باید باشد. مصدومیت روشن، مظلومی و عادلخانی در جام‌جهانی ما را اذیت کرد.

– قبل از جام جهانی به تورنمنت ۸۰ سالگی رئال مادرید دعوت شدیم و ایران با آرژانتین بازی کرد که تمام ستاره‌هایش را داشت و سال بعد قهرمان جهان شد. شما در این بازی هم گل زدید. با این نتایج می‌گفتند ما شگفتی ساز می‌شویم.

یک تورنمنت چهارجانبه به مناسب جشن هشتاد سالگی رئال مادرید ترتیب داده بودند. سانتیاگو برنابئو، رئیس رئال مادرید هم در ورزشگاه بود که هشت محافظ داشت و سیگار برگ می‌کشید. این استادیوم را هم به نام او کردند. او آمد بازی ما و آرژانتین را دید. اسپانیا و آرژانتین با هم بد بودند. کارلوس، شاه اسپانیا گفت اگر آرژانتین را ببرید پاداش خوبی پیش ما دارید. ماریو کمپوس که گل فینال جام جهانی ۱۹۷۸ و قهرمانی آرژانتین را زده بود، در این بازی جلوی من بود. من تکل زدم و توپ او را گرفتم اما او خودش را داخل محوطه جریمه انداخت. همان حرکت را برای آرژانتین پنالتی گرفت. ناصر حجازی هم ۱۰ دقیقه قبل به تیرک خورده بود و ناصر نبوی داخل دروازه بود. او هم آدم معتقدی بود و به تیرک قرآن بست. حسین راغفر، رییس سابق فدراسیون هم دروازه‌بان نیمکت‌نشین ما بود. ماریو کمپوس هم پنالتی را گل کرد.

در نیمه دوم ما مصمم شدیم آرژانتین را ببریم. حشمت مهاجرانی آدم خوش ذوقی بود و به جای لباس سبز، سفید قرمز که طرح پرچم ایران بود، دستور داد لباس ما یک دست سفید شود. تیم ملی ایران مانند رئال مادرید شد. بلایی سر آرژانتین آوردیم که تماشاگران رئال مادرید به رسم همیشگی خود برای ما دستمال سفید تکان می‌دادند. رضا عادلخانی سانترهای خوبی می‌کرد و از سمت چپ توپ را مقابل محوطه جریمه کشید و من هم از همان جایی که پنالتی شده بود با ضرب سر که محکم‌تر از شوت بود، دروازه آرژانتین را باز کردم. دروازه‌بان هر چه به بدنش را کشید، به توپ نرسید. در نهایت هم در ضربات پنالتی باختیم و به فینال نرسیدیم.

پایگاه خبر ججین
تیم ملی ایران در سال ۱۹۷۸ – صادقی نفر سوم نشسته از سمت راست

– فیلمی از این بازی نیست؟

ما هیچ فیلمی نداریم. هر چه فیلم بود، دست خارجی‌ها ماند. جواد خیابانی همیشه می‌گفت فیلم بازی را می‌آورم اما نمی‌دانم چه شد.

– قبل از جام جهانی ۱۹۷۸ در چند مسابقه بازی کردیم و به فرانسه هم رفتیم.

مهاجرانی دستور داد به جای لباس سبز، سفید قرمز که طرح پرچم ایران بود، لباس ما مانند رئال مادرید یک دست سفید شود. بلایی سر آرژانتین آوردیم که تماشاگران رئال مادرید به رسم همیشگی خود برای ما دستمال سفید تکان می‌دادند.

بعد از تورنمنت رئال مادرید، به فرانسه دعوت شدیم. پاری سن ژرمن، سنت اتین، اف‌سی بروژ و تیم ملی فراسنه بودند. بازی ما با فرانسه در تولوز بود که پلاتینی و تیگانا را داشتند. وسط زمین تولوز نوشته بودند مرگ بر شاه. زمین را سوزانده بودند. برای اینکه از فدراسیون گفتند ما در این زمین بازی نمی‌کنیم، یک مقدار کاه روی زمین ریختند و بازی با دو، سه ساعت تاخیر برگزار شد. یک پنالتی الکی به پاری سن ژرمن دادند. ما خیلی خوب بازی کردیم. همان جا پاری سن ژرمن گفت یک میلیون دلار برای یک سال می‌دهیم. حشمت مهاجرانی گفت من بعد از جام جهانی به پرسپولیس می‌روم و تو را هم می‌آورم. به رئال مادرید و پاری سن ژرمن نرو. وقتی بعد از جام جهانی به ایران آمدیم، حال و هوای انقلاب بود. من به پرسپولیس رفتم اما خیلی بازی نکردیم. از آنجا مانده و از اینجا رانده شدیم.

– در جام جهانی هر سه بازی را انجام دادید و اما جلوی هلند و اسکاتلند یکی از بهترین نمایش‌ها را داشتید.

ما مشکل مهاجم داشتیم. از طرفی مربی ما هم به علم روز دنیا شناخت نداشت. در حد خودمان بودند و شناختی از هیچ تیمی نداشتند. خودمان هر چه می‌دیدیم، انجام می‌دادیم. ما بازی با اسکاتلند را دیده بودیم. می‌دانستیم آرچی گمیل، کنی داگلیش، جو جوردن، ریچارد هارتفورد چطور بازی می‌کنند. جلوی اسکاتلند می‌دانستیم چه کار باید کنیم چون بازی آن‌ها را دیده بودیم اما از هلند شناختی نداشتیم. ما می‌خواستیم پرو را ببریم که به مراحل بعدی ببرویم اما کوبیلاس در خط حمله مهار نشد.

– او در این بازی هت‌تریک کرد.

مهار او با کازرانی بود. یک داور نبود به ما بگوید از پشت تکل نزنید. در این جام نصرالله عبداللهی چهار پنالتی داد. دو پنالتی جلوی هلند، دو تا هم مقابل پرو دادیم و مقابل اسکاتلند هم آندرانیک اسکندریان به خودمان گل زد. جعفر نامدار داور ایرانی سرشناسی بود اما نگفته بودند که چه کارها نکنیم. یک نفر نبود بگوید تکل از پشت نزنید.

– اسیر کم تجربگی شدید؟

کم تجربگی بازیکن نبود بلکه تیم تدارکات بود. ما قوانین را نمی‌دانستیم که نباید با داور بحث کنیم. اسکندریان ناراحت بود که گل به خودی زده و رفت با داور حرف زد و کارت گرفت و مقابل پرو محروم شد. اگر یک مقدار از نظر اطلاعات خوب تغذیه می‌شدیم، نتیجه ما بهتر می‌شد.

– چند نفر مثل کازرانی و عادلخانی می‌گویند بعضی بازیکنان مثل پروین در طول جام بیشتر قدم می‌زدند و برخی‌ها در حد جام جهانی نبودند. اما چون یکی مثل پروین شناخته شده بود، مربی نتوانست او را کنار بگذارد. قبول دارید یک سری در حد جام جهانی نبود؟

قبول دارم اما پروین خوب بود. پروین شاید کمتر می‌دوید اما من و ایرج دانایی‌فرد می‌دویدیم. علی پروین به حدی عقل داشت چهار تا توپ خوب می‌داد. همیشه در حد بازیکنان خوب بود. پروین در حد جام جهانی و بالاتر بود اما یک عده در آن حد نبودند. یکی بود به اسم حسن نایب‌آقا. او را در اولین بازی خیلی الکی بازی دادند. نفهیدیم چرا او در زمین بود؟ به حشمت که می‌گویم، خودش هم می گوید نمی‌دانم. نایب آقا دفاع بود اما او را به عنوان هافبک دفاعی گذاشتند. نایب‌آقا با کازرانی و عبداللهی قاطی می‌کردند. ما دو تا پنالتی دادیم جلوی هلند دادیم و «رستنبریک» هت‌تریک کرد. ضعف خودمان بود. در بازی اول جلوی هلند حشمت به ایرج دانایی‌فر بازی نداد و گفت قدش کوتاه است. مربی که به فکر قد باشد نمی‌داند چه کسی آماده است. نایب آقا بلندتر بود و بازی کرد. حسین کازرانی هم کوتاه‌تر بود اما می‌جنگید. قاسم‌پور هم بد نبود، منتهی توپ گیر نبود. قاسم‌پور بیشتر دریبل زن و سرعتی بود.

وسط زمین نوشته بودند، مرگ بر شاه/ گفتند پاداش جام‌جهانی حق کشاورزهاست!

– شنیدم قاسم‌پور از بازیکنان خوب تیم ملی در دوره خود بوده است.

خوب بود اما توپ گیر نبود. بازیکن توپ گیر کمتر داریم. الان چه کسی را داریم که توپ گیر باشد؟ هافبک دفاعی باید کاری کند اگر توپ هم رد شد، مدافع به راحتی جمع کند.

-بازیکنان تیم ملی می‌گویند که پاداش خود از جام جهانی را نگرفتند. قبل از جام جهانی هم وعده‌های زیادی به تیم ملی داده شده بود که عملی نشد.

پاداشی که از آرژانتین پرداخت شده بود، به دست ما نرسید. ناصر حجازی پاداش خود را در حین بازگشت به ایران گرفته بود و ما هم گفتیم وقتی برگردیم می‌گیریم. قبل از رفتن به جام جهانی به ما ساعت رولکس دادند. چیزهایی که باید را دادند. آتابای که رئیس فدراسیون بود، رئیس دربار هم بود و همه چیز دست خودشان بود. شاه را هم تحویل نمی‌گرفت. هر وقت آتابای سر اردو می‌آمد به همه سکه طلای پنج پهلوی می‌داد. وقتی ما از آرژانتین به ایران برگشتیم، در آستانه انقلاب ۵۷ بود. فوتبال شل شده بود. خارجی‌ها رفته بودند. آلن راجرز رفت. حشمت هم مربی پرسپولیس نشد. بعد از انقلاب شاه‌حسینی، رئیس سازمان تربیت بدنی شد. قدش بلند بود و می‌گفتند قبلا کشتی گرفته اما نمی‌دانست ورزش چیست. در بچگی در زورخانه میل می‌زد. پیش او رفتیم و گفتیم پاداش آرژانتین به اسم بازیکنان است و پاداش ما را بدهید. گفت این حق کشاورزها است.

– سال ۵۳ دیدار میان تیم ملی ایران و بایرن مونیخ برگزار می‌شود که تمام ستاره‌های وقت بایرن مثل بکن باوئر، گرد مولر، سپ مایر و پل برایتنر  هم بودند. شما بی نظیر بودید و سه گل زدید. بعد از بازی پیشنهادی از بایرن مونیخ هم به دستتان می‌رسد.

این بازی افتتاحیه استادیوم آزادی بود که آن موقع آریامهر می‌گفتند. آن موقع تیم‌هایی که ایران می‌آمدند مثل بورکینافاسو نبودند. منچستر یونایتد، بنفیکا با اوزه بیو و سایر تیم‌های بزرگ به ایران می‌آمدند. با پاسپورت ما می‌توانستی به ۱۷۰ کشور جهان بروی. همه ما را rich man وoil man صدا می‌زدند. می‌گفتند هر نفر در خانه خود چاه نفت دارد. البته این تفکر آن‌ها بود. وقتی بایرن مونیخ با ما بازی کرد، آشنایی زیادی نداشت. فکر می‌کرد ما هم کویت و عربستان هستیم که پول بدهیم با ما شل بازی کنند. حشمت مهاجرانی گفت این تیم ملی ایران است و هر چه زور دارید بزنید. می‌خواهیم خودمان را امتحان کنیم.

بازی در سال ۵۳ و برای خداحافظی همایون بهزادی برگزار شد. چمن آزادی هم جدید بود. آن موقع وضع زمین‌ها خراب بود. وقتی می‌گویند از زمین خاکی شروع کردیم، واقعا زمین‌ها خاکی بود. ما زمین چمن کمی داشتیم. آدم روی آزادی کیف می‌کرد. من هم خوزستانی بودم و دوست داشتم سه نفر را دریبل کنم. حالا هر کس گوش بدهد می‌گوید چقدر تعریف می‌کند. من سه گل به بایرن مونیخ زدم. بعد از بازی گفتند بازیکنان بایرن مونیخ مست بودند که گیج می‌زدند و سه گل خوردند.

پاری سن ژرمن گفت یک میلیون دلار برای یک سال می‌دهیم. حشمت مهاجرانی گفت من بعد از جام جهانی به پرسپولیس می‌روم و تو را هم می‌آورم. به رئال مادرید و پاری سن ژرمن نرو. وقتی بعد از جام جهانی به ایران آمدیم، حال و هوای انقلاب بود.

بعد از بازی، یک مهمانی در باشگاه پاس بود که فوتبالیست‌های بایرن مونیخ بودند. خبرنگار از بکن باوئر پرسید که «می‌گویند شما شرایط عادی نداشتید و به همین دلیل شکست خوردید».  بکن باوئر گفت «ما الان در مهمانی مشروبات الکلی نمی‌خوریم. چطور در بازی حالت عادی نداشتیم؟ اگر قرار بود مشروب بخوریم، الان در مهمانی می‌خوردیم. تیمشان (ایران) خوب بود و ما را بردند. می‌بینی که بازیکنان ما الان هم مشروب نمی‌خورند. این رسم بایرن نیست که در حین اردو مشروب بخورند». خبرنگار هم جا خورد. من و بکن باوئر کنار هم بودیم و او به مترجم می‌گفت که به من بگوید به بایرن مونیخ بروم. من هم مدتی در آنجا بودم و برگشتم.

-چند وقت در بایرن مونیخ بودید؟

شش ماه بودم و تمرین می‌کردم. این مساله خیلی به من کمک کرد. زبان آلمانی سخت بود و من هم یاد نگرفتم. انگلیسی را می‌شد یاد گرفت اما با زبان آلمانی ارتباط نگرفتم و به ایران آمدم.

-به پرسپولس بپردازیم. شما در سال ۵۶ به پرسپولیس رفتید. با پاس به مشکل خوردید؟

مشکلی نداشتم. پاس من را ارضا نمی‌کرد. با اینکه تغییراتی داده شده بود و خودم چندین بازیکن شخصی از جمله قفل‌ساز؛ دینورزاده، مائیس میناسیان، حبیب شرفی، خلیلیان و چند نفر را آورده بودم و تیم از حالت نظامی‌گری درآمده بود اما حشمت گفت مربی پرسپولیس می‌شوم و تو هم رئال مادرید و پاری سن ژرمن نرو و همان پولی که می‌خواستی را می‌گیری. من هم بزرگترین قرارداد آن موقع را به مبلغ یک میلیون تومان با پرسپولیس بستم که ۵۰۰ هزار تومان را گرفتم. وقتی می‌خواستم از این تیم جدا شوم، پاس رضایت‌نامه‌ام را نمی‌داد. ۴۰ هزار تومان دادم و با داریوش اقبالی، خواننده‌ای که طرفدار پرسپولیس است، از ساختمان باشگاه پاس در میدان ژاله بیرون زدم و گفتیم آزاد شدیم. عبدو، مالک پرسپولیس ۵۰۰ هزار تومان به من داد که با ۱۰۰ هزار تومان این مبلغ یک آپارتمان خریدم.

پایگاه خبر ججین
صادقی در بازی ایران و کره جنوبی ۲۰ شهریور ۱۳۵۳

– بعد از انقلاب چه اتفاقاتی رخ داد؟

در همان یک سالی که در پرسپولیس بودم، بین محراب شاهرخی و پروین اختلاف افتاد و بازیکنان تقسیم شدند. به محراب تهمت زدند که پنج نفر به سمت محراب رفتند. من، محمد پنجعلی، محمد زادمهر، محمد دادکان و محمد مایلی‌کهن به سمت شاهرخی رفتیم. روزنامه‌ها تیتر زدند «پنج محمد از محراب حمایت کردند». بعدا پنجعلی، زادمهر و مایلی‌کهن به سمت پروین رفتند و در پرسپولیسی ماندند که آن موقع پیروزی شد.

– شما چه کردید؟

با محراب ماندیم و شاهین را درست کردیم.

– یک بحثی بود که آقای دادکان و مایلی‌کهن یک روز سر تمرین می‌آیند و محراب شاهرخی را به دلایلی برکنار می‌کنند. صحت دارد؟

نه اینطور نبود. این چیزهایی است که برای این افراد در آوردند. عمو محراب می‌گفت «کاری ندارم انقلابی هستی یا نه، من بهترین‌ها را بازی می‌دهم. هر کس خوب باشد داخل زمین می‌گذارم». می‌گفتند محراب شب‌ها مست می‌کند. اینکه در زمین فوتبال مست باشد، اینطور نبود.

– سر تمرین که نبود؟

فوتبال بازی کردی؟ نمی‌شود مست باشی و وارد زمین شوی. یک مقدار که بدوی حالت بد می‌شود. این‌ها فقط اتهام ناروا بود. امیدوارم خداوند از تقصیرات کسانی که این حرف‌ها را می‌گفتند بگذرد. چنین چیزی نبود. می‌خواستند تیم را از دستش بگیرند، این حرف را گفتند.

وسط زمین نوشته بودند، مرگ بر شاه/ گفتند پاداش جام‌جهانی حق کشاورزهاست!

– بعد شما به شاهین رفتید.

نه شاهین را ساختیم. من، نصی عبداللهی و حسین جلالی تولیدی لباس داشتیم. طرفدارهای شاهین گفتند عمو نصی با فلانی شاهین را درست کن. ما کل تیم را با پنجاه هزار تومان ساختیم. امیر قلعه نویی، مجتبی محرمی، محمدحسین ضیایی، کریم باوی، نصی عبداللهی و من بودیم. دینورزاده را هم آوردیم. سال قبلش هم حجازی و عادلخانی در شهباز بودند و با ما شدند. تیم ما هم خوب بود. فینال با پرسپولیس در آزادی بازی کردیم که کریم باوی دو گل زد. همان بازی ما را سنگ‌باران کردند و فینال را با رای سه بر صفر بردیم و قهرمان جام حذفی شدیم. سه سال شاهین بودیم و گفتند دیگر نیا و دیگر نیامدیم.

-بعد از آن در فوتبال نبودید؟

بعد از آن نگذاشتند باشیم. ما در زمین خاکی هم نمی‌توانستیم بازی کنیم.

بعد از انقلاب شاه‌حسینی، رئیس سازمان تربیت بدنی شد. قدش بلند بود و می‌گفتند قبلا کشتی گرفته اما در بچگی در زورخانه میل می‌زد. گفتیم پاداش ما را بدهید. گفت این حق کشاورزها است و پول‌ها را خوردند؛ خودمان را هم خوردند.

-قانون ۲۷ ساله‌ها چه بود؟ شما و ناصر حجازی را کنار گذاشتند؟

من و ناصر حجازی روی بورس بودیم. آبشناسان رئیس فدراسیون شده بود. می‌گفتند زنان که به شما نگاه می‌کنند ممکن است زانوی شما را ببیند حالشان بد شود. گفتیم جوراب می‌پوشیم. بعد گفتیم گرمکن می‌پوشیم اما در جواب ما گفتند بالای ۲۷ سال بازی نکند. شما طوری می‌گویید که گویا ما خودمان نبودیم اما در را به روی ما بستند و گفتند به استادیوم نروید. نمی‌دانیم آیا پای ما خار داشت که این تصمیم را گرفتند؟

– ماجرای رئال مادرید چه بود؟

آن موقع ما انقدر تیم ما خوب بود که هر کسی را می‌خواستند. بعد از جام جهانی هم خیلی‌ها به خارج از کشور رفتند. آندرانیک اسکندریان و ایرج دانایی‌فر به کاسموس نیویورک رفتند. حسن روشن و قاسمپور در خارج از ایران بازی می‌کردند. پیشنهاد رئال مادرید بعد از تورنمنت مادرید رسیده بود اما من نمی‌توانستم از ایران برویم. پاسپورت ما گم شده بود! هر چه دنبالش رفتیم گیرمان نیامد و در تهران ماندیم. پیشنهاد رئال هم ماند و من هم نمی‌توانستم بروم. وقتی نمی‌توانی بروی، هر جا هم بخواهد فایده ندارد.

– بهترین فوتبالیستی که جلوی او بازی کردی و برای شما چالش برانگیز بود، چه کسی است؟

محمود اعتمادزاده دفاع وسط هما بود و بعد هم در ذوب آهن بازی کرد. در تیم ملی هم بود اما کم بازی کرد. او خیلی سخت بود. قلدر و عین خودم محکم بود. وقتی به هم می‌خوردیم انگار دو تیرآهن به هم خوردند. الله‌وردی هم خیلی سفت و سخت بود.

– بین دروازه بان‌ها چه کسی سخت‌تر گل می‌خورد؟

کسی که سخت گل می‌خورد ناصر (حجازی) بود. البته سه، چهار گل ۳۰ متری هم زدم. بعد از انقلاب او در استقلال بود و در آزادی یک گل ۳۰ متری به او زدم.

– یک بازی هم هست که شما به پرسپولیس از وسط زمین گل می‌زنید.

بازی پاس و پرسپولیس بود. با اصغر شرفی در پاس بودیم. اول پرسپولیس روی سانتر آشتیانی و ضربه کلانی در دقیقه ۳۳ به گل رسید. بهرام مودت دروازه‌بان و حاج رحیمی‌پور مدافع چپ پرسپولیس بودند. این دو جلو آمدند و کلانی را ماچ می‌کردند. در حال برگشت به دروازه بودند که به اصغر شرفی گفتم توپ را بده من شوت کنم. شرفی گفت «دیوانه گل نمی‌شود». گفتم «تو بیانداز یک شوت است دیگر». هنوز تماشاگران روی هوا بودند. من از همان جا زدم و هر چه بهرام مودت کِش آمد، نتوانست توپ را بگیرد و به داخل دروزه رفت. روی تابلو ثبت شد دقیقه ۳۳ پرسپولیس و دقیقه ۳۳ پاس. این شد که بهرام مودت و رحیمی‌پور از تیم ملی خط خوردند.

– بهترین خاطره از دوران فوتبالتان چیست؟

بهترین خاطره ام یک مشت رفیق خوب است. کسانی که هنوز هم با هم هستیم.

– این دوستان چه کسانی هستند؟

یکی دایی خودم است که من را به فوتبال آورد. حسین کازرانی، جهانگیر نصیری، اکبر کارگر جم. علی پروین، محمود خوردبین، حسین کلانی و مرحوم جاسمیان از دوستان خوبم بودند و هستند.


 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.