پایگاه خبری “ججین” – «سردار احمد متوسلیان و سه دیپلمات دیگر ایرانی زنده و در اسارت رژیم صهیونیستی هستند.» از روزی که حسین دهقان، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در گفتوگو با خبرگزاری «دفاع مقدس» در خرداد ماه سال قبل خبر از زنده بودن احمد متوسلیان داد، بیش از یکسال گذشته است. حالا دو شبکه سیمای جمهوری اسلامی از ۹ تیر و به مدت به مدت ۶ شب سریال «ایستاده در غبار» که نسخه بلندتر فیلم سینمایی آن است را نشان می دهند و دوباره در خاطره ملت ایران یاد احمد متوسلیان را زنده کرده اند. اشاره وزیر دفاع در گفتگوی خود به چهار دیپلمات ایرانی بود که ۳۵ سال پیش و در روز ۱۴ تیر ۱۳۶۱ در یک پست بازرسی توسط یک گروه شبهنظامیان فالانژ، ربوده شده و تاکنون هیچ خبر موثقی درباره سرنوشت آنها در دست نبود. این خبر در شرایطی از سوی وزیر دفاع اعلام شد که بهترین فیلم سی و چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر – «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمدحسین مهدویان – درباره احمد متوسلیان ساخته شد و مورد استقبال فراوانی نیز قرار گرفت. اکنون که سریال «ایستاده در غبار» یکسال بعد از اکران فیلم سینمایی آن، یکسال بعد از خبر وزیر دفاع و در سالگرد ربوده شدن یکی از مهم ترین فرماندهان جنگ تحمیلی در حال پخش است دوباره می تواند همه نگاهها را روی چهار دیپلمات مفقود ایرانی و سرنوشت آنان متمرکز کند. اما احمد متوسلیان که بود و ماجرای ربودهشدن او به همراه سیدمحسن موسوی کاردار سفارت ایران در لبنان، کاظم اخوان عکاس خبرگزاری «ایرنا» و تقی رستگارمقدم کارمند سفارت ایران در لبنان چیست؟
* ایران به جنگ وارد میشود؟
همهچیز درباره اتفاقی که در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ برای چهار دیپلمات ایرانی به وقوع پیوست، از میانه خرداد ۱۳۶۱ آغاز شد. رژیم اسرائیل در این زمان دست به حملات گستردهای به لبنان زد و بخشی از خاک این سرزمین را اشغال کرد. در همین زمان در ایران تصمیماتی برای اعزام نیرو به سوریه و لبنان برای مقابله با رژیم صهیونیستی گرفته شد. شاید اولینباری که بتوان این تصمیم را در میان سران کشور رصد کرد، به همان روزها باز میگردد. آیتالله هاشمیرفسنجانی در خاطره روز ۱۶ خرداد ۱۳۶۱ خود در این باره چنین مینویسد: « در جلسه مشورت سران سه قوه شرکت کردم… درباره کمک به فلسطینیها و لبنانیها بحث کردیم و قرار شد که وزیر دفاع را بفرستیم.» پس از این تصمیم هیاتی از ایران به سوریه و لبنان اعزام میشود تا برآورد دقیقی از اتفاقات را به شورای عالی دفاع گزارش دهد.
محسن رفیقدوست که در آن زمان بهعنوان وزیر سپاه مشغول به فعالیت بود، در خاطرات خود درباره هیات اعزامی میگوید: «من و محسن رضایی و صیادشیرازی اولین هیاتی بودیم که به لبنان رفتیم. ما مامور شدیم که برویم ببینیم چه کار میتوانیم بکنیم… ما به آنجا رفتیم و بررسی کردیم؛ دو فرمانده نظامی به این نتیجه رسیدند که بروند و تعدادی نیرو به این منطقه بفرستند… .» آیتالله هاشمی نیز در روز ۲۰ خرداد ۱۳۶۱ از گزارش این هیات خبر میدهد: «عصر شورای عالی دفاع در دفتر امام جلسه داشت. هیات ما از سوریه برگشته و در جلسه شرکت داشتند. گزارش دادند که اسرائیل بر اکثر نقاط جنوب لبنان مسلط شده است و سوریه نمیتواند وارد جنگ شود. با فلسطینیها ملاقات نکرده بودند. تصمیم گرفتیم که کمکی به لبنان بشود.» اما آیتالله هاشمی در ۲۴ خرداد همان سال از اتفاق مهمی خبر میدهد که شاید بتوان آن را کلید ربوده شدن نیروهای ایرانی دانست: «اسرائیل… با تصرف بخشی از جاده بیروت ـ دمشق، رابطه بیروت را با دمشق قطع کرده… » در شرایطی که در ایران بحثهای گوناگونی درباره ورود کشور به جنگ لبنان مطرح میشود، یک فروند هواپیمای ۷۴۷ از ایران نیرو به سوریه اعزام میکند. رفیقدوست در اینباره میگوید: «هواپیما در فرودگاه دمشق نشست. پلکان هواپیما را گذاشتند و من بالای پلکان رفتم. جمبوجت معمولا به تعداد۳۰۰،۲۰۰ نفر جا دارد، اما وقتی در جمبوجت باز شد دیدم همه صندلیها را برداشتهاند و بسیجیها با کلاه آهنی و تفنگ، کف آن نشستهاند. اولین نفری را که دیدم حاج احمد متوسلیان بود. مرا بغل کرد و بوسید. بعد بلندگوی هواپیما را گرفت و برای بچهها سخنرانی کرد و گفت: ما اینجا آمدهایم تا جواب صهیونیستها را پای کوه صهیون بدهیم.»
اما مخالفت امام خمینی(ره) با حضور نیروهای ایرانی در لبنان و بیان جمله تاریخی «راه کربلا از قدس میگذرد» باعث شد که نیروهای ایرانی به کشور بازگردند و همه سرمایه نظامی برای جنگ با عراق هزینه شود. بازگشت نیروها به کشور در شرایطی رخ میدهد که متوسلیان با این گروه باز نمیگردد و در سوریه میماند.
* ربوده شدن
«من در سفارت کنار آقای علیاکبر محتشمیپور نشسته بودم که آقای متوسلیان به آنجا آمد؛ تقی رستگار هم همراهش بود. آقای متوسلیان گفت: من میخواهم به اتفاق آقای موسوی به بیروت بروم. به ایشان گفتم نرو. ایشان گفت نه، میخواهم بروم. گفتم حاجاحمد، من اینجا فرمانده توام و به تو تکلیف میکنم نرو. گفت خواهش میکنم این حرف را نزن. من میخواهم بروم. اجازه دهید بروم! گفتم من الان مصلحت نمیدانم. من اوضاع منطقه را میشناسم. گفت: برایم دعا کنید. من رفتم. رفتن همانا و گرفتار شدن همانا.» این جملات محسن رفیقدوست درباره آخرین دیدارش با متوسلیان است. چهار دیپلمات ایرانی توسط فالانژها که نیروهای ایوی هبیقه و سمیر جعجع بودند اسیر میشوند. در طول سالهای اخیر بارها نشانههایی از متوسلیان و همراهانش یافت شده اما از خود آنها خبری نبوده است. اکنون فرضیه تحویل داده شدن آنان به رژیم صهیونیستی قوت گرفته است. هرچه باشد هنوز تندیس متوسلیان در جنوب لبنان نشانی از مردان فراموششدهای است که این روزها امید برای زنده بودن آنان بیش از گذشته است. گویا سرنوشت متوسلیان به مردی «ایستاده در غبار» شبیه شده است.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰