به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، استاد محمد بلوریپدرحادثه نویسی ایران
اشکهای سرشار از پشیمانی یک دختر دانشجوی اسیر اعتیاد به هروئین بود که سال ۱۳۷۶ خبرنگاران گروه حوادث روزنامه ایران را مصمم ساخت با انتشار سلسله گزارشهایی زنجیرهای، زنگ خطر جدی را نسبت به ابعاد فاجعه بار مواد مخدر در جامعه به صدا درآوردند. بعد هم در یک فراخوان گسترده از نمایندگان مجلس، مقامهای قضایی و حقوقدانان درخواست کردند با اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر، به معتادان اجازه داده شود بهعنوان بیماران پشیمان، با مراجعه به مراکز درمانی به نجات خود از چنبره این بلای خانمانسوز اقدام کنند. تا سال ۱۳۷۶ برای معتادان بهعنوان مجرمان اجتماعی به جز زندان راه نجاتی نبود در حالی که گزارشهای تکاندهنده خبرنگاران بخش حوادث-اجتماعی وقت روزنامه ایران مدام از سرگذشت تلخ دختران و پسران معتاد رانده شده از خانوادهها حکایت داشت که در گوشه و کنار شهر برای تهیه مواد مخدر تن به هر ذلتی میدادند. و برخی در بنبست چاره جوییها با سقوط از فراز پلها یا آویختن خود بر شاخههای تک درختها، تسلیم مرگ میشدند.
یک روز صبح من و همکارانم در تحریریه روزنامه سرگرم تهیه و تنظیم خبرها بودیم که خبر دادند دختر جوانی میخواهد با گروه حوادث درددل کند. دختری لاغراندام با صورتی تکیده و سیمایی افسرده و رنگ پریده که شور زندگی در چشمهایش پژمرده بود وارد تحریریه روزنامه شد. بعد هم با راهنمایی همکاران در کنار میزم نشست. اما گریه امانش نداد و با صدایی لرزان و بغضی در گلو گفت: من دانشجوی دانشگاه هستم چند ماه است که به خاطرغفلت، اسیر هروئین شدهام و حالا که در این منجلاب دست و پا میزنم، میترسم در دانشکده و خانواده پی به راز اعتیادم ببرند و در این صورت جز خودکشی راه نجاتی نمیبینم. دخترها و پسرهایی را هم میشناسم که مثل من گرفتار اعتیاد شدهاند و در اوج پشیمانی و ندامت در منجلابی که افتادهاند دست و پا میزنند و به دیوار بلند ندامت سر میکوبند. اما قانون جز زندان و مجازات راهی پیش پایشان نمیگذارد. ما همه طبق قانون فقط مجرم شناخته میشویم و به هر پزشک و درمانگاهی هم مراجعه میکنیم به چشم یک بزهکار به ما نگاه میکنند نه یک بیمار. و از ترس تعقیب قانونی حتی از دادن یک قرص آرامبخش به ما بیم دارند. چون قانون فقط راه زندان را پیش رویمان قرار داده است. اما چرا هیچکس در جامعه فکری به حال ما نمیکند. معتادان، بیمارانی هستند که باید درمان شوند. من دخترانی را میشناسم که از ترس آبرو و جلوگیری از رسوایی یا طرد از خانواده دست به خودکشی زدهاند.اما چرا نباید به معتادان پشیمانی چون من حداقل یک بار از نظر قانونی اجازه بدهند تا نسبت به درمان خود اقدام کنند. شاید روزی هم شما خبرنگاران خبری از پیدا شدن جنازهام در یک خرابه در صفحهتان چاپ کنید ولی مهم یک تن چون من نیست اما باید قانونی وضع کرد تا به معتادان پشیمان یک بار فرصت داده شود خود را نجات بدهند. بی تردید این راه مؤثری برای مبارزه با اعتیاد است.اشکها و حرفهای دردمندانه دختر دانشجو همه خبرنگاران حاضر در سالن تحریریه روزنامه را تحت تأثیر قرار داده بود. به همین خاطر با رفتنش اعضای گروه حوادث با این پرسش او روبهرو شدند که چرا نباید با ایجاد درمانگاههای دولتی و خصوصی به درمان اسیران اعتیاد پرداخت؟
درآن شرایط با یک معضل بزرگ اجتماعی روبهرو شده بودیم و این دختر دردمند ما را در برابر فاجعهای خانوادگی و اجتماعی قرار داده بود که بهعنوان روزنامه نگارخود را با وظیفهای بس خطیر روبهرو میدیدیم. طرح یک درد بزرگ اجتماعی در روزنامه و بعد جستن راهی برای برخورد با این فاجعه انسانی. اما چگونه باید وارد عمل میشدیم و پیشنهاد درمان معتادان را مطرح میکردیم؟
خبرنگاران گروه حوادث ایران با روال جاری مبارزه با مواد مخدر آشنایی داشتند. هر روز مأموران کلانتریها در پارکها و مکانهای خلوت شهر صدها معتاد را دستگیر میکردند و هر روز صبح آنها را با پروندههای اتهامی به دادگاه میفرستادند تا قضات حکم به زندانی شدنشان بدهند یا به پرداخت جریمه محکومشان کنند. در حالی که موادفروشان خرده پا همچنان به فروش مواد ادامه میدادند بیآنکه با وجود دستگیریها بازارشان از رونق بیفتد.دراین شرایط ابتدا تصمیم گرفتیم با تهیه گزارشهایی خانوادهها را با یک دور باطل و تکراری از دستگیری تا برخورد قانونی با معتادان بیشتر آشنا کنیم.
خانم عذرا فراهانی-خبرنگاروقت روزنامه- مأموریت یافت گزارشهایی درباره مبارزه با معتادان از دستگیری تا مرحله محاکمه زندان، پرداخت جریمه و سپس آزادی متهمان مواد مخدر تهیه کند.داوود صفایی، داریوش آرمان، خسرو مبشرو مسعود ابراهیمی هم با تهیه گزارشهایی به بررسی رابطه اعتیاد با افزایش جنایات از جمله قتلهای خانوادگی، افزایش طلاق و دیگر بحرانهای خانوادگی و سرقتها پرداختند.
همانگونه که اشاره شد از دستگیری تا محاکمه معتادان دور باطلی تکرار میشد. هر روز صبح در مجتمعهای قضایی مربوطه دو صف تشکیل میشد. در یک صف دستگیرشدگانی دیده میشدند که باید به نوبت همراه با پرونده اتهامیشان به شعبههای دادگاه معرفی شوند در صفی دیگر پدران و مادرانی مقابل شعبه یک بانک در مجموعه قضایی میایستادند تا جریمه محکومیت فرزندان دستگیر شده در روزهای قبل را بپردازند و آزادشان کنند. تکرار این دو صف در هر روز.اما انتشار این گزارشها طی چندین روز افکار عمومی را با این حقیقت آشنا کرد که جز تکرار دستگیریها و آزادیها هیچ اقدامی برای نجات اسیران اعتیاد نمیشود. پس باید چارهای اندیشید و صفحه حوادث بهترین و مؤثرترین راه برای طرح مسأله و همراهی خانوادهها و کارشناسان برای حذف این دور باطل در مبارزه با اعتیاد بود برای رسیدن به این هدف. تنها نوشتن گزارش در یک شماره از روزنامه ما را به هدف غایی نمیرساند و انتشار گزارشهایی در چندین شماره مورد نظر بود. چرا که تجربه فعالیتم طی چند دهه در روزنامه نگاری نشان میداد انتشار یک گزارش هر چند تکاندهنده نمیتواند در آمادهسازی افکار عمومی و همراهی اقشار جامعه برای حل یک معضل اجتماعی یا فرهنگی تأثیرگذار باشد بنابراین با تلاش هدفمند خبرنگاران حوادث باید طی سلسله گزارشهایی به بررسی ابعاد مختلف یک عارضه ریشه دارمی پرداختیم و با این آمادهسازی افکار عمومی و فراهم آوردن بستری مؤثر و تأثیرگذار، مسئولان را به اصلاح و تغییر مقررات و قوانین ترغیب میکردیم. با توجه به پشتوانه این تجربه گروه حوادث ابتدا طی چند روز در صفحه حوادث گزارشهایی درباره ابعاد مختلف فاجعه اعتیاد منتشر کردیم و صحنههای تأثیرگذار و حتی تکاندهندهای را در رابطه با قربانیان مواد مخدر در عکسها و نوشتهها نشان دادیم.
در پایان این مرحله آگاهی دهنده، به نظرخواهی از کارشناسان امور فرهنگی و تربیتی و اجتماعی پرداختیم و سرانجام از مقامهای قضایی و نمایندگان مجلس و کارشناسها خواستیم با شرکت در نظرخواهی گروه حوادث ایران به یک پرسش پاسخ دهند. «آیا موافق هستید برای معتادان پشیمان راه نجاتی گشوده شود و یک بار به این داوطلبان درمان فرصت داده شود تا خود را با مراجعه به پزشکان و بیمارستانها درمان کنند؟»طی چند روز این پرسش را از دادستانها، قضات و دادرسان محاکم قضایی و دیوانعالی کشور و دادگاههای کیفری مطرح کردیم و هر روز نظرات مختلف را چاپ میکردیم. جالب اینکه همه جوابها این بود: بله، من موافقم راهی برای درمان معتادان باز شود.
آنگاه در پایان این نظرخواهیها، طی گزارشی در صفحه حوادث نوشتیم: «حالا که همه قضات محترم همنظر با خانوادهها، پزشکان و کارشناسان در سلسله گزارشهای گروه حوادث با قطعیت تمام، موافق درمان معتادان هستند، پس چرا اقدامی برای نجات این اسیران اعتیاد نمیشود؟
باگذشت چندین روز ازانتشار این سلسله گزارشها درصفحه حوادث روزی را به یاد میآورم که با پخش خبری از رادیو درباره اصلاحیه قانون مبارزه با مواد مخدر توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام فضای تحریریه غرق هیجان شد و همکارانم در گروه حوادث را میدیدم که از شنیدن این خبر سر از پا نمیشناختند و احساس پیروزی میکردند. صبح روز بعد هم روزنامهها با تیترهایی بزرگ نوشتتند: «اصلاحیه قانون مبارزه با مواد مخدر توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسید.» براساس این ماده قانونی به تمام معتادان اجازه داده شد به مراکز درمانی تعیین شده از طرف وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی یا درمانگاه های خصوصی مراجعه و نسبت به درمان و بازپروری خود اقدام کنند.اعلام این خبر واکنش شورانگیزی در میان اعضای گروه حوادث ایران و روزنامه به وجود آورده بود و من در دفتر یادداشتهایم اشکهای سرشار از پشیمانی آن دختر دانشجو را بهعنوان مبنای تاریخی و عاطفی آغاز درمان معتادان تعیین کردم. دختری که روز قبل از اعلام قانونی درمان معتادان خبر خودکشیاش را در میان گزارشهای حوادث دیدم و این بار من بودم که بهخاطرمرگش اشک در چشمهایم جوشید. جنازهاش را در گوشه اتاق یک خانه متروک پیدا کرده بودند.
اما اکنون با گذشت ۲۰ سال از آغاز درمان معتادان و گشایش صدها مطب و درمانگاه خصوصی برای ارائه خدمات درمانی و گشایش بازار سوداگری برخی به بهانه فروش قرصهای تقلبی برای درمان معتادان با این پرسش روبهرو هستیم و با این پرسش روبرو شده ایم که آیا در معالجه بیماران اعتیاد درست عمل کردهایم؟ یا برای مقابله با مواد شیمیایی پرخطر مثل شیشه چه برنامههایی داریم؟
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰