از هراره تا تهران – ۴۱ هجوم غیورانه عباس دوران به قلب دشمن بعثی / خلبان های ارتش داغ میزبانی عدم تعهد را به دل صدام گذاشتند
پاکتی لاک و مهر شده، با یک هواپیمای نظامی، از تهران به پایگاه هوایی شهید نوژه همدان رسید. روز بیستونهم ماه مبارک رمضان، ۲۹ تیر سال ۱۳۶۱. ساعت ۵ بعدازظهر، جلسهای محرمانه با حضور شش خلبان و سه فرمانده پایگاه برگزار شد.
به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، البته صدام از این نوع حرفها، پیش از این هم زده بود. خرمشهر هم قرار بود «محمره» بماند، حتی در کتابهای درسی بچهها، قسمتی از خوزستان، بهعنوان استانی جدید، به عراق اضافه شده بود! اما فرزندان خمینی عادت داشتند که این ناممکنها را ممکن کنند. در قواعد نظامی دنیا، هیچگاه دیده نمیشد که نوجوانی به خودش نارنجک ببندد و زیر تانک منفجر کند یا در میدان مین، رزمندهای خودش را روی مین ها بیندازد که راه باز شود. و همین روحیهها و فداکاریهای مافوق تصور بود که همه قوانین نظامیِ دنیا را بههم میریخت.
پاکتی لاک و مهر شده، با یک هواپیمای نظامی، از تهران به پایگاه هوایی شهید نوژه همدان رسید. روز بیستونهم ماه مبارک رمضان، ۲۹ تیر سال ۱۳۶۱. ساعت ۵ بعدازظهر، جلسهای محرمانه با حضور شش خلبان و سه فرمانده پایگاه برگزار شد. جلسه بیش از یک ساعت طول کشید. طرح حمله هوایی به بغداد، قرار بود توسط این شش خلبان، با سه هواپیما انجام شود. عملیات آن قدر مهم و سرّی بود که به خلبانها گفته شد: اگر فردا مشکلی برای یکی از آنها پیش بیاید، عملیات را عقب میاندازند، اما خلبانها عوض نمیشوند.
سه فانتومِ اف۴ قرار بود با طلوع آفتاب فردا، پرواز کنند. سرهنگ یاسینی که فرمانده عملیاتِ پایگاه بود و معمولاً در عملیاتهای سنگین نیروی هوایی، او خلبانها را تعیین میکرد، این شش نفر را انتخاب کرده بود: جنگنده شماره یک: با خلبانی عباس دوران و کمک منصور کاظمیان. جنگنده شماره دو: اسفندیاری و باقری. و جنگنده شماره سه: توانگریان و خسروشاهی.
هواپیمای سوم قرار بود بهعنوان احتیاط باشد، تا اگر مشکلی پیش آمد، وارد عمل شود. مسئول تیم پروازی هم عباس دوران بود. خلبان سیوپنج سالهای که رکورد ۱۲۰ عملیات موفق هوایی را به همراه داشت. بهخاطر تعداد بالای عملیات های موفق عباس دوران، پیشنهاد داده بودند به تهران برود و در ستاد فرماندهی باشد، اما عباس گفته بود اگر پشت میز بنشیند، میمیرد! با اینکه خیابانی در شیراز را به اسمش کرده بودند و با درجههای تشویقی، سرهنگ دوم شده بود و کلی مدال و جایزه گرفته بود، اما مدام افتادهتر و برای پرواز مشتاقتر از همیشه بود.
دوران با یک هواپیما توانسته بود کل نیروی دریایی عراق را از پا بیندازد. نامش همهجا پیچیده بود، حتی در عراق. طرح ترورش را هم ریختند، اما جواب نداد. حالا عباس دوران میخواست به قلبِ بغداد بزند.
روز عملیات، معلوم نبود روز عید فطر است یا روز آخر ماه رمضان. عباس سحری خورد. با همسر و پسر چند ماههاش «امیر رضا» خداحافظی کرد و به پایگاه رفت. همهچیز حاضر بود. خلبانها مستقیم به اتاق چتر و کلاه رفتند تا آماده شوند. حتی با هم حرف نمیزدند. عباس و منصور دور هواپیما چرخیدند تا تجهیزاتش را بررسی کنند. سمتنما و حالتنمای هواپیما درست کار نمیکرد، اما چون پرواز در روز بود، مشکلی نبود؛ منصور و عباس به هم نگاه کردند و چیزی به برج نگفتند.
عباس اعلام کرد که پرواز در سکوت کامل رادیویی باشد و هیچکس با مرکز تماس نگیرد؛ فقط یک فرکانس خاص خواهیم داشت برای تماس داخلی سه هواپیما. عباس در کابین جلو و منصور در کابین عقب نشستند. عباس معمولاً شوخ طبع بود، اما آن روز، کم حرف میزد، آنهم جدی و آرام.
هنوز ساعت ششِ صبح نشده بود که هواپیمای دو پرواز کرد، بعد هواپیمای سه روی باند رفت که پرواز کند، اما مشکلی پیش آمد و روی زمین ماند. عباس منتظر نشد تا هواپیمای سه از باند خارج شود، روی باند رفت و سرعت گرفت. موقع بلند شدن، چیزی نمانده بود که چرخ هواپیمایش به هواپیمای سه برخورد کند. همه ترسیدند، اما عباس مسلط و پر مهارت، ارتفاع گرفت. حرکت تا مرز با سرعت پایین و حداکثر ارتفاع بود، و از مرز به بعد، با حداکثر سرعت و حداقل ارتفاع، تا از دست رادارها فرار کنند.
روی خط مرزی، هواپیمای سه تغییر جهت داد و برگشت. همانجا عباس به منصور گفت که اگر مشکل پیش آمد، تنها اِجکت کند. عباس قبلاً گفته بود که اگر هواپیمایش را بزنند، بیرون نمیپرد و داغ اسیر کردنش را بر دل بعثیها میگذارد.
در ارتفاع ده، پانزده متری زمین، از روی کابلهای برق پرواز میکردند. هنوز خیلی از مرز نگذشته بودند که یک موشک سامـ۷ به سمتِ هواپیمای دو شلیک شد. عباس به اسفندیاری خبر داد تا سرعت بگیرد و مراقب باشد. موشک به هواپیما نرسید و در هوا منفجر شد. اما این شروع آتش بود. رادارها خیلی پیشرفته بودند و با وجود پرواز در ارتفاع پایین، هواپیماها را ردیابی کرده بودند. عباس گفت هواپیمای دوم ارتفاع بگیرد و مراقب هواپیماهای دشمن باشد.
از بیست کیلومتری بغداد، یک سدِ آتش شدید جلوی هواپیماها را گرفت. سدی که هر دو هواپیما، با مانور حرفهای آن را شکستند و خود را روی بغداد رساندند. هنوز هوا گرگ و میش بود که مردم اکثراً با صدای غرش هواپیماها از خواب پریدند. برخی از مردم با بهت به آسمان نگاه میکردند؛ با اینهمه تبلیغات، باورشان نمیشد که هواپیماهای ایرانی به بغداد رسیده باشند. اما با صدای بلند آژیرِ خطر باورشان آمد.
هرکدام از هواپیماها چند تُن بمب داشتند. هدف اصلی «پالایشگاه الدوره» بود. برای انتخاب آن بسیار صحبت کرده بودند با وجود گزینه های پایگاه هوایی الرشید، نیروگاه اتمی، ساختمان مجلس و کاخ صدام، پالایشگاه انتخاب شد. پالایشگاهی که با گسترش شهر، جزئی از آن شده بود. زدن پالایشگاه دود و آتشی به وجود میآورد که تا ساعتها در آسمان میماند و دیگر راهی برای کتمان حقیقت نمیگذاشت.
گلولههای توپ ضدهوایی، موتور راستِ هواپیمای یک را از کار انداخت، اما عباس توجهی نکرد. یک موشک چهار گلولهای «رولاند» که ساخت فرانسه بود هم به عقب هواپیما خورد. اما چیزی به پالایشگاه نمانده بود. دو هواپیما شیرجه رفتند و در یک لحظه چندین تن بمب را روی پالایشگاه رها کردند. منصور گرمای انفجار را حس کرد. آتش بالا گرفت و دودی غلیظ و سیاه به آسمان رفت.
دو هواپیما از میان دود بیرون آمدند. هواپیمای دو تغییر جهت داد، اما هواپیمای یک غیرقابل کنترل شده بود. جای سالمی روی بدنهاش نبود و گلولهها از چند جهت بهسمتش میآمد. منصور گفت: عباس! باید اِجکت کنیم. و هنوز دستش به اهرم نرسیده بود که ضربهای احساس کرد و مقابل چشمش سیاه شد.
مردم وحشتزده، از پایین دیدند که یک خلبان از هواپیما بیرون پرید. اما هواپیما با تکانهای شدید، به سمتِ مرکز بغداد حرکت میکرد، درحالیکه دود سفیدی از پشتش خارج میشد. خبرنگارها، سربازها و مردم، که تازه از خواب بیدار شده بودند، مبهوت نگاه میکردند. عباس دوران اهرم اجکت کابین عقب را کشیده بود تا منصور زنده بماند. حالا در کابین هواپیمایی در حال سقوط، خودش بود و خدا و چند ثانیه خلوت. تصویر همسرش و امیر رضای کوچک، لحظهای از مقابل چشمانش گذشت. اما نور پیشرویش همهچیز را پاک کرد…
خلبانِ دستپرورده ارتش شاهنشاهی و دورهدیده در تگزاس آمریکا، به نفس قدسیِ حضرت روحالله، شده بود رزمنده بسیجیِ ازجانگذشتهای که با نارنجک به زیر تانک میرود. هواپیما تبدیل شد به یک موشک بزرگ و به یک هتل در مرکز بغداد برخورد کرد، هتلی که قرار بود چند ماه بعد، میزبان مهمانانِ اجلاس سران جنبش عدمتعهد باشد.
عملیات استشهادی عباس دوران، تیر خلاص بود به میزبانیِ بغداد.
حامیان سرسخت میزبانیِ بغداد، کمکم نرم شدند و حتی خود صدام گفت که برای میزبانی اصراری ندارد. بعثیها با اینهمه هزینه، ضربه خیلی سنگینی خورده بودند و میدانستند که در صورت اصرار، این حملهها ادامه خواهد داشت.چند ماه به اجلاس مانده بود و هنوز میزبان قطعی مشخص نبود. اجلاس مقدماتی در هاوانا، پایتخت کوبا تشکیل شد و قرار شد اجلاس سران حدود یک سال عقب بیفتد. حتی اجلاس وزرای خارجه، هم در بغداد برگزار نشد. وزرای خارجه در اجلاس مقدماتی دهلی، پیشنهاد میزبانی دهلی را قبول کردند و اجلاس در سال ۱۳۶۲ در دهلی برگزار شد.
telegram.me/jajinnews
برچسب ها :اجلاس عدم تعهد ، ایران ، ججین ، جنگ ، عباس دوران ، عراق ، هواپیما
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰