از «نه» شهریارانه به ریاست کتابخانه سلطنتی تا صله‌ای که ندیده به جبهه‌ها بخشید

شعر دوست در توصیف عزت‌نفس و بزرگ‌منشی استاد خاطره دیگری هم نقل می‌کند: « در دوره‌ای که رهبر معظم انقلاب، رئیس‌جمهور بودند، یک روز، آقای میرمحمدی که رئیس دفتر ایشان بودند، آمدند و از طرف حضرت آقا، یک چک به عنوان صله به شهریار دادند. اما استاد بدون اینکه لای چک را باز کند و مبلغ را ببیند، پشت چک نوشت: «از طرف محمدحسین شهریار به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل.» بعدها فهمیدیم که مبلغ چک سه میلیون تومان بوده که در آن زمان، رقم قابل‌توجهی بود!

کد خبر : 132714
تاریخ انتشار : پنجشنبه 25 شهریور 1400 - 10:42

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین” به نقل از خبرگزاری فارس، شعر و زندگی استاد شهریار، بسیار دستخوش ماجراجویی و رویاپردازی بوده‌است. این نکته، اگرچه به پیوند عمیق شاعر با مردم روزگار بر می‌گردد، اما در بسیاری اوقات نیز دستمایه تحریف و افسانه‌سرایی در مورد شهریار بوده‌است. استاد شهریار، واپسین سال‌های عمر پربرکت خود را در زادگاه خویش سپری کرده و این دوره مقارن‌ بوده با غوغای سال‌های دفاع مقدس و شرایط خاص اجتماعی و سیاسی آن دوران. در این سال‌ها مرحوم شهریار، به فراخور دوره سالخوردگی و روحیات خاص شاعرانه، ارتباطات محدودی داشته‌است و به ندرت کسی را به حضور می‌طلبید. نزدیکان معتمد شهریار مشخص است. به خاطره‌بافی و نقل‌قول هر کسی را در مورد شهریار باور نکنیم.

زادگاه شهریار تبریز است، نه جای دیگر!

* در سال‌های اخیر، صحبت‌های زیادی در تحریف زادگاه شهریار صورت گرفته‌است. شهریار، در هیچ روستایی زاده نشده‌است! استادشهریار متولد یکی از اصیل‌ترین محلات تبریز است. وی سال ۱۲۸۵ در خانه‌ای در خیابان ششگلان تبریز دیده به جهان گشود. خانه‌ای که در جریان مسیرگشایی‌های دهه ۷۰ تخریب شده‌است. پدر شهریار اصالت خشکنابی داشت، اما سال‌ها در تبریز بود و فرزندان خود را صرفاً برای در امان‌ماندن از آشوب‌های روزگار مشروطه به روستا فرستاده بود.

پایگاه خبر ججین

عشق دروغینی به نام «ثریا ابراهیمی»

* یکی از بدترین تحریفاتی که در سال‌های اخیر، در مورد شهریار عنوان شده، ماجرایی است موسوم به «معشوقه شهریار!» خلاصه این شایعه مبتذل، این است که شهریار دختری به نام «ثریا ابراهیمی» را دوست داشته و آن دختر که الان پیر و سالخورده شده در آمریکا است! عکسی هم برای این معشوقه دروغین ساخته و پرداخته‌اند. مرحوم اصغر فردی، چند سال پیش با تکذیب این ماجرا گفت: عشق شهریار برحسب عفت و نزاکت باطنی استاد چنان مکتوم و پنهان نگهداشته شده که هر اظهاری در این باره بی‌اساس و دروغ و تخیل است. استاد هرگز درباره هویت معشوق خود در تمام عمر خود به هیچ احدی کمترین مطلبی ارائه نکرد.

استاد زنوزی، معلم خوشنویسی شهریار

* استاد شهریار،  خوشنویسی را نزد پدرش آموخته بود. پدر استاد نیز شاگرد امیرنظام گروسی بود که خود امیرنظام از شخصیت‌های بی‌نظیر تاریخ خوشنویسی ایران است. اما به هر حال، شهریار بعدها خط و خوشنویسی را کنار گذاشته بود. تا اینکه در سال‌های پایانی عمر، آشنایی با «استاد میرحسین زنوزی» استاد را دوباره به وادی خوشنویسی بر می‌گرداند. استاد زنوزی این بازگشت را چنین روایت می‌کند: «این که از چه هنگام خوشنویسی را کنار گذاشته بودند نمی‌دانم، اما بعد از شرفیابی من به خلوت ایشان، نوشتن خط، کار هرروزه ایشان شد. قلم و دوات و مرکب آماده کرده بودم و هفته‌ای یک‌روز جمعه را که حتما مشق خط داشتند. آثار باقی‌مانده از ایشان هم گویاست که اشعار خودشان را به خط تحریری خود نگاشته‌اند. برخی از اشعار را هم بنده مشق کرده‌ام.»

پایگاه خبر ججین

پیکره حکیم فردوسی، یادگاری شعرخوانی استاد شهریار

* گاه از مقابل دبیرستان فردوسی و سینما فرهنگیان گذشتید، یادتان باشید ۵۰ سال پیش شهریار در همین نقطه، درست زیر پیکره باشکوه حکیم ابوالقاسم فردوسی، شعر غرایی در ستایش این شاعر خوانده‌است. آئین پرده‌برداری از این پیکره زیبا آبان ۱۳۴۸ همزمان با هزاره فردوسی در تبریز و چند شهر بزرگ کشور برگزار شد.

«وادی رحمت» نامگذاری ماندگار استاد شهریار

* قبول دارید که «وادی رحمت» تبریز، زیباترین نام در میان آرامستان‌های کشور دارد؟ حمید وارسته، شهردار سال‌های دور تبریز نقل می‌کند که در نامگذاری این مجموعه، از دو چهره شاخص شهر استمداد کرد. «استاد شهریار» از روی مصرعی از حافظ (عاقبت، منزل ما وادی خاموشان است) «وادی خاموشان» را پیشنهاد می‌کند و مرحوم آیت‌الله میرزاعبدالله مجتهدی تبریزی، پیشنهاد شهریار را تکمیل می‌کند و «وادی رحمت» را پیشنهاد می‌دهد.

شهریار حتی گواهینامه هم نداشت، چه رسد به ماشین!

* چند سال پیش در آستانه سال ۲۰۱۸ (سال تبریز، پایتخت گردشگری اسلامی) یکی از رسانه‌ها، ماشین قراضه‌ای را با عنوان «رنوی شهریار» در بوق و کرنا کرد. رونمایی از این ماشین با حضور مدیرکل میراث در یکی از هتل‌های مجلل تبریز برگزار شد. حتی سیمای سهند نیز فریب این ماجرا را خورد. چند روز بعد، هادی بهجت، فرزند استاد در نامه‌ای، به موضوع واکنش نشان داد و گفت: «پدر بنده، نه ماشین داشت، نه پولی که ماشین بخرد، نه گواهینامه.» ماجرا از این قرار بوده که یکی از آشنایان شهریار، در سال ۶۶ از ایشان توصیه‌ای به نمایندگی ایران خودرو گرفته بود که یک دستگاه ماشین رنو به قیمت دولتی از کارخانه بگیرد. کارخانه هم به این دلیل که نامه به امضای شهریار بود سند را به نام شهریار صدر کرده بود. شهریار نه تنها مالک ماشین نبود، بلکه حتی آن را از نزدیک ندیده بود.

شعر شهریار هیچ‌گاه دست انیشتین نرسیده‌است

* یکی از زیباترین نیمایی‌های شهریار، شعر جاودانه «پیام انیشتین» است، اما صحبت‌هایی که در مورد متاثرشدن انیشتین از نامه شهریار و ندامت او مطرح می‌شود، افسانه‌ای بیش نیست. افسانه بافته‌اند که انیشتین بعد از اینکه ترجمه انگلیسی شعر را می‌خواند، با حال نزار و منقلب و گریان، می‌گوید: «به دادم برسید!» و به این ترتیب، تحولی در او ایجاد می‌شود که این دانشمند را به یک شخصیت مبارز علیه سلاح‌های اتمی تبدیل می‌کند! چنانکه گفته شد این حرف‌ها، صحیح نیست. چون اصلاً پدر بمب اتمی «رابرت اپنهایمر» است، نه انیشتین. بعلاوه انیشتین یک سال پیش از ارسال چنین نامه‌ای، در روزنامه نیویورک‌تایمز حمله اتمی آمریکا به ژاپن را محکوم کرده بود!»

«مرحوم حاج‌فیروز آقا» مداح مجلس ختم شهریار

* آخرین مراسمی که در مسجد کبود تبریز برگزار شد، مجلس ختم استاد شهریار بود. مسجد با آن عظمت، به صورت خودجوش، توسط بازاریان مفروش شد. اتفاقاً یکی از مداحان مراسم نیز مرحوم حاج‌فیروز زیرک‌کار بود که شعری با این مطلع خواند:

ببین چه گفت که جان جهان فدای علی

به جان دوست که سیرم من از جهان شما

پایگاه خبر ججین

«نه» شهریارانه به ریاست کتابخانه سلطنتی

* استاد شهریار پیش از انقلاب، یک مسئولیت مهم دولتی را رد کرده‌است. آن‌گونه که دکتر شعردوست از شهریار نقل می‌کند، وزیر وقت فرهنگ، علاوه بر حکم ریاست کتابخانه سلطنتی ایران، دستور داده بود  یک واحد خانه در شمیرانات تهران در اختیار شهریار قرار بگیرد تا استاد، با فراغ بال در تهران باشند. اما شهریار از پذیرش این مسئولیت، امتناع کرده بود. دکتر شعردوست همچنین در توصیف عزت‌نفس و بزرگ‌منشی استاد خاطره دیگری هم نقل می‌کند: « در دوره‌ای که رهبر معظم انقلاب، رئیس‌جمهور بودند، یک روز، آقای میرمحمدی که رئیس دفتر ایشان بودند، آمدند و از طرف حضرت آقا، یک چک به عنوان صله به شهریار دادند. اما استاد بدون اینکه لای چک را باز کند و مبلغ را ببیند، پشت چک نوشت: «از طرف محمدحسین شهریار به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل.» بعدها فهمیدیم که مبلغ چک سه میلیون تومان بوده که در آن زمان، رقم قابل‌توجهی بود!


 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

5 − 2 =