ارشاد نامه امام علی به مالک را ممیزی کرد

سید مهدی شجاعی با بیان اینکه جلد دوم رمان کمی دیرتر را تالیف کرده است عنوان کرد : در شرایط فعلی ترجیح می‌دهم این اثر تا مدتی در کنار بماند.

کد خبر : 100981
تاریخ انتشار : دوشنبه 3 تیر 1398 - 7:04

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین، اولین جلسه از نشست «کوتاه با داستان» در سال ۱۳۹۸، زیر نظر سید مهدی شجاعی شب گذشته در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد. مهمان ویژه این برنامه بلقیس سلیمانی، نویسنده با سابقه عرصه ادبیات بود. او ضمن بیان ویژگی‌های یک داستان خوب، بخش‌هایی از آخرین رمان خود را خواند و بحث چالشی پیرامون رمان دینی به راه انداخت. هم‌چنین سید مهدی شجاعی، بخش‌هایی از رمان کمی دیرتر ۲ که به زعم او، اکنون زمان مناسبی برای چاپ آن نیست را خواند. مجری این برنامه، علی درستکار، بود.

در بخشی از این نشست سید مهدی شجاعی، در سخنانی کوتاه گفت: در مورد خانم سلیمانی باید بگویم که اگر چه ایشان کمی دیر، کار نویسندگی را آغاز کرده است اما از جمله متفکرترین و هدفمندترین نویسندگان صاحب اندیشه ما است. موضوعی که ایشان مبنی بر رجعت به ادبیات یونان باستان مطرح کردند، یکی از موضوعات بسیار مهم، عمیق و جدی است و کاملاً نسبت به حرف ایشان معتقد هستم. باور ندارم که یک نویسنده بخواهد وارد عرصه داستان، رمان و نمایش‌نامه شود اما سوفوکل را نخوانده باشد یا با شکسپیر بیگانه باشد. این موضوع به مانند کسی است که بخواهد نثر فارسی بنویسد اما سعدی را نخوانده باشد، بخواهد غزل بگوید اما حافظ نخوانده باشد و یا شعر حماسی بخواهد بگوید و تاکنون شاهنامه فردوسی را نخوانده باشد. به اعتقاد من، از گذشته تا به امروز، دو سیر داشته‌ایم. یکی سیر عمق به سطح است. بدین معنی که هر چه جلوتر می‌رویم، کارها سطحی‌تر می‌شود. دیدگاه دیگر نیز از کل به جز رسیدن است. بنابراین، معتقدم که این دو دیدگاه در سیر تتوع ما وجود داشته است. البته در مورد ادامه نوشتن که خانم سلیمان اشاره‌ای بدان داشتند باید بگویم که تعبیر نفرت، تعبیر درستی نیست و بیش‌تر باید از لفظ عدم رضایت استفاده کرد. این عدم رضایت باعث می‌شود که کار بعدی را بنویسیم. اگر غیر از این باشد، با عُجب درگیر می‌شویم که به نوعی حماقت عظمی است.

رمان کمی دیرتر ۲ فعلاً چاپ نمی‌شود / تکرار اتفاق دموکراسی و دموقراضه برای جدیدترین اثر شجاعی

وی ادامه داد: در این جلسه می‌خواهم بخش‌هایی از رمان کمی دیرتر ۲ را خدمتتان تقدیم کنم. دلیل این موضوع این است که به نظر نمی‌رسد بتوان این رمان را در شرایط فعلی چاپ کرد. این جلسات، موقعیت و فرصتی است که می‌توان بخش‌هایی از آن را خواند. در مورد عدم چاپ این کتاب باید بگویم این‌گونه نیست که به ما مجوز نداده باشند بلکه اتفاقی شبیه به دموکراسی و دموقراضه در حال رخ دادن است. کتاب دموکراسی و دموقراضه قبل از اینکه آن شلوغی‌ها در سال ۸۸ اتفاق بیفتد، مجوز گرفت. یعنی در سال ۸۷، مجوز آن صادر شد اما زمانی که به چاپ رسید، سال ۱۳۸۸ بود. شرایط به گونه‌ای پیش رفت که انگار گزارش روز را نوشته‌ایم و پیش‌بینی شرایط آینده را انجام می‌دهیم. به همین دلیل، در آن زمان نمی‌توانستیم این کتاب را عرضه کنیم و علیرغم اینکه مجوز داشت و چاپ نیز شده بود، عرضه نشد تا با شرایط روز التقاط حاصل نشود. در شرایط فعلی نیز ترجیح می‌دهم که این کتاب (جلد دوم کمی دیرتر) تا مدتی در کنار بماند. باید بگویم که در آخرین کتاب بنده، یعنی فرمان امام علی علیه‌السلام به مالک اشتر، ممیزی‌هایی تشخیص داده شد و قسمت‌هایی حذف گردید. عنوان کتاب کمی دیرتر ۲، «خبر از جانب ما یا اساساً هرگز» است. اگر رمان کمی دیرتر ۱ را خوانده باشید، دو شخصیت محوری داشتیم که یکی اسد و دیگری نورانی نام داشت. در این کتاب نیز با همین شخصیت‌ها روبه‌رو هستیم و در موقعیتی قرار داریم که نورانی و مشاورش را رصد می‌کنند.

هیچ‌گاه داستان کوتاه ننوشته‌ام / ویژگی‌های یک داستان خوب چیست؟

در بخش دیگری از این مراسم بلقیس سلیمانی در ابتدای صحبت‌های خود گفت: من دو مجموعه داستانک که یک گونه ادبی جدید به شمار می‌رود، دارم اما هرگز داستان کوتاه ننوشته‌ام. بنابراین داستان کوتاهی ندارم که در این جلسه برایتان بخوانم فلذا بخش کوتاهی از آخرین رمان خود را می‌خوانم تا بخش کوچکی از یک نثر را نشان بدهم. در این جلسه می‌خواهم بیش‌تر وقت خود را به این موضوع اختصاص بدهم که یک داستان خوب، چگونه داستانی است و چه ویژگی‌هایی دارد؟ چه در رمان و چه در داستان کوتاه. در مورد کلیپ معرفی که از بنده پخش کردید باید بگویم که مستندی به تازگی ساخته شده است که من نیز در آن حضور دارم و معرفی می‌شوم. این مستند به زودی از صدا و سیما پخش خواهد شد.

بیان مهم‌ترین وضعیت‌های انسانی در نمایش‌نامه‌های قدیمی یونانی اصلی‌ترین دلیل درخشانی ادبیات در آن دوره است

وی به معرفی ویژگی‌های یک داستان خوب پرداخت و گفت: در نزد فیلسوفان غربی، همیشه صحبت از این می‌شود که پیش از سقراط، دوره‌ای وجود دارد که ادبیات و نوع نگاه انسان به جهان بسیار درخشان است. هایدگر و نیچه، افلاطون را نفرین می‌کنند و می‌گویند او فلسفه را از مسیر اصلی خود خارج کرد و میدانی را گسترش داد که از آن به بعد دیگر نتوانستیم به مسائل اصلی بشر بپردازیم. من چندین نمایش‌نامه کلاسیک را قبلاً خوانده‌ام اما در این ایام مجدداً به نمایش‌نامه‌های یونان باستان برگشته‌ام. همیشه این سوال برایم وجود داشت که چرا می‌گویند پیش از سقراط، فلسفه، درخشان بوده است. وقتی که این ادبیات را برای بار دیگر خواندم، به این نتیجه رسیدم که در نمایش نامه‌های یونان باستان، مهم‌ترین وضعیت‌های انسانی بیان شده و به نمایش درآمده است. فکر نمی‌کنم که بعد از آن هیچکس دیگری چیزی به آن وضعیت‌ها اضافه کرده باشد.

تراژدی، چیزی به جز تقابل و جدال دو حق نیست

وی ادامه داد: خیلی‌ها معتقدند که فلسفه بعد از افلاطون، صرفاً توضیحی بر آثار او است. این صحبت را می‌توان در مورد نمایش‌نامه‌های یونان باستان نیز گفت. بدین معنی که تمام نمایش‌نامه‌هایی که بعد از یونان باستان در سراسر جهان منتشر شد، توضیحی بر همان نمایش‌نامه‌ها بود. حال این سوال به وجود می‌آید که این وضعیت بشری چگونه شرایطی است؟ شاید بتوان گفت که همان چیزی است که نیچه، هایدگر و … از آن به عنوان وضعیت موجودی نام می‌برند. آن‌هایی که به ذات درونی انسان می‌پردازد. ما چرا در این‌جا هستیم؟ قرار است چه کاری انجام بدهیم؟ هدف نهایی ما چیست؟ با چه چیزهایی سرگرم هستیم؟ چه چیزهایی ما را کنترل می‌کنند و… همه این سوالات اساسی که راجع به وضعیت وجودی بشر در زمین است از جمله مواردی است که نمایش‌نامه‌های یونان باستان بر روی آن‌ها تمرکز کرده است. اهمیت این موضوعات به حدی زیاد است که وقتی فروید می‌خواهد نظریه عقده ادیپ را بیان کند، صرفاً براساس نمایش‌نامه‌های یونانی آن را بیان می‌کند. جالب است بدانید که او در ابتدا شروع به خواندن آن نمایش‌نامه‌ها کرده و متوجه می‌شود که می‌تواند براساس آن نمایش‌نامه وضعیت بغرنج تعداد زیادی از بیماران را تفسیر کند. پس ببینید که کولونوس در نمایش‌نامه ادیپ چه کرده است. برای اولین بار یک آدمی می‌آید و می‌گوید این بشر، کسی است که وقتی شخص دیگری در برابرش ایستاده است، هر دو طرف می‌توانند حق باشند. بعدها، نظریه‌پردازان گفتند که تراژدی، چیزی به جز تقابل و جدال دو حق نیست. برای مثال، دو برادر آنتیگونی کشته شده‌اند. یکی از برادران را در معبد دفن می‌کنند و برایش مراسم می‌گیرند و دیگری به دلیل سرکشی‌ها، قرار است که توسط پلیس بر سر چهارراهی گذاشته شود تا جسد او خوراک حیوانات شود. جالب است که هر دو نفر نیز فرزندان ادیپ هستند. آنتیگون، از زبان خواهر این دو برادر می‌گوید که من در برابر قانون می‌ایستم. در حالی که قانون، حق است. او کاری را انجام می‌دهد که در نهایت به قیمت جانش تمام می‌شود.

چرا پدرکشی ادیپ شاه با پدرکشی داستایوفسکی متفاوت است؟

این نویسنده و منتقد ادبی به دو ویژگی دیگر در یک داستان خوب اشاره کرد و گفت: هر کدام از نمایش‌نامه‌های یونانی را بخوانید می‌بینید که راجع به موقعیت‌های تاپ بشری صحبت کرده است. برای مثال، پدرکشی، فرزند کشی و … در بسیاری از این نمایش‌نامه‌ها آمده است. به اعتقاد من، داستان خوب، داستانی است که وضعیت بشری را بازگو می‌کند. البته این موضوع به تنهایی کافی نیست. یک داستان خوب، دو چیز دیگر نیز می‌خواهد که ماندگار شود. آن دو چیز چیست؟ یکی از آن دو، تکنیک، فرم و ساختار است. به اعتقاد کارشناسان، هر اثر هنری از جمله ادبیات قبل از هر چیز باید بتواند روبه‌روی خود بایستد، روبه‌روی پدران و تبار خود بایستد و… یک اثر هنری با استفاده از ابداع، خلاقیت، فرم و ساختار جدید، می‌تواند ویژگی فوق را در خود ایجاد کند. برای مثال، موضوع پدرکشی را در شاهکار داستایوفسکی یعنی برادران کارامازوف می‌بینید در حالی که همین موضوع در نمایش‌نامه ادیپ شاه نیز بیان شده بود. این سوال را می‌پرسم که چه چیزی باعث شد این دو داستان با همدیگر متفاوت شوند؟ در وهله اول، فرم و ساختار، مساله تعیین‌کننده است. در حقیقت، باید بگویم که در هر دو داستان، یک وضعیت انسانی تکرار شده است اما فرم و ساختار، این دو اثر را متفاوت از همدیگر می‌کند. حال، آیا این ویژگی کافی است؟ خیر. یک ویژگی دیگر نیز وجود دارد. بگذارید مثالی را بیان کنم. ماجرای پدرکشی که در ادبیات یونان رخ می‌دهد، مبتنی بر جهان‌بینی و جغرافیای زمان سوفوکل است اما پدر کشی که داستایوفسکی در قرن نوزدهم می‌نویسند مبتنی بر نهیلیسم روسی است. روسیه‌ای که رو به غرب دارد اما آن را با پا پس می‌زند. دقت کنید که این پدرکشی برای یک انسان روس و در جغرافیای این کشور رخ می‌دهد در حالی که پدرکشی قبلی در یونان رخ داده بود. حتی ماجرای پدرکشی در نمایش‌نامه هملت نوشته شکسپیر نیز متفاوت با دو مثال قبلی است. این مثال‌ها، ویژگی سوم که باعث متفاوت شدن یک داستان می‌شود را برای ما فاش می‌کند و آن هم تناسب فضا، زمان و مکان است که یک انسان خاص را نمایندگی می‌کند. شاید دلیل این موضوع را بتوان در سیال بودن روح انسان جستجو کرد. ما انسان‌ها با شش گونه دیگر انسان که تاکنون بر روی این کره خاکی زندگی کرده‌اند، متفاوت هستیم و دلیل آن هم همین موضوع است.

عقلِ هر مکان، هر زمان و هر گفتمان، بزرگ‌ترین ویژگی یک اثر است که آن را متفاوت با بقیه می‌کند

سلیمانی در توضیح صحبت‌های قبلی خود گفت: می‌خواهم یک سوالی را از شما بپرسم؛ به نظر شما، آیا عقل انسانیِ منفک و بر فراز تاریخ و گفتمان‌ها داریم؟ ما عقلی داریم که در این ساعت از تاریخ، خود را متبلور می‌کند، در ایران، خود را متبلور می‌کند، در این مکان و تحت این گفتمان، خود را متبلور می‌کند و … چند روز پیش، سالگرد دکتر شریعتی بود. من از جمله کسانی هستم که نسبت به شریعتی سمپاتی دارم. در جمعی حضور داشتم که همگی به دکتر شریعتی می‌تاختند و می‌گفتند که ببینید این مرد از درون چاهی که خالی بود، سطل سطل آب بیرون می‌آورد و به خورد ما می‌داد. چاهی که اسلام نام داشت. آنان اعتقاد داشتند که شریعتی برای ما ابوذر تولید می‌کرد و باعث و بانی انقلاب در ایران شد. در پاسخ به آنان گفتم شما که بعد از ۵۰ سال به شریعتی می‌تازید، چرا هیچکدام توانایی شکل‌دهی و تولید گفتمانی به قدرت و تاثیر گفتمان شریعتی را ندارید؟ من اصلاً کاری ندارم که گفتمان شریعتی حق بود یا باطل و فقط می‌گویم که او این قدر فضا را به درستی درک کرده بود که می‌توانست گفتمانی تولید کند که تا به امروز بر من و شما تاثیر بگذارد و انقلابی از دل آن بیرون بیاورد. نتیجه این است که عقلِ هر مکان، هر زمان و هر گفتمان، بزرگ‌ترین ویژگی یک اثر است که می‌تواند آن را متفاوت با بقیه کند. یک نویسنده عرب کتابی را تحت عنوان عقل عربی نوشته است؛ مگر عقل عربی داریم؟ مگر عقل غربی و شرقی داریم؟ من می‌گویم که این موضوع را خلاصه‌تر کنید و بگویید که ما عقل شهری، روستایی و طبقاتی داریم. به عنوان مثال، منِ کارگر عقلانیت متفاوتی با یک کاسب دارم یا یک روشنفکر عقلانیت متفاوتی را درک می‌کند و… بر همین اساس، می‌گویم که یک اثر خوب، اثری است که نمایندگیِ تمامِ وجودِ سیالِ انسان‌ها که در یک دوره متبلور شده‌اند را در خود دارد.

بلقیس سلیمانی در ادامه جلسه، بخش‌هایی از آخرین رمان خود را خواند. او قبل از آنکه این بخش را بخواند گفت: شاید آقای شجاعی نیز با من هم نظر باشد که یک نویسنده، بعد از نوشتن اثر خود، به شدت از آن متنفر می‌شود و دیگر دلش نمی‌خواهد که دوباره آن را بخواند. دلیل اینکه نویسندگان دوباره شروع به نوشتن یک کتاب جدید می‌کنند نیز همین است. در حقیقت، همه ما به این دلیل می‌نویسیم که کتاب قبلی، دلمان را راضی نکرده است.

 


 

 

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.