ادبیات بخوانیم یا مکانیک؟!

، مثل اکثر بچه‌های بی‌پارتی، بیکار بودم و همه‌ آن مواعید فراموش‌شده بود.

کد خبر : 43675
تاریخ انتشار : یکشنبه 21 آبان 1396 - 20:50

 

به گزارش پایگاه خبری “ججین”   ، سال اول دبیرستان، بعد از پایان امتحانات ترم دوم، به همراه کارنامه به ما برگه‌ای تحت عنوان هدایت تحصیلی می‌دادند که در آن به بدترینشکل راهنماییات می‌کردند. یک مشاور هم داشتیم که راهبر این جریان بود. در این سیستم کسانی که نمرات خوبی می‌گرفتند، به ترتیب به رشته‌های ریاضی و تجربی و انسانی می‌رفتند. رشته‌های فنی مال «تنبل‌ها» بود و کارودانش برای به‌اصطلاح «تعطیل‌ها» (البته فنی‌ها و کارودانشی‌ها بعدها خیلی از ما موفق‌تر و سعادتمند‌تر شدند) فضا به قدری سنگین بود که نمی‌توانستی علاقه‌مندی‌هایت رو عنوان کنی. یادم می‌آید که من در هدایت تحصیلی برای ریاضی‌فیزیک انتخاب شدم ولی دلم می‌خواست ادبیات یا هنر بخوانم. عاشق شعر و داستان بودم. عاشق کتاب‌خواندن. کتاب‌های ادبیات دبیرستان را صفحه‌به‌صفحه حفظ بودم و با لذت می‌خواندم. انگار نه انگار کتاب درسی است… حتی یادم هست چهار سال پیش از میدان انقلاب همان کتاب‌ها را پیدا کردم و خریدم و به یادگار نگه داشتم. شهد و عسل بود. بی‌نظیر بود. یک‌بار به پدرم گفتم می‌خواهم ادبیات بخوانم. شاعر و نویسنده شوم. پدرم گفت: چه کسی را دیده‌ای که از شاعری زندگی‌اش بگذرد؟ چه کسی را دیده‌ای با شعر پولی جمع کرده باشد؟ برو مهندسی مکانیک… همیشه و همه‌جا برایت کار هست. اما اگر ادبیات بخوانی تا آخر عمرت بیکار خواهی بود و پشیمان. خلاصه به دانشگاه رفتم و مکانیک خواندم؛ رشته‌ای که ترم‌های سوم و چهارم فهمیدم عشق من نیست ولی با هر ذلت و مصیبت و رنجی بود تمامش کردم. از دانشگاه که فارغ التحصیل شدم، مثل اکثر بچه‌های بی‌پارتی، بیکار بودم و همه‌ آن مواعید فراموش‌شده بود. در آن روزها به پدرم گفتم: من که درنهایت بیکار شدم، ای‌کاش لااقل چهار سال و نیم زجر نمی‌کشیدم و آزار نمی‌دیدم. ای‌کاش لااقل چهار سال و نیم از دانشگاه‌رفتنم و درس‌خواندنم لذت می‌بردم و بعد بیکار می‌شدم. حالا که بعد از مدت‌ها به عشق دیرینه‌ام رسیده‌ام، دوست دارم به همه‌ پدران و مادران بگویم، خوشحال و خوشبخت زندگی‌کردن خیلی مهم‌تر از هر چیز دیگری است. دوست دارم بگویم اجازه بدهید فرزندانتان انتخاب کنند و به انتخاب‌هایشان احترام بگذارید و حمایتشان کنید. کمتر خوردن، کمتر پوشیدن، ماشین ارزان‌تر داشتن، خانه‌ کوچک و اجاره‌ای کسی را نکشته است. ولی من مرده‌های متحرک بسیاری را می‌شناسم که همه‌چیز دارند، همه‌چیز دارند جز دل خوش و شادی. اگر قصد داری کسی را هدایت کنی، به او یاد بده چگونه عاشق باشد. دنیا از آدم‌های عاشق معجزات فراوانی دیده. عاشقان، مرزهای نبوغ را جابه‌جا می‌کنند و همیشه شگفتی‌سازند.

 

محمدمهدی عزیزمحمدی

 

 

 

 

 


 

telegram.me/jajinnews

 

 

 

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

یک × 2 =