نقد رمان صد سال تنهایی
نقد رمان صد سال تنهایی
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
برنده نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲
به گزارش پایگاه خبری “ججین” ، در یادداشتی که در ستایش گابریل گارسیا مارکز نوشته شده بود نویسنده سعی می کرد با یک افتتاحیه درخشان شروع کند. او با این کار سعی کرده بود نقاط ضعف کار خود را بپوشاند، ولی همین اقدام باعث می شود یک بار دیگر به سبک کاری مارکز توجه کنیم. البته این روزها صحبت کردن درباره سبک کار سختی است، چرا که برتری کار مارکز توسط مقلدانی که از مهارت او برخوردار نیستند، تضعیف شده است.
دشمنی سبک با بقیه عناصر داستان شاید از آن بحث های مهمی باشد که کم تر از آن چه که توقع می رود، درباره آن صحبت شده است. ولی سوال این جاست که چه چیزی در برابر سبک قرار می گیرد؟ این سوالی نیست که برای پاسخ به آن دنبال یک مورد کم اهمیت باشیم. البته می توان به عنصر نه چندان تاثیرگذار مفهوم هم اشاره کرد. مردم اغلب درباره سبک و مفهوم کارها صحبت می کنند. به نظر می آید سبک بنا به طبیعت خود همیشه بر مفهوم مقدم است. در کنار این دو مورد یک مکمل دیگر هم وجود دارد که در ادبیات غیر تجاری یا به قولی، هنری زیاد می بینیم: دقت. دقت در این گونه کارها به حدی است که گویی نویسنده از سبک به عنوان ابزاری برای هذیان گویی استفاده می کند.
“صد سال تنهایی” اثری قابل توجه و مفهومی است، دقت زیادی در متن به کار رفته و جملات آن دلچسب تر از این ها هستند که بتوان آن ها را نادیده گرفت. این رمان جوایز و افتخاراتی دریافت کرده که معمولا به کتاب هایی با متن های موجزتر اعطا می شود. برگ برنده اصلی این داستان در روایت اپرا گونه آن است.
و مسلما رئالیسم جادویی را نمی توان نادیده گرفت. این ژانری است که گارسیا مارکز همیشه در آن فعال بوده است. رئالیسم جادویی شاید عنصر بی رحمی باشد. اگر قرار است درباره توانایی پرواز یک مرد یا حرف زدن یک میمون صحبت کنیم، چه جایی برای داستان باقی می ماند؟ آیا عنصری مهم تر از پرواز یک مرد یا حرف زدن یک میمون وجود دارد؟ مارکز هیچ وقت این مساله را رد نکرده که عناصر مافوق الطبیعی رمان او همیشه چنین کارکردی دارند. ولی روش دیگری برای مطالعه کارهای او وجود دارد.
آرتور سی کلارک نویسنده معتقد است: “یک فناوری بسیار پیشرفته هیچ فرقی با جادو ندارد.” به همین ترتیب ماجرای تاریخی که توسط سالخورده های روستا روایت می شود هم با جادوی خاصی همراه است. مارکز بچگی های خود را در کنار پیرمردها و پیرزن ها سر کرده و با دقت به خاطرات آن ها گوش می داده است. به همین دلیل است که وقتی به عنوان یک نویسنده بدون هیچ کم و کاست یا تفسیر اضافه ای به بازگویی قصه ها می پردازد، چنین جادوی خاصی در متن او جاری می شود.
در اواسط رمان ماکوندو، روستای خیالی داستان به طاعون بی خوابی دچار می شود و باعث می شود تمام ساکنان آن حافظه خود را از دست بدهند. در سال ۱۹۷۵ یعنی چند سال بعد از انتشار کتاب، عصب شناسان به طور رسمی یک بیماری مربوط به زوال عقل (جنون معنایی) کشف کردند که شباهت زیادی با بیماری موجود در صد سال تنهایی داشت. خود مارکز هم به دلیل کهولت سن دچار زوال عقل شد. بعد از این که روستای ماکوندو حافظه خود را از دست می دهد، ساکنان آن بر روی چیزهای مختلف علامت می گذارند تا آن ها را فراموش نکنند. کاش راهی وجود داشت می توانستیم وارد ذهن زیبای مارکز شویم و به پاس احترام علامتی با چنین مضمونی در ذهن او بر جای بگذاریم: “شما جناب گابریل گارسیا مارکز بزرگ هستید”
برچسب ها :ججین ، صد سال تنهایی ، نقد ، کتاب ، گابریل گارسیا مارکز
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰