“زمینهایی که ۱۱سال پیش به آنها فروختند، حالا تبدیل به دریاچه و پاساژ و بلوار شده است. با چادرهای مسافرتی آمدهاند و میگویند هفتهها و ماهها اینجا خواهند نشست تا کسی پیدا شود و صدای اعتراضشان را بشنود. زمینهایی که قرار بود زیربنای سرپناه برای ۲۰۰ نفر باشد، حالا به ۳هزار و ۳۰۰ نفر فروخته شده است و هنوز بایر و بکر است. از سرنوشت هیأتمدیره اولیه که زمینها را با عنوان تعاونی مسکن کارکنان شهرداری منطقه ۱۸ به آنها فروختهاند، خبری نیست و هیأتمدیره جدید میگوید که تعاونی را با صندوق خالی تحویل گرفته است.”
حریفهایی وجود دارند که وقتی قرعهات به آنها میخورد، بهتر است دیگر فراموش کنی اصلاً قرار است با کی رو به رو شوی. چه بخواهی زیر یک خمش را بگیری و چه رویش را ببوسی. نمیشود که! طرف غول است، از آن غولها که در افسانهاش نوشتهاند: «… و او تا همیشه دستنیافتنی ماند.» و بر این نوشته قفل دعا خوانده بستهاند. فکر کردن به آقا تختی ترسناک است.