معرفی کتاب پیامبر و دیوانه

«پیامبر» جبران درباره همه مسائل رو در روی انسان مانند کار، شادی و اندوه، درد، خوبی و بدی، دوستی، دعا، قانون، مرگ، زیبایی و … سخن می گوید.

کد خبر : 13147
تاریخ انتشار : چهارشنبه 26 اردیبهشت 1397 - 11:30
 

پایگاه خبر ججین

به گزارش پایگاه خبری “ججین”، ای مردمان ارفالس، شما می توانید دهل را در پلاس بپیچید و سیم های ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن بازدارد؟ ( فصل قانون )

_ شما به هزار گونه خوبید، اما آنگاه که خوب نیستید بد نیستید…

درباره کتاب

نویسنده: جبران خلیل جبران نویسنده لبنانی مسیحی
مترجم : نجف دریابندری
کتاب فوق  در دل خود دو کتاب را شامل می‌شود:
کتاب اول پیامبر و کتاب دوم دیوانه .
«پیامبر» جبران درباره همه مسائل رو در روی انسان مانند کار، شادی و اندوه، درد، خوبی و بدی، دوستی، دعا، قانون، مرگ، زیبایی و … سخن می گوید. همه این سخنان بر این پایه استوارند که سرشت انسان ذاتاً خوب است و دشواریهای زندگی او از اینجا ناشی می شوند که او هنوز تعارض های اساسی زندگی را به جا نیاورده و ماهیت کار و نظام زندگی را چنان که باید دیگرگون نکرده است(پیش گفتار مترجم).

دیوانه نیز شامل داستان های کوتاه با معانی و مفاهیم زیباست که ذهن انسان را درگیر خود می سازد.

پادشاه دانا

روزگاری در شهر دوردستی به نام «ویرانی» پادشاهی حکومت می کرد که هم توانا بود و هم دانا. مردمان از توانایی اش می ترسیدند و به سبب دانایی اش دوستش می داشتند.

در میان این شهر چاهی بود که آب سرد و زلالی داشت و همه مردم شهر از آن می نوشیدند، حتی پادشاه و درباریانش؛ زیرا که چاه دیگری نبود.

یک شب هنگامی که همه در خواب بودند، جادوگری وارد شهر شد و هفت قطره از مایع شگفتی در چاه ریخت و گفت« از این ساعت به بعد هرکه از این آب بنوشد دیوانه می شود.»

بامداد فردا همه ساکنان شعر، به جز پادشاه و وزیرش، از چاه آب نوشیدند و دیوانه شدند، چنان که جادوگر گفته بود.

آن روز مردمان در کوچه و بازارها کاری نداشتند جز اینکه با هم نجوا کنند «پادشاه ما دیوانه است. پادشاه ما و وزیرش عقل شان را از دست داده اند. یقین است که ما نمی توانیم به حکومت پادشاه دیوانه تن در دهیم، باید او را سرنگون کنیم.»

آن شب پادشاه فرمود تا یک جام زرین از آب چاه پرکنند. وقتی که جام را آوردند، از آن نوشید و به وزیرش داد تا او هم بنوشد.

از آن شهر دور دست ویرانی، غریو شادمانی برخاست، زیرا که پادشاه و وزیرش عقل شان را بازیافته بودند.

برگرفته از کتاب پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران



ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.